بهناماو
مدتی نبودم. کمی در بند دنیا، کمی در تجهیز سفر به بهشت، کمی گرفتار امتحان، عزادار دختر دوستم که ۱۶ ساله پر کشید و امروز عزادار قاضی شهید، دایی دوستم که نمیدانستم چطور باید خودم را برای گفتن تسلیت آماده کنم. اما شهادت هنر مردان خداست و شهید مقیسه هنرمند بود.
عکس:
در شب میلاد بابا جان در حرم
#عکاسی
#موبایلگرافی
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
#داستان_کوتاه
کنار مزار حجت
همین که در را پشت سرش بستم، دنیا هوار شد روی سرم.
غربت از سر و روی دلم بالا میرفت.
میدانستم که این دست و پا به کار نمیرود که ظرفی بشورد، غذایی بپزد یا حتی گردی بگیرد از قاب روی تاقچه که کلی حرف برای گفتن با او داشتم.
تنها مونسم را بغل کردم، سفت، سفت سفت. انگشتم را لای اوراقش گذاشتم و تفال زدم؛
وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ
همین کافی بود دل را بکنم از همه تعلقم که راهی شده بود برای کاری بزرگ جایی بزرگ و شاید اتفاقی بزرگ...
◽◽◽
... سرکوچه سبزی فروش منتظر بود، پیچیدم توی کوچه.
_حاج خانم تو گروهتون بگید من اومدم امروز از خانمها خبری نیست. والله نمیدونم چی شده امروز...
_حاجی نیم کیلو سبزی خوردن بده فقط تربچه نذار
_به خاطر من سبزی خور شدی؟ دیدی مشتری ندارم؟
_نه حاج آقا حواسم پرت مسافرم هست.
_سبزی با تربچه قشنگه دخترم، زن باید حواسش به رنگ و لعاب خونهش باشه...
سبزی را گرفتم و راه افتادم.
یعنی من حواسم نبوده؟ نبوده حتما. اگر بود که حالا اینقدر تنها نبودم.
یعنی اگر برای سبزیها تربچه میخریدم او نمیرفت؟ از قیاسم خندهام گرفت
اصلا اگر او نباشد رنگ و لعاب را میخواهم چه کنم؟
◽◽◽
...توی پاکت را باز کردم از لای نامه چند برگ زیتون ریخت روی دامنم. حواسم پرت عکس بود.
دوربین فوری یک جا به دردش خورد، چقدر گفتم بهش که توی عصر تکنولوژی این مدل دوربین با این قیمت میخواهیم چه کار؟ ولی دلش پیش این دوربین بود.
چقدر لاغر شدهبود. این را از رگ بیرون زده روی پیشانیاش فهمیدم، همان رگی که ماه رمضان روزه میگرفت خودش را نشان میداد. معلوم بود حمام نرفته، خاک و خستگی از صورتش میبارید. خندهاش را میشناختم، تمام زورش را زدهبود طبیعی باشد، ولی نبود.
◽◽◽
...تابوت رسید پای ایوان امامزاده مردم به گردش هم نمیرسیدند انگار خیلی وقت بود این تن خسته منتظر رسیدن به خانه ابدی است. همان جایی که وقتی دلش تنگ میشد به آن پناه میبرد، کجا؟ دقیق کنار قبر شهید حجت.
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
▪️قدرت کلمه
كلمات كنار هم قرار مىگيرند و جمله را مىسازند.
جملهها كنار هم قرار مىگيرند و پاراگراف را مىسازند.
پاراگرافها بهدنبال هم مىآيند و وقايع را تعريف مىكنند و داستان را مىسازند.
بنابراین همه چیز با «كلمه» شروع مىشود.
پس برای بهتر نوشتن، با کلمات جدید دوست شویم.
#داستان_نویسی
بهناماو
این متن خواندیست
ممنونم از همه بزرگواران که مطالب را میخوانید و نظر میدهید.
دو چندان ممنونم از عزیزانی که متنهایشان را برای بنده میفرستند.
این متن را حتما بخوانید.
متن یک خانم پرستار وسط جبهه جنگ غزه، در وسط تهران.
بستگی دارد با چه نیتی کار کردهباشی...
◽◽◽
🔴قابی برای تاریخ
🔹 آخرین تصویر از دکتر «حسام ابوصفیه» رئیس بیمارستان کمال عدوان غزه، پیش از اسارت بدست نظامیان اشغالگر صهیونیست.
هر روز این قاب رو مرور میکنم...
میبینم و نمیبینم..
مینویسم و پاک میکنم...
دلم نمیآید...
هیچ گزینهای ندارم برای ادای احترام و خدا قوت ...
تمام دلم به احترام قامت ایستاده تو در این جولان، یخ بست...
یخ بست تا برای همیشه در این چهار چوب بماند...
مثل نوزاد یخ زده تو...
هر روز برای بردن دلم از این تصویر...باید آتشی به پا شود...
چوب های ترک خورده ذهنم...تاب جرقههای ناب ندارن...
برای بیدار شدنم، فریاد نکش..
من زندهام
خیالت راحت آقای دکتر...اکسیژن به مغزم میرسد..
حواست به ریتمهای یخ زده قلبم باشد..
سالهاست در قاموس ما امروزبه نام پدر است...
و پدردلواپس میدان ...
خدا را شکر که بودی و هستی در این میدان..
رفتنت عطر مرام میدهد...🌷
التماس دعای فرج...🤲
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
یک نویسنده حرفهای،
همان نویسنده مبتدی است که هرگز نوشتن داستان را ترک نکرده است.
✍ ریچارد باخ
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye