eitaa logo
دل‌گویه
352 دنبال‌کننده
844 عکس
37 ویدیو
32 فایل
من دوست دارم نویسنده باشم پس می‌نویسم از تمام دوست داشتن‌ها از تمام رسیدن‌ها با نوشتن زنده‌ام پس می‌نویسم پس زنده‌‌ام استفاده از مطالب با ذکر صلوات و نام نویسنده بلا‌مانع است. فاطمه میری‌‌طایفه‌فرد ارتباط با نویسنده: https://eitaa.com/fmiri521
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او «آن‌جایی که شما نمی‌بینید...» حال بعضی‌ها را به شدت ‌خریدارم. حال کسانی که مصداق بارز این بیت‌اند: «ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهداء را چیدند...» ◽◽◽ حرکت ما از قم، ساعت یک ربع به پنج صبح بود، اما هفت‌ونیم بود به خیابان جمهوری رسیدیم. خیابانی که هر وقت از آن رد می‌شوم، بیش‌تر نفس می‌کشم؛ دستم به اراده خودش بالا می‌آید و زبانم به اراده خودش متکلم می‌شود و قلبم... قلبم می‌گوید: «السلام علیک یا علی‌بن‌جواد، روحی فداک». ◽◽◽ کلی تو سرما ایستادم تا کارتم به دستم برسد؛ کارتی که برخلاف بیش‌تر کارت‌ها عکس نداشت، از خوش‌ذوقی دوستان، فامیلی هم ناقص آمده بود. استرس داشتم، اولین بار بود با کارت داخل می‌شدم. پارسال اولین بار بود که به دیدار رفته بودم؛ خوف و رجایش را لازم داشتم. موقع بستن در، کارت یک نفر که نیامده بود را گرفتم و با زاجِرات داخل شدم. از خیلی، خیلی بیش‌تر بود، سختی سعی من در دروغ‌نگفتن، تا قبول کردند من را بدون کارت ملی راه دهند. ولی این کارت امسال یک جورهایی جهنمی بود. ◽◽◽ وارد شدم... ادخلوها بسلام آمنین. حال مردم خریدنی بود؛ حالی که هیچ‌وقت دیده نمی‌شود. خبرنگاران این‌جا را نشان نمی‌دهند، آمنه ذبیحی‌پور از آن نمی‌گوید، علی رضوانی و یوسف سلامی هم که جای خود دارد، این قسمت نمی‌آیند. صبوری صف طولانی، صبوری تفتیش، انگار یک قاعده ازپیش‌نوشته بود. انگار همه می‌خواستند بگویند بیش‌تر بگرد، عزیزترینم آن‌جا نشسته‌، خار بر چشم من برود، ولی... پسر سید حسن نصرالله دوبار از کنارم گذشت، اسلام دست و پایم را گرفته بود وگرنه به سمتش می‌رفتم و مثل روح‌الله خودم... در بین راه دوستی عزیز را دیدم و مشغول گفت‌وگو شدیم، کارت ویژه داشت؛ اصرار که کوتاهی از من بوده و نام شما را نداده‌ام؛ من به قسمت و حکمت معتقدم و این‌که «تکیه برجای بزرگان نتوان زد به گزاف...» تا رسیدن به اسباب بزرگی، راه طولانی دارم، هرچند که هیچ‌کس چک سفید امضا ندارد که می‌رسد. این حرف‌ها بیش‌تر من‌ را می‌ترساند؛ من هم این چک را ندارم. دم ورودی زهره‌سادات را دیدم، البته اول شنیدمش، از صدا شناختم او را. تازه از برزیل برگشته بود. دلش آماده بود، ولی تا از ساوه راه بیفتد برسد، مثل من دیر رسیده بود. بغضش رسوایش می‌کرد، قاعده کیلومتر‌ها از دستم در رفته بود. او از دوردورا آمده بود. اولین بار بود که قرار بود آقا را ببیند، اما، اما اصلاً ما نتوانستیم داخل برویم. آقا در جایگاه نشستند؛ حسرت و افسوس در چشم‌های خانم‌هایی که بیرون مانده بودند هویدا بود. یک جور ناامیدی که گویی درمان نداشت؛ برادر شاکرنژاد هم قرآن را شروع کرد؛ در راهرو منتهی به ورودی، فشار قبر را تئوری، نه، عملی امتحان دادم. نگران قلب نیم‌بندم بودم که صدا آمد: «در بالکن باز شده، خانم‌ها مطمئن جا نمی‌شید، بیاید بالا آقا رو می‌شه دید». 🖊 فاطمه میری‌طایفه‌فرد به شرط حیات ... "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
و من حتی رقیبان خودم را دوست دارم الهی نشکند حوضی که می‌فهمد تو ماهی! "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰منزلت اجتماعی زن در عصر نبوی، پسانبوی و علوی 🔹انجمن علمی مطالعات تاریخی آیه، با همکاری بنیاد شیخ انصاری (ره)، انجمن علمی «نُها» مطالعات تاریخی هویت تمدنی زن مسلمان و اداره پژوهش دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام برگزار کرد؛ 🔺به گزارش پایگاه خبری تحلیلی جهان‌بانو، در ابتدای نشست دکتر ناهید طیبی به تعریف منزلت اجتماعی زن در عصر نبوی، پسانبوی و علوی از منظر جامعه‌شناختی اشاره کردند. ادامه مطلب در سایت جهان‌بانو 👇 📎لینک مطلب در سایت جهان‌بانو 🔸«نُــــهــــا» انجمن علمی مطالعات تاریخی هویت تمدنی زن مسلمان@BOU_NOHA "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
به‌نام‌او بر لوحِ تربتم ننویسید غیر از این رفت و نرفت از سرش آخر هوای تو "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل‌گویه
به‌نام‌او اسم‌ها از آسمان می‌آیند نمی‌دانم حال مادرش چگونه بود که او را رضی نامید، شاید خوابی، شا
به‌نام‌او به بهانه سالروز شهادت سیدرضی "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او «آن‌جایی که شما نمی‌بینید...» پاهایم، روی موج‌های آبی‌رنگ زیلوها در حرکت بود؛ سردِ سرد؛ درست شبیه وقتی که پایت را می‌گذاری در رود دز کنار سبزه‌قبا در دزفول، خنکِ خنک حتی در گرمای تابستان. پله‌ها دوتایکی شد تا رسیدم به بالکن؛ باید چند ردیف را می‌شکافتم تا دستم به نرده‌ها برسد؛ شکافتم. آقا هرچند دور، اما زیباتر از قاب تلویزیون نشسته بود؛ مداح‌ها می‌آمدند و می‌رفتند. کلاً قاعده من و یا حافظه من بر حفظ نام مداحان نبوده، ولی اهل شعر و کنایه‌ام، برای همین با شعر بیش‌تر می‌خندم و با شعر بیش‌تر گریه می‌کنم. ◽◽◽ انگار قاعده شده بود، می‌نشستیم و از ویدئوپرژکتور شاعران را می‌پاییدیم، کار به دست و خنده که می‌رسید، بدو خودمان را به نرده‌ها می‌رساندیم. شعرخوانی با لهجه لری برایم جذاب بود. بیش‌تر از اجرا، مضمون شعر که آخرِ کار وقت تفنگ می‌شود. حاضرین هم خیلی مشعوف بودند. زهره‌سادات، بروجردی بود؛ گفتم برای‌مان ترجمه کن، بلد نبود، البته تعجب نکردم چون می‌دانستم تفاوت‌هایی در بیان لهجه وجود دارد، منهای این‌که او یک رگ اصفهانی هم داشت. ◽◽◽ خنده شیرین این دیدار، گوشه لب یک پیرزن برایم چه‌قدر دلچسب بود. چه‌قدر خدا را شکر کردم که در موقع خندیدنش به پشت برگشتم و دیدن این شادی بی‌آلایش نصیبم شد. البته حال همه این‌گونه بود، همان خانم پابه‌ماه که از سرمای زیلو به کاپشن متوسل شده بود. مثل دختر ترک زنجانی که از آقا چشم برنمی‌داشت؛ آن‌قدر دقیق گوش می‌داد که وقتی در اجرای حاج احمد واعظی وقفه افتاد، او بیت اول را دوباره تکرار کرد. یک نفر در کنارم داد زد: «آقا منم می‌خوام دستتو ببوسم.» گفتم احکام شرعی که عوض نشده دختر. گفت: «باشه، عباشو می‌بوسم نعلین آقا رو می‌بوسم، تو کل دنیا به خاطر این مرد آبرو پیدا کردیم.» راست می‌گفت. ◽◽◽ موقع خواندن محمد جنامی تلفیق اشک و خنده روی چهره زنان دیدنی بود؛ حس اربعین پاشیده شده بود توی حسینیه. عید امسال بود که خانه یک عراقی در کاظمین مهمان شدیم، پیرزن خانه عاشق این مداحی بود. تعجب می‌کرد که جنامی ایرانی است و من نمی‌شناسمش‌. ◽◽◽ کلام آقا نور است، شعور است، حقانیت است؛ تمام ناسیونالیست‌های دنیا بیایند نمی‌توانند ادعا کنند که وطن‌دوست‌ترند. منهای همه شئون ایشان، این حس اقتدار ملی و هویتی ایشان را به شدت خریدارم. «جوانان سوری چیزی برای از دست دادن ندارند.» چه‌قدر پر محتوا، ایشان رگ جوانان سوری را تکانی می‌دهد که اگر بناست اتفاقی بیافتد، با دستان خودشان رخ می‌دهد. «والسلام علیکم» را که شنیدم بدو خودم را می‌رسانم به نرده‌ها. «فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» می‌خوانم برایشان؛ دعایی که یعقوب خواند و یوسف را به جای برادرانش، به خدا سپرد. 🖊 فاطمه میری‌طایفه‌فرد "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او امام حسن‌عسکری(علیه‌السلام) «ما أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ» 📌چه زشت است برای مؤمن دلبستگی به چیزی که او را خوار می‌کند. (تحف العقول، ص۵۲۰) "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
به‌نام‌او چیزی نصیب من نشد از کارگاه عشق غیر از غمی که از سر من هم زیاد بود فاضل نظری "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او «آن‌جایی که شما نمی‌بینید...» خبرگزاری فارس https://farsnews.ir/fmiri521/1735732149620823942 "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او «آروم بشم...» چشم‌هایم را می‌مالم تا کمی بیشتر باز بماند. شاید بهتر بنویسم. گوشم را تیز می‌کنم شاید ندایی کمکم کند. خبری نیست، سوت و کور، گاهی خش‌خش برگه‌ها و گاهی زوزه فن‌کوئل. همه حواس جمع می‌شود که شاید نیم نمره هم شده از ذهن هرجا رفته‌ام بگیرم و معدل... «لا سَببُ بل مُسبِّب» همین را اشتباه نوشتم، ناراحت هم نیستم بیش از این توان نداشتم. من توان فردا و پس فردایم را هم توی این امتحان خالی کردم. فقط می‌ماند یک چیز، برگشت به خانه و در راه گوش دادن صوت کلاس نویسندگی که سه روز است به جای همه درس‌ها منتظرش بودم. اتوبوس ۲۲۷ را نشان کردم. سفید بدون روکش صندلی که پرتی حواسم به جای پردیسان من را به باجک نبرد. صندلی‌ها خالی‌اند، راننده، با هم‌مسلک خودش مشغول گپ و گفت است. حواسش نیست که باید راه راباز بگذارد؛ از در عقب سوار می‌شوم. نشستم روی صندلی صاف و طوسی. باید حواسم باشد موقع ترمزها سُر نخورم. سرم جایی برای تکیه ندارد، هرطرف صندلی که می‌گذارم چیزی فشار می‌آورد. صوت جلسه اول را گوش می‌دهم: _اصلا قراره برای چی نویسنده بشید؟ ۱۳ دقیقه صوت گوش کردم و جوابم همان بود که اول توی ذهنم گذشت: _آروم بشم آفتاب افتاده آن‌طرف اتوبوس، به هوای قدیم یک هو بلند می‌شوم و می‌روم به سمت آفتاب، سرم چرخی می‌خورد. حالا نور افتاده روی صفحه گوشی، چادرم را می‌کشم رویش. استفاده از منبع انرژی سختی هم دارد. آن طرف جاده یک ماشین آسفالتی چَپه شده و ترافیکی طولانی راه انداخته. خدا را شکر می‌کنم که این‌طرف سالم است. سوز می‌پیچد توی تنم و اتوبوس کِرکِرکنان خودش را می‌کشد تا به پل هوایی برسد. سرم را که بالا می‌آورم رسیدیم به پمپ‌بنزین، باید پیاده شوم متن را ذخیره می‌کنم و با یک تشکر پیاده می‌شوم. پیرمرد سرویس، چهره‌ای نورانی دارد. مثل این‌که زیاد صورتش را شسته باشد. البته این حجم از نور کار صابون نیست، شاید برای نماز باشد، شاید هم نان حلال. همیشه پیرمرد می‌بینم، یاد نداشتن بابابزرگ می‌افتم، البته گفتن نداشتن غلط است. دلم برای خودم می‌سوزد که بابابزرگ‌هایم را ندیدم. پدربزرگ‌هایم، هردو مشغول به شغل انبیا بودند؛ هر دو نجار. این صحنه شده یک رویا دست نیافتنی گوشه ذهنم که دستم روی چوب خراطی باشد و بابابزرگ دستش را بگذارد روی دستم. بعد هدایت کند زیر اره برقی و من اولین پایه کمد را بسازم. تیزی بوی بنزین در هوای مرطوب زمستانی کم رونق شده. زمین‌ از باران دم اذان صبح خیس خورده، برگ‌ها هم. دیگر آن‌طور که باید نمی‌شکنند، آن طور که دوست دارم خش خش نمی‌کنند. به خانه نزدیک می‌شوم، صدای مبهم بچه‌ها از بازی‌گاه می‌آید. هرچند مبهم ولی شادی را می‌توان از همین ولوله‌ها فهمید. از بس لباس پوشیده‌اند نای حرکت ندارند. آسانسور طبقه دوم ایستاده. یعنی کی اومده این‌جا؟ خانم فاضل، خانم صادقی؟ سوار آسانسور که می‌شوم روزم را مرور می‌کنم و کارهای کوتاه و بلند امروز را. بوی غذا پیچیده در راهرو، انگار نمک مرغ را زیاد ریخته باشند. منِ خسته و بوی غذا؟! چرا بوی غذای این‌ها شبیه به مرغ من نیست؟ خب باید بپذیریم به تعداد همه زنان، تنوع دست‌پخت داریم. وقتی که زحمت باز کردن در را کلید می‌کشد، حواسم می‌شود که جدی به خانه رسیده‌ام. حالا باید جزوه‌های پرپر شده را یک جا، در یک پوشه، کنج کمد، بخوابانم. 🖊فاطمه میری‌طایفه‌فرد "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او بازگو ای عقلِ دوراندیشِ تنهایی طلب من یکی مانندِ او را از کجا پیدا کنم؟ "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
