eitaa logo
💕دلبرونگی💕
110.1هزار دنبال‌کننده
31.9هزار عکس
653 ویدیو
10 فایل
کانال دلبرونگی همسرداری، سیاست زنانه، تجربیات زنانه...💕🌸 ارسال تجربیات 👇🏻 @FATEMEBANOOO لینک کانال جهت ارسال https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 تبلیغات ما👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3365863583C9d1f0a5b90
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🌸 زندگی خواهی نخواهی میگذرد با شادی های وصف ناپذیر در دل عمیق ترین دردها، زندگی نه سخت و نه آسان زندگی زندگی است آنچه سختش میکند سختگیری ما و آنچه آرامش میکند آرامش ماست. دلت آرام باشد زندگی را زندگی خواهی کردᥫ᭡🌱 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸 ❤️‍🔥✨مردها در عصبانیت گاهی نامهربان و بد زبان میشوند فقط یک راه دارد ،، ✅سکوت کنید! 🍃🍂 وقتی سکوت کنید، زودتر آرام می‌شوند و وقتی آرام شدند راحت‌تر متقاعد می‌شوند. امتحان کنید😉👌 لیلام❤️ 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸 ✍ آیت الله حق شناس: به افرادی که نمازهایشان قضا ميشد میفرمودند که سوره یس و زیارت عاشورا بخوانيد تا قلبتون از ظلمات وتاریکی به نور قرآن و زیارت عاشورا روشن و هدایت شود. 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
هدایت شده از 💞ذخیره دلبرونگی
🍃🍃🍃🍃🌸 ◀️خیلی میپرسیدن بر اثر جادو یا چشم زخم مریض شدیم و گرفتار و بستگی کار و... توی مکه توسل کردم چه راه چاره ای یاد مردم بدم..؟ ✅ملهم شدم به اینکه موقع غسل کردن زیر دوش آیت الکرسی و ۴قل خوانده شود. سحر و جادو و اثرات چشم زخم باطل می‌شود.. 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🌸 یادآوری و مراقبت در افکار، رفتار و گفتار در طی روز روز دهم 🪴 به نیت تعجیل در فرج امام زمان و نزول آرامش در دلهایمان 💚 🪴حضرت آیت الله بهجت رحمه الله در باب این حدث شریف می فرمایند: «عجائب و غرایبی در حدیث کساست. خدا می‌داند کسی بشمارد که چقدر معجزه در آن است، خیلی کار بزرگی کرده است» 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸 🪴 صدقه و ذکر استغفار ،مثل باتری قلب آدم رو شارژ می‌کنه . میبینی گاهی بیخود و بی‌جهت دلشوره داری ،ناراحتی ، اعصابت بهم ریخته ... استغفار و صدقه هر دو میتونن خیلی بهت کمک کنن ، چون باعث میشن روح پاکسازی بشه و لطف و رحمت خداوند رو دریافت کنه . دلی که رحمت خداوند به اون وارد بشه بدون شک ، آروم میگیره . پس حتماً صبح یا شب یا حتماً بعد از نماز عصر ۱۰۰ مرتبه ذکر استغفار رو بگید💝 ✔️ اگر استغفار نباشه، کار آدم گره می‌خوره. برای دادن صدقه هم نیاز نیست حتما پول بدید ،گاهی عمل خیری که انجام میدید می‌تونه صدقه باشه . 🪴حضرت محمد صلی الله علیه و آله با فضیلت‌ترین صدقه رو صدقه زبان معرفی کردند . 💫پس خیلی اوقات با وارد کردن آرامش و امید به زندگی دیگران میتونید بلاهای زیادی رو از زندگیتون رفع کنید 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
کژال 🍃🍃🍃🍃🌸 آخه تو که نمیدونی اینا دارن اعصاب منو خورد میکنن من از هیچکدومشون خوشم نمیاد تنها عضو خانوادشون که قابل تحمله همون آرمانه. حالا دیگه کاریه که شده زشته ما بخوایم عکس العملی نشون بدیم. به قول خودت اگه دیدیم اذیت میشیم زیاد با جمع همراه نمیشیم. حسام این دومین سفریه که من تو کل زندگیم دارم میرم و از اون مهمتر اولین سفر مشترکمون پس نذار به دلمون زهر بشه. حسام چشماش مهربون شد و گفت چشم شما جون بخواه خانم. جونت سلامت .عزیزم الانم پیاده شو بریم داخل که بقیه هم کم کم میرسن. تو اصلا نادیدشون بگیر رو چشمم از ماشین پیاده شدیم و داشتیم میرفتیم داخل که بابا اینا هم رسیدن و به فاصله ی چند دقیقه از اونا هم مائده و خانواده ی همسرش الهام مثل همیشه اومد پیشم و به گرمی سلام و علیک کرد و کلی باهام حرف زد هرچی بیشتر میگذشت بیشتر حس میکردم که واقعا دختر بدی نیست و حسام بیخودی روش حساس شده حتی دیگه به نظرم میومد که اون نگاهایی که بار اول ازش سر سفره دیدم زاییدهی ذهن خودم بوده و واقعا قصدی نