#سیاست_های_زنانه وقتـی بـه همسـرت زنـگ میزنـی و جـواب نمیـده اینطـوری برخـورد کـن👇 رفتار یک زن معمولی 👩‍🦳 در عرض ۵ دقیقه ۲۰ بار به همسر خود زنگ میزند و چنانچه همسرش همچنان پاسخ ندهد زانوی غم بغل گرفته و دست و دلش به هیچ نمیرود 😔 زمانی هم‌که همسرش تماس میگیرد با پرخاشگری از او میخواهد که توضیح دهد چرا جواب نمیداده و به تماس هایش بی توجه بوده. رفتار یک زن جذاب 👱‍♀ اگر همسرش پاسخ نداد دیگر با او تماس نمیگیرد تا وقتی که خودش زنگ بزند.😇 و وقتی که همسر تماس گرفت آنگاه با لحنی که نشان میدهد مشغول به کاری هست به او میگوید که : تماس گرفتم حالت رو بپرسم اما انگار گرفتار بودی🥰 مطمعن باشید همسرتان خودش به شما خواهد گفت در حال انجام چه کاری بوده 🖤 @delbarkade .

حاج آقا مجتهدی تهرانی میفرمایند: حاجت های بزرگ خودتان را از آقازاده های کوچک امام حسین(ع)، حضرت علی اصغر (ع) و حضرت رقیه(س) بگیرید ... ◼️شهادت دردانه اباعبدالله الحسین(ع)، حضرت رقیه(س) تسلیت باد... #حضرت_رقیه (س) #خانوم_سه_ساله 🖤 @delbarkade .

. ⁉️ چالش 💢 چطور میتوانم با وجود فرزندان کوچک و بزرگم در خانه، چشم و دل همسرم را سیر کنم !؟ ارسال نظرات : @admin_delbarkade .

⚜️نحوه برخود با مردان وابسته به مادر: به‌عنوان همسر مردی که وابستگی زیاد به مادرش دارد، توصیه می‌شود به موارد زیر توجه کنید: 😡هنگام دعوا و بحث‌هایتان، خودتان و مادر شوهرتان را در دو سوی مختلف قرار ندهید. زیرا شوهرتان را مجبور به انتخاب بین یکی از این دو جبهه می‌کنید. 🤥از روش‌ها و سیاست‌های زنانه برای جدایی انداختن بین شوهرتان و مادرش خودداری کنید. همچنین در چنین شرایطی نباید خود را جایگزین مادر برای همسرتان کنید؛ زیرا در این حالت تنها صورت ‌مسئله را پاک کرده‌اید. 👈از این جهت توصیه می شود: وقتی همسرتان بیش از اندازه به مادرش وابسته است، نکات مهم مدنظر خود را در این باره با او در میان بگذارید؛ برای مثال به همسرتان بگویید اگر ما در زندگی استقلال رفتاری و فکری داشته باشیم به افزایش کیفیت رابطه مون کمک زیادی می‌کنه و از سوتفاهمات احتمالی هم دور می شویم. یعنی این قضیه را به نحوی به همسرتان توضیح دهید که ضرورت این موضوع را متوجه شود. 🪟همچنین میتوانید مرزها و چارچوب های خود را تعیین کرده و نکته مدنظر خود را به صورت مصداقی به همسرتان بگویید؛ مثلا می‌توانید به همسرتان بگویید با اینکه بازدید هفتگی از خانواده که مانعی ندارد ولی اینکه شما در دیدار با مادرتان، دائما درباره موضوع های ریز و درشت، نظر او را جویا میشوی، این قضیه مرا ناراحت می‌کند. 🧠بدین صورت با نشان دادن مهارت های گفت و گو و رفتارهای منطقی از خود، بیشتر از هر زمان دیگری می توانید گام هایی را به سمت استقلال فکری و رفتاری در زندگی بردارید و راه برای نفوذ دیدگاه مادر در زندگی هم به تدریج کمرنگ می شود. #مهارت_های_زندگی 🖤 @delbarkade .

. 🎥 میگه دلم شور میزنه نمی‌دونم چی میخواد بشه... ...دلشوره حرام است ❗️ #وسواس #معرفت_النفس 🖤 @delbarkade .

⚜️پذیرش «عذرخواهی» ☝️سختگیری زیاد در پذیرفتن عذرخواهی همسر، می‌تواند موجب شود که او کمتر برای عذرخواهی پیش‌قدم شود. ✌️ توقع نداشته باشید که همسرتان با الفاظ خاص و مورد نظر شما عذرخواهی کند. گاهی حتی برخی رفتارها، نشان‌دهنده و چراغ سبزی به معنای عذرخواهی است. 👈 پس سریع عذر زبانی و یا رفتاری همسر را بپذیرید و واقعاً او را ببخشید . گاهی دیر پذیرفتن عذر همسر، زمینه ایجاد کینه، سوءظن و سردی روابط می‌گردد. ❗مواظب باشید در پذیرش عذرخواهی، منّت نگذارید و حفظ عزّت همسرتان را در نظر بگیرید #مهارت_های_زندگی 🖤 @delbarkade .

#داستان #فیروزه‌ی_خاکستری21 #سینیِ_کدوبَره _خاله جان بگین ناهار چی درست کنم؟ بعدش می‌خوام برم بازار با اجازتون. این را موقع خوردن صبحانه گفتم. خاله نگاهی به من انداخت و گفت: _ناهار رو خودم درست می‌کنم عزیزم ولی بذار عصر برو بازار. برایم سؤال بود اما به گفتن چشم اکتفا کردم. از ترکیب کدو سبز و گوجه و سیب زمینی فهمیدم ناهار کدوبره داریم. زرنگی کردم و به خاله گفتم: _خاله جون من کدو بره بلدم بپزم البته نه به خوشمزگی شما یک چاقو برداشتم و ادامه دادم: _شما پاتون درد می‌کنه بشینید من انجام میدم. سرش را دور داد و از بین لب‌های غنچه شده‌اش فوت کرد. _چشم حسودت زیر پام میدونم کدبانویی این چند روزه حسابی خسته شدی توجهی به تعارفش نکردم. مشغول پختن غذای مورد علاقه‌ی بابا شدم. هر وقت می‌خواستم خودم را برای بابا لوس کنم کدوبره را خودم می‌پختم و با تزیین جلویش می‌بردم. با به به و چه چه می‌خورد اما بعد از لقمه آخر، انگشتانش را لیس می‌زد و می‌گفت: _کدو بره فقط کدو بره مامانت. این را موقع خوردن ناهار برای ننه و خاله تعریف کردم. بعداز ناهار خاله نخوابید. از لای کتاب حواسم به او بود. ساعت چهار رفت آشپزخانه. دنبالش رفتم. _کتری چای رو بذارم؟ زیر تابه‌ی کدو بره را روشن کرده بود. با لبخند نگاهم کرد. _الانه امیر می‌رسه. زحمتی بکش سینی غذا رو براش ببر دستی به زانویش مالید. _بگو غذاشو خورد بیاد بالا کارش دارم. سعی کردم از گرد شدن چشمانم جلوگیری کنم. خیلی عادی گفتم چشم. حالا من بودم که چشمم دنبال عقربه‌های کُند ساعت بود. با صدای قیــــــژ نیسان آبی صورتم را از کتاب برداشتم. نگاهی به خاله انداختم. دوباره کتاب را جلوی صورتم گرفتم. وانمود به خواندن کردم. سلانه به ایوان رفت. با گویش مازنی سلام و خسته نباشیدی به امیر گفت. منتظر بودم به او بگوید بیا بالا و مأموریت من تمام. برگشت و سینی و غذا را حاضر کرد. صدای ضربان قلبم بلند بود. جملات کتاب را چند بار خواندم. سعی کردم تمرکزم از روی قلب بی‌قرارم برداشته شود. می‌خواستم وقتی خاله صدایم می‌زند آرام باشم. به خودم نهیب زدم اصلا چه معنی داره که اینقدر هیجان زده شدی؟! بس کن. خجالت بکش... _خاله فیروزه جان زحمت می‌کشی سینی رو ببری؟ 🖤 @delbarkade .