#خاطره_دوم
#سردار_دلها
#حاج_قاسم_سلیمانی
رفته بود که کرمان درسش را ادامه بدهد، اما جوانی نبود که بخواهد عاطل و باطل بگردد.
کنار درس و مشق گشت دنبال کاری تا لقمه حلال در بیاورد.
هتل کسری نیرو می خواست. هنوز یکی دو هفته نگذشته به چشم همه آمد. رئیس هتل نه به اندازه یک گارسون که بیشتر از چشم هایش به او اعتماد داشت.
بعد انقلاب خیلی ها اهل احتیاط شدند، اما قاسم از قبلش هم رعایت میکرد. از همکارانش در هتل کسی یاد ندارد حتی تا یک بار غذایی را مزه کرده باشد.
🎙 راوی: حجت الاسلام عارفی
📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 12
🔹کتاب #سلیمانی_عزیز
🔹خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل #وصیت_نامه
🔸رقعی | 256 صفحه
🔸 #حاج_قاسم_سلیمانی
✔️کاݩاݪ_ݥڪتب_حاڃ_قاسم
[ #app ]••♡
🇮🇷͜͡❥[@ghasemiun.🕊]
#خاطره_چهارم
#سردار_دلها
#حاج_قاسم_سلیمانی
مأمور شده بودیم برای فتح بستان. تیپ تازه تشکیل شده بود و از شهرهای مختلف نیرو داشت. یکی از گردان های ما سیصد نفر از بچههای کرمان بودند. مسئول این رزمندهها جوانی بود به نام قاسم سلیمانی. اولین بار در سوسنگرد دیدمش؛ زیر آتش توپخانه های دشمن. وقتی با هم صحبت کردیم گفت:« سخت ترین جای عملیات را به من بدید.» سمت چپ جاده سوسنگرد به دهلاویه تا برسد به پل سابله و شهر بستان، مشکل ترین محور عملیات بود. تیپ ما با تیپ عاشورا و تیپ کربلا درست در همین نقطه الحاق میکرد. این محور حساس را دادیم به قاسم سلیمانی. آن روزها جنگ کمبودهای زیادی داشت. خود قاسم باید آب و نان و مهمات و مایحتاج گردان را جور می کرد، از طرفی هم باید دنبال آموزش نیروها می افتاد؛ نیروهای بسیجی تازه به جنگ آمده، آموزش ندیده و از همه قشر و طیف. فرماندهی این گردان کار سادهای نبود. در فرصتی که تا عملیات باقی بود گردنش را رو به راه کرد.
🎙 راوی: سردار مرتضی قربانی
📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 14
🔷️ کتاب#سلیمانی_عزیز
🔷️ خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل#وصیت_نامه
🔶️ رقعی | 256 صفحه
🔶️#حاج_قاسم_سلیمانی
#انتخابات_آمریکا
✔️کاݩاݪ_ݥڪتب_حاڃ_قاسم
[ #app ]••♡
🇮🇷͜͡❥[@ghasemiun.🕊]