به‌نام‌او «مردم ایران سرشان درد می‌کند...» چند روزی هست سرم درد می‌کند، درد مزمنی که همه‌اش دنبالم می‌آید؛ در خوشی‌ها، در ناراحتی‌ها، در مسافرت‌ها، در امتحان‌ها، در مهمانی و... توی آینه نگاه می‌کنم و می‌گویم: «فاطمه سرت درد می‌کنه‌ها...» ◽◽◽ مردم ایران سرشان درد می‌کند، برای جهاد، برای مبارزه؛ هرکدام به قد خودشان اهل مبارزه‌اند؛ اهل جهادند، اهل ادبیات... آن‌وقت تلفیق این دو، عجیب قشنگ می‌شود. تلویزیون چند روزی است کرمانی شده؛ همه‌اش، جاده قشنگ پر از درخت منتهی به گلزار شهداء را نشان می‌دهد؛ جمعیت موج می‌زند؛ دل‌شان هوای سردار را کرده... پیر و جوان ندارد، همه‌ آمده‌اند، از کاپشن‌صورتی‌ها گرفته تا کاپشن‌آبی‌ها... پیرمرد با کمرِ افتاده، عصاچرخان به سمت گلزار می‌رود؛ موکب‌ها خانوادگی برای زوار حاج قاسم خدمت می‌کنند. بچه‌ها شور عجیبی دارند؛ می‌خوانند، بازی می‌کنند، گاهی هم دعوا، دعوا‌ی‌شان هم قشنگ است. حالا بیا بگو خانه‌تان آباد! پارسال را یادتان رفته؟ کم عزیز دادید؟ اصلاً چرا شما از چیزی نمی‌ترسید؟ نه یادشان نرفته، شهید هم داده‌اند، دل‌شان هم شکسته، یکی رفته‌اند و دوتا برگشته‌اند... کاپشن صورتی رفته، امسال با موکب برگشته و کلی دختر هم‌سن‌وسال خودش... ▫️▫️▫️ مردم ما نجیب‌اند، مهربان‌اند، دلیرند. بیا برای همه مردم دنیا تعریف کن، در این زمان و مکان، در این روز تاریخی، در این موقعیت جغرافیایی، سال گذشته چه اتفاقی افتاده‌ است و بعد حضور مردم را وصف کن؛ در باورشان می‌گنجد؟ مردم ایران ایستاده‌‌اند! در صف اول مبارزه، مقاومت و جهاد؛ مردم ایران سرشان درد می‌کند برای مبارزه با صهیونیست‌ها. آنان سربازان آن آمدنیِ وعده‌داده شده‌اند. کرمان برف می‌آید، اما از جمعیت کم نمی‌شود. سرمای استخوان‌سوز زمستان کرمان به گرمای دل مردمانش در! بی‌چاره‌اند دولت‌هایی که چنین ملتی ندارند... آیا من هم مثل آنان سرم درد می‌کند؟... 🖊 فاطمه میری‌طایفه‌فرد "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او امشب، میانِ دردهایت جستجو کن زخمِ عمیقِ زجرهایت را رُفو کن در چشمه‌هایِ بی شمارِ نور و رحمت قلبِ غبار آلوده‌ات را شستشو کن امشب، ملائک، جرعه جرعه می‌ بریزند جامِ دلت، گر بشکند، فکرِ سبو کن امشب، پس از فرسنگ‌ها، هجران از آن یار یک دم نِشین، مستانه با او گفتگو کن من، جز غزل گفتن ندانم سِحر ِ دیگر امشب، به اعجازِ قلم، خواهش از او کن دستت اگر بالا برفت و جام، پُر شد امشب، برایم بهترین را آرزو کن "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
به‌نام‌او (آن جایی که نمی‌بینید) در صفحه اصلی خبرگزاری فارس "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او ✨آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی فرمود: بعد از هر نماز پنج کار را انجام بدید، رزق و روزی شما زیاد میشه و به درجات معنوی خوبی دست پیدا می کنید. با خلوص نیت ①👈🏻 تسبیحات حضرت زهرا ( سلام الله علیها) ②👈🏻 آیت الکرسی تا و هو العلی العظیم. ③👈🏻 سه تا قل هو الله. ④👈🏻 سه تا صلوات. ⑤👈🏻 آخر آیه 2 سوره طلاق از من یتق الله و آیه 3 . ✨ وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکِّلْ عَلَی الله فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا. 3 مرتبه ✨شیخ حسنعلی نخودکی فرمود: ✍🏻من هرچه دارم از عمل کردن به این 5 مورد بعد از هر نماز دارم. ◽◽◽ ایام نوجوانی با مرحوم نخودکی آشنا شدم. هروقت زیارت شمس الشموس می‌رویم، به رسم ادب فاتحه‌ای می‌خوانم. "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بدونِ عشق مردابی است این دنیا، تصور کن بگیری لحظه‌ای کوتاه از دریا تلاطم را "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚📚📚 ✅سرکار خانم فاطمه میری طایفه فرد 👇👇👇👇👇 اللهم‌صل‌علی‌محمدوآل‌محمدوعجل‌فرجهم🌹 ┄┅═══••✾••═══┅┄ 🌐 کانال پژوهشیار طلاب مجازی و غیر حضوری 🆔@pzh_mgh
📚📚📚 ✅مصاحبه با پژوهشگر موفق سرکار خانم فاطمه میری‌طایفه‌فرد با عرض سلام و ادب و تشکر از این‌که وقت گران‌بهای خودتان را در اختیار ما قرار دادید. 🎤لطفاً خودتان را معرفی نمایید. 📝به نام خدای فاطمه(س) سلام و نور و ادب، فاطمه میری‌طایفه‌فرد هستم، مادر، دانشجوی دکترای تاریخ اسلام و سطح ۴ حوزه. دوتا کتاب چاپ شده دارم و دوتا کتاب هم در دست اقدام. بنده بیشتر در یادداشت علمی فعالیت دارم و مدرس دوره‌های نویسندگی هستم. 🎤با چه انگیزه ای وارد حوزه علمیه شدید؟ 📝ورود به حوزه علمیه رویای نوجوانی من بود. شاید ۱۳ ساله بودم که به این راه فکر کردم. اما بعد از دیپلم ریاضی و آمدن به قم این رویا به سمت جامعه الزهرا سوق پیدا کرد. بعد از خواندن سطح دو، تصمیم گرفتم گرایش مورد علاقه‌ام یعنی تاریخ را در جامعه الزهرا پی‌بگیرم. از سطح سه تا همین حالا، می‌توانم به جرأت بگویم، بهترین روزهای عمرم نشستن در کلاس‌های درس جامعه الزهرا بود. 🎤در مورد فعالیت‌های پژوهشی کنونی و آثار پژوهشی خود توضیحی بفرمایید. 📝اکنون با توجه به خواندن هم‌زمان دکترا و سطح ۴ حوزه، فعالیت‌هایم بیشتر به سمت پژوهش و نوشتن مقاله علمی پیش‌رفته‌است. هرچند که در سال‌های اخیر، باتوجه به مدیریت کانال گذرگاه که محتوای تاریخی ارائه می‌دهد، جدی‌تر به مسائل پژوهشی نگاه کرده‌ام. 🎤فعالیت پژوهشی را از چه زمانی و چطور آغاز کردید؟ 📝شاید زمان مشخصی را نتوان گفت، اما کارگاه یادداشت علمی به شدت من را به سمت پژوهش تاریخی و خروجی یادداشت برد. اکنون بیش از ۱۰۰ یادداشت از بنده در خبرگزاری‌ها کار‌شده‌است. 🎤عوامل موفقیت شما در امر پژوهش چه بوده است؟ 📝موفقیت نسبی است و برای همه عزیزان متفاوت است. اما به یقین می‌توان گفت که دو عنصر علاقه و پشتکار بسیار راه‌گشاست. بعلاوه این مباحث مصاحبت با دوستان اهل فضل به این عناصر قوت بیشتری می‌بخشد. 🎤توصیه شما به طلابی که در آغاز راه پژوهش هستند، چیست؟ 📝قطعا دوستان توانمندتر هستند که بسیار از من مستعدتر و پویاترند. اما تجربه شخصی من در این سال‌ها این‌بود که سعی کنم امروزم شبیه به دیروزم نباشد. در کار پژوهش هم همین‌طور، امروز یک قدم هم برداریم قطعا در طول زمان به نتایج خوبی می‌رسیم. 🎤اهداف و چشم‌انداز پژوهشی شما چیست؟ 📝چشم‌انداز مهم است اما گفتن این عبارت یک خوف و رجایی در آدم ایجاد می‌کند. من هم از بیان این خوف دارم. اما دوست دارم که بتوانم کتاب‌هایم را چاپ کنم و در موضوع مشخص تاریخ اجتماعی فعالیت‌های پژوهشی خودم را دنبال کنم. 🎤چه كتاب ها و مقالاتي از شما منتشر شده است؟ 📝دو تا مقاله با موضوع دفاع حضرت زهرا سلام الله علیها در دفاع از ولایت و دیگری برمی‌گردد به دیدگاه آنه ماری شیمل درباره اسلام. ایشان یک مستشرق بنام هستند. مقاله دیگری هم در دست چاپ است، با عنوان معرفی خاندان‌های شیعه در قزوین. دو کتاب من هم یکی خاطرات شهیدان کریمی هست و دیگری کتاب دل‌گویه‌ها که مجموعه یادداشت‌های من در آن جمع‌آوری شده‌است. همان‌طور که عرض کردم منتظر اتمام کار دوکتاب دیگر هم هستم. ان شاءالله 🎤از محضر چه كساني در عرصه پژوهش در حوزه علمیه استفاده كرده‌ايد؟ 📝وجود برخی اساتید در حوزه و چه در دانشگاه غنیمت است. وجود استاد طیبی برای بنده غنیمت بود. کلاس‌های ایشان پر از هیجان و امید به آینده هست. خانم حکیم‌زاده هم در کلاس‌ها، دقت نظر و پشتکار را به شاگردان می‌آموزد. حضور در کلاس درس استاد الویری نیز برای من مغتنم بود. 🎤به عنوان یک پژوهشگر موفق، اهمیت پژوهش را درچه می دانید؟ 📝اصلا خودم را پژوهشگر برتر یا موفق نمی‌دانم، هراز راه نرفته وجود دارد. هراز درس نخوانده هست که خودت را اول راه هم نمی‌دانی. اما اهمیت پژوهش از کسی پوشیده نیست‌ و باید باور کنیم که بسیاری از علوم ما باید به سمت اسلامی‌شدن حرکت کند و حوزه بهترین مشاور و استاد است‌. 🎤به نظر شما چه مشكلاتي در امر پژوهش وجود دارد؟ و شما با چه مشکلاتی مواجه بودید؟ 📝شاید بیشترین مشکلات ترس اولیه از انحام پژوهش هست و این ترس نشأت گرفته از ندانستن است. بزرگی می‌گفت، ترس آدمی از نتوانستن نیست، از ندانستن است. 🎤چه راه‌کارهایی برای ارتقاء سطح پژوهشی ارائه می‌فرمایید؟ 📝اگر طلبه به ابزار روز مسلح شود، بهترین و خالصانه‌ترین کارها را رقم می‌زند. این امر مستلزم فراگیری از همان سال‌های اولیه حضور در حوزه است. تا به مرور زمان، این تسلط اتفاق بیوفتد. قطعا این آموزش‌ها زمان‌بر هستند و در یک ترم محقق نمی‌شوند. 💠ادامه دارد.... 👇👇👇 اللهم‌صل‌علی‌محمدوآل‌محمدوعجل‌فرجهم🌹 ┄┅═══••✾••═══┅┄ 🌐 کانال پژوهشیار طلاب مجازی و غیر حضوری 🆔@pzh_mgh