فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
♨️ چالش
. جناب عمّار سلام الله علیه شهیدِ غدیر است ...!
⭕️ چالش این هفته ی ما راجع به عید غدیر هست.
برای ما بگین شما برای غدیر چه برنامه هایی دارید ؟
ارسال نظرات :
@Admin_delbarkade
.
.
⭕️ حدیث ناب زناشویی
✨امام صادق(ع):
چون شب از سفر بر میگردی، خستگی راه، آرامش از تو میستاند، بهتر است آمیزش با همسرت را تا صبح به تأخیر اندازی.
🏷 وسائل الشیعه ج۱۴، ص۹۳
#زناشویی
#حدیث_ناب_زناشویی
http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
ೋ💘ೋ💘ೋ
.
🔆 بصیرتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در سخن خود ما را بدان آگاه کردند که :
«حُبِّبَ إلی مِنَ الدُنیا ثَلاثٌ، النِساءُ وَ الطّیِبُ وَ جُعِلَت قُرَّةُ عَینی فِی الصَّلاةِ».
محبت سه چیز از دنیا به قلب من افتاده است، زنان، عطر و نماز نور چشم من قرار داده شده است.
نکاتی که متاسفانه دشمنانِ دانا و دوستانِ نادان به آن دامن میزنند، موضوع عدم مشورت با زنان است و روایاتی را نیز به عنوان نمونه مطرح میکنند!
🔅استاد در بحث «مشورت با زنان» با دعوت ما به آیات قرآن و تدبّر در آنها، ابتدا به خوبی روشن میکنند:
محال است از نظر ارزش و رسیدن به کمال، ذرهای بین زن و مرد تفاوت باشد!
و سپس به جایگاه روایات پرداختهاند تا معلوم شود اگر خاستگاه روایات، درست روشن گردد، نه تنها کوچکترین تحقیری در آنها برای زنان نخواهد بود،
بلکه برعکس آن روایات حساسیت جایگاه زنان را برای داشتن بستری مناسب در امر تربیتِ فرزند مدّنظر دارند.
✍ادامه دارد...
#کتابِ_خوب
#زن_آنگونه_که_باید_باشد
#استاد_طاهر_زاده
http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
ೋ💘ೋ💘ೋ
.
رزق و روزی انواع مختلفی داره
☝️🏻که مهمترینش...
داشتن کسیِ که تحت هر
شرایطی کنارت وفادار بمونه❤️:..
http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
ೋ💘ೋ💘ೋ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
⭕️ راههای پیشگیری از طلاق؛ حتما ببینید!
#همسرداری
#کلیپ_همسرداری
http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
ೋ💘ೋ💘ೋ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔹 یه آموزش عالی برای خانومای خوش سلیقه
حتما ببینید و کاورای خوشگل برای بالشاتون بدوزین 😍
#کدبانوی_هنرمند
#روبالشتی
http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
ೋ💘ೋ💘ೋ
🤍
❣مرد دوست دارد برای همسرش تکیهگاه باشد..
وقتی شما برای انجام امور کوچک و بزرگ از او کمک نمیخواهید
اولین احساسش اینست که تکیهگاه خوبی نیست 🙁
و
این بسیار خطرناک است!
به جای انجام تمام و کمال کارها، از همسرتان بخواهید به شما در بازکردن در قوطی، شستن ظرفها، نگهداری از فرزندان و...کمک کند !
❣زن دوست دارد برای همسرش آرامش باشد ..
وقتی شما عصبی و به هم ریخته به خانه میآیید
اولین احساسش اینست
که
مایهی آرامش نیست
و
این خیلی خطرناک است!
به جای نگران بودن در مورد چک فردا و خرابی ماشین، هنگام ورود به منزل به همسر خود لبخند بزنید و از آغوش او لذت ببرید. 🤗
#زندگی_شیرینتر_میشود
#سیاست_های_همسرداری
http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
ೋ💘ೋ💘ೋ
#عشوه_گری
خانمهای دلبر اینم یه ایدهی باحال برای عشوهگری😋👇
تو یه فرصت مناسب، بپرید تو بغل آقایی
و
بهش بگید:
«وای که چقدر به ویتامین آ (آغوش) نیاز دارم» 😁
دستاشون رو بگیرید و بگید:
«بده به من ویتامینهای د (دستات) و ب (بوسه) رو» 💋
حالا بر حسب موقعیت و نیاز،😉
مختارید که
برید سراغ انواع ویتامینهای موجود... 😌⚧
http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
ೋ💘ೋ💘ೋ
الهی ب امیدتو
سلام به چهارشنبه۱۴۰۲/۴/۷خوش آمدید💜
🌸✨امروز دست های خود را به سوی
⚪️✨آن بی نیاز بــــالا مــی بــریــم
🌸✨و پیوسته دعا می کنیم:
🌸✨خدایا! غروب این روز را
⚪️✨با غروب گناهانمان یکی گردان
🌸✨خدایا ؛ از تو میخواهم هرچه
⚪️✨امام حسین (ع) در دعای عارفانه ی
🌸✨عرفه و عید قربان طلبیده است را به
⚪️✨دوستان و عزیزانم هدیه دهی
🌸✨الــــهــــی آمــــیـــــن🤲
🌸💫تــقـــدیـــم بــا بــهــتــریــن آرزوهــا
⚪️💫عــــــــرفـــــــه مــــــبـــــارکـــــــــ
🌀عطرِ تو دارَد
این هَــوا
🌀سَر بِه هَواتَرین
مَنَـــم...
http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
ೋ💘ೋ💘ೋ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉🪄🎉🪄🎉
🌸بندگی کن تا که سلطانت کنند
🍃تن رها کن تا همه جانت کنند
🌸سر بنه در کف، برو در کوی دوست
🍃تا چو اسماعیل، قربانت کنند
🌸بگذر از فرزند و مال و جان خویش
🍃تا خلیلالله دورانت کنند
🎊عید سعید قربان و آغاز دهه امامت و ولایت بر همهی شما عزیزان مبارک باد💐
http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
ೋ💘ೋ💘ೋ
.
🌺 بهجای دوستتدارم و همیشه باهات
میمونم، بهش بگین:
🍃مطمئنباشکه مهرت نرود از دلمن
مگر آنروز کهدر خاكشود منزلمن:)
#ایده_متن
http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
ೋ💘ೋ💘ೋ
دلبرکده
#داستان #فیروزهی_خاکستری14 #مازوبُن خورشید از لابلای درختان صنوبر کنار جاده در حال پایین رفتن بود
#داستان
#فیروزهی_خاکستری15
#امیر
با لبخندی ملایم و چشمانی گشاد سلام کردم.
_چیه ترسیدی دخترخاله؟!
پیراهن آستین بلندی روی زیرپوش سفید پوشیده بود. دکمههای بالایی پیراهن آبی را درحال احوالپرسی با من بست.
_انتظار دیدن ببری، پلنگی، چیزی داشتم.
سفیدی دندانهایش معلوم شد. چمدانم را از ته صندوق، جلو کشید.
_فکر نمیکردی گربه ببینی
نتوانستم جلوی خندهام را بگیرم. برای اینکه بحث را عوض کنم، پرسیدم:
_خاله هم هست؟!
_آره
یا علی گفت و چمدان را بلند کرد.
_انگار سنگ توش گذاشتن؟
به طرف چمدان رفتم و گفتم:
_نمیخواد زحمت بکشی خودم میآوردم.
چشمانش باز شد و نگاهم کرد.
_مال شماس؟!
سعی کردم دستهی چمدان را بگیرم اما اجازه نداد. چند ساک و وسیله باقی مانده را بیرون آورد و گفت:
_امتحانا چطور بود؟ قبول که میشی؟
چپ نگاهش کردم. ترجیح دادم جواب شوخی بیمزهاش را ندهم. راهم را گرفتم و به طرف ساختمان شیروانی و دو طبقه رفتم.
_حالا چرا قهر میکنی؟ اشتباه لُپی بود.
صدای کشیده شدن چرخ چمدان روی خرده سنگهای زمین آمد. بدون اینکه برگردم به سمت پلههای چوبی رفتم. امیر صدایش را کمی بلند کرد و با خنده گفت:
_خواستم بگم معدلت بیست میشه، اشتباه گفتم.
صدای خنده و سرو صدا از بالا میآمد.
بالای پلههای چوبی یک ایوان بزرگ بود که محل دورهمیهای خانوادگی بود. با وجود شروع شدن تابستان، هوا برای نشستن در ایوان کمی سرد بود. درِ دو لنگهی فیروزهای اتاق ننه جان باز بود. ننه جان اولین کسی بود که من را دید. چشمانش برق زد. دستانش را باز کرد و تند تند به گویش مازنی قربان صدقهام رفت.
بدون نگاه به اطراف خودم را در بغلش انداختم. صدای خاله سودابه در گوشم پیچید.
بعد از اینکه از بغل خاله بیرون آمدم، امیر چمدان بغل دم در رسید. چمدان را زمین گذاشت.
_ به همه خوش میگذره؟ کسی کم و کسری نداره؟ قهوه میخورین یا چای؟
خاله سودابه و عمو و زنعمو با هم گفتند:
_قهوه
با اینکه نگاهش به عمو جمال بود، من خجالت کشیدم. عمو بلند بلند خندید و به طرف امیر رفت. خواست چمدان من را بگیرد که امیر نگذاشت.
_ خسته میشی عمو برو از تو ماشین وسیله بیار.
عمو قاه قاه کنان بیرون رفت. امیر به ننه نگاه کرد.
_اینو کجا بذارم؟!
خاله زودتر جواب داد:
_دستت درد نکنه بذار اتاق عمو
بدون اینکه به من نگاه کند گفت:
_مال دختر خان عموئه.
صورتم داغ شد. همانطور که به کوزههای روی فرش نگاه میکردم گفتم:
_ممنون راضی به زحمت نبودم گفتم خودم میارمش.
خاله آرام به پهلویم زد. نگاهش کردم.
_فکر کردی با یه چمدون خسته میشه؟
چشمکی زد و ادامه داد:
_آقا مربی کوهنوردی شده.
امیر خودش را به نشنیدن زد. چمدان را بغل کرد و گفت:
_با تأسف و تألم فراوان، رو سنگ ریزهها یه چرخش شکست.
نگاهم کرد.
_حالا گریه نکن خودم درستش میکنم.
بدون اینکه صورتم تغییر کند گفتم:
_درستم نشد اشکال نداره چمدون بابامه.
چشمان امیر درشت شد و با فریاد یاابالفضل از اتاق بیرون رفت. همه با هم خندیدیم.
http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
ೋ💘ೋ💘ೋ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔅 عیدتون مباااارک 🐏🌹🌹😉
http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
ೋ💘ೋ💘ೋ