eitaa logo
دلبرکده
28.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
🏡💞دلبرکده یک کلبه مهربانی ست آموزش صفر تا صد برای هر چه که یک بانو، نیاز دارد💎 🌺روش های دلبری کردن ملکه از پادشاهِ خود برای داشتن یک زندگیِ سراسر عاشقانه💑 آیدی ارتباط: @admin_delbarkade 🚨تبادل، تبلیغات نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
دلبرکده
#داستان #فیروزه‌ی_خاکستری63 #جشن_عقد یک ماه از ریختن آب پاکی روی دست امیر گذشت. یکی از همکاران باب
فرانک یک طرف پارچه را گرفت و از بالای سر فهیمه و مصطفی رد کرد. تازه ماجرا را فهمیدم. امیر در زاویه نگاهم دست در جیب ایستاده بود. سنگینی نگاهش را حس کردم. «همه حواس من باید به فهیمه باشه. حتماً می‌خواد حرص خاله رو دربیاره!» _خانم فهیمه بهادری فرزند کمال... «لابد خاله فکر می‌کنه من بهش چراغ سبز نشون دادم. خاک تو سرم!» _عروس رفته گل بچینه. _برای بار دوم عرض می‌کنم... «به هر حال پسرخاله‌ام که هست. یعنی برا چی اومده؟!... از فکر امیر بیا بیرون دختر.» _عروس رفته گلاب بیاره. «کاش ازم بخواد دوباره آزمایش بدیم! قبول نمی‌کنم. کاش نیومده بود! خاله سودی نمی‌ذاره. باید این قضیه رو بپذیره. اون که نمی‌تونه همش به من نگاه کنه. معنی این کار چیه؟! یعنی خجالت نمی‌کشه؟! وای چته فیروزه؟!...» _با اجازه پدر عزیزم و مادرم و بزرگ‌ترا بله. صدای دست و کِل جمعیت بلند شد. فرانک آن طرف پارچه را ول کرد. دستش را دور گردن فهیمه انداخت و صورت گل انداخته‌اش را بوسید. حوض اشک پای چشم‌هایم درست شد. خوشحال بودم که بالاخره خواهر بزرگ‌تر زودتر از من عروس شد. چند دقیقه‌ای به دست زدن و کِل کشیدن و خواندن شعرهای عروس و دامادی گذشت. مادر مصطفی پیش مامان آمد: _خانم بهادری جان، قدم رنجه کنید با خاله خانم و عموجان تشریف بیارید منزل ما. رو به خاله و زنعمو شهلا تقاضایش را تکرار کرد. پدر مصطفی هم عمو جمال را دعوت کرد. با طایفه‌ی داماد راهی خانه آنها شدیم. تمام مدت سعی کردم نگاهم به امیر و خاله سودی نیوفتد. دم در، فرانک دمِ گوشم گفت: _امیر کارت داره چشمانم را گرد کردم: _الان؟! اینجا؟! حالت خوب نیست هان وا رفت: _به من چه! _فکر نمی‌کنی خاله بفهمه... _خب بفهمه. با صدای امیر خشکم زد. مردمک چشمانم اطراف را پایید. برگشتم. طلبکارانه نگاهم کرد: _ باهات حرف دارم. با دست به انتهای خیابان اشاره کرد: _ ماشین سر خیابونه. _امیر آخه اینجا؟! اینطوری؟! نفسش را بیرون داد: _شاید آخرین باری باشه که باهات حرف می‌زنم. از شنیدن کلمه‌ی «آخرین بار» بدنم یخ کرد. راهش را کشید و رفت. یک نگاه به امیر و یک نگاه به فرانک انداختم. فرانک لب‌هایش را از فشار دندان‌هایش بیرون آورد: _حواسم هست. لب باز کردم که چیزی بگویم. زودتر از من گفت: _اگه سراغت رو گرفتن میگم دسشوییه. حرفم یادم رفت. سرم را تکان دادم و با ضربان قلب شدید به دنبال امیر رفتم. سر نبش منتظرم بود. دو، سه متر دیگر جلو رفت. _پس کو این ماشین؟! ایستاد و با دست به نیسان آبی‌اش اشاره کرد. دهانم باز ماند: _با این اومدی؟! ابروهایش را بالا برد: _ببخشید بی ام دبلیو رو گذاشته بودم کارواش مجبور شدم با شاسی بلند بیام! سرم را به اطراف چرخاندم. در حال سوار شدن گفتم: _منظورم این بود از مازوبن تا اینجا با این اومدی؟! سوویچ را پیچاند: _یه جوری می‌گی «این» انگار با خر اومدم! با صدای آرام‌تری ادامه داد: _حالا در حد خواستگارای شما نیست ولی خب ماشینه دیگه. حرفش را نشنیده گرفتم: _حالا لطف کن این شاسی بلند رو یکم تکون بده یه وقت آشنایی ما رو نبینه. پوزخندی زد: _نفهمیدم از فامیل‌های آقا مصطفی بیشتر می‌ترسی یا مامان من؟! صورتم را از او برگرداندم. ترجیح دادم جوابش را ندهم. یکی، دو خیابان بالاتر زد کنار. به جلو خیره شد. سعی کردم حدس بزنم چه پیشنهادی دارد؛ تا برای جواب دادن آماده باشم. خواستم هر پیشنهادی داد قبول کنم. مطمئن بودم برای راضی کردن من آمده. در این یک ماهه هر شب یک نقشه تازه برای راضی کردن خاله کشیده بودم. _من خواهر عروسم نبودنم خیلی تو چشمه. یکدفعه به حرف آمد: _فیروزه یه چیزی می‌پرسم راستی حسینی جوابمو بده. خواستم بگویم «کی دروغ گفته‌ام؟» اما ساکت ماندم. سرش را پایین انداخت. با انگشت اشاره ریشش را خاراند. _چقدر منو... دوست داری؟ لپ‌هایم گل انداخت. آب دهانم را قورت دادم. دنبال راه حلی برای فرار گشتم: _این همه دزد و پلیس بازی واسه این بود؟! _تو بگو. میخوام بدونم چقدر حاضری هزینه بدی؟ فکر کردم منظورش را فهمیدم: _امیر اگه میخوای بگی بچه مهم نیست و خودمون... _نه نه نه. اصلاً بحث بچه نیست! _خب حرفت رو صاف و پوست کنده بزن. خواستم منظورش را دقیق بدانم. با حرفی که زد، من را شوکه کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خـورشید نباشـه دنیـا اَز هـم میپاشـه...! تو همون خورشیدِ منـی دلبــر …☀️^‿^ صبحت بخیر عشقم❤️🌷 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگ بشید و تغییر کنید وگرنه.‌‌..☺️❌ بیشترین دلیلی که زوجین برای طلاق ارائه میدن... ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔞 این بانو از اینکه همسرشون برای آشتی، اقدام به برقراری رابطه جنسی کردند و اینو راهی برای رفع قهر و ناراحتی قرار دادند دلخور هستند و فکر میکنند که این راه درست نیست و عزت نفسشون میاد پایین‼️ و اما پاسخ : ممنون که اینقدر خوب توضیح دادید اگر دوباره پیام خودتون رو بخونید متوجه چند نکته مهم میشید: ❇️1⃣ هر دوی شما مقصر بودید و اینکه همسرتون انقدر برای رفع قهر و کدورت تلاش کرده جای تحسین داره ❇️2⃣ همسرشما چندین بار و به طرق مختلف، سعی در رفع کدورت و آشتی کردن داشته ولی شما تنها راه حل پایانی رو برای ایشون باقی گذاشتید و به نحوی با عملکردتون باعث شدید که آقا؛ برقراری رابطه رو به عنوان تیر آخر تصور کنه ❣میتونستید همراه با دلبری و آرامش باهاش صحبت کنید ؛ مثلا بگید ازت دلخورم اما چه کنم که دوستت دارم و... و اجازه ندید قهر انقدر طولانی بشه (اونجایی که دمنوش دم کردید برای آقا میتونست نقطه شروع دوباره باشه😉😄) ❇️3⃣باید مراقب باشیم که خدای نکرده دچار کبر نشیم و اسمش رو عزت نفس بگذاریم😊 ما باید در روابطمون با همسر و فرزندان با خدا معامله کنیم و رضایت او را در نظر بگیریم میدان برای ما خانم ها، خانه و همسر و فرزندانمون هستند🏡 ⬆️نظر شما چیه دوستان؟ اینجا برای ما بفرستید: 🆔@admin_delbarkade به دلبرکده؛ کلبه ی عشق و مهربانی بپیوندید💝⬇️http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر وقت با همسرتون سر مسئله یا موضوعی اختلاف دارید تا تازه است سعی کنید حلش کنید به تفاهم یا توافق برسید🤝 و پرونده اش رو ببندین بزارین کنار🤗 چون اگه حل نشده باقی بمونه ممکنه بشه ⛔️تنفر ❌انتقام 🚫طلاق عاطفی 💔خیانت و جدایی ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
شکر خدا که در پناه حسینیم... عالم از این خوب تر پناه ندارد❤️ صلی الله علیکَ یا ابا عبدلله✨ شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم❤️‍🩹 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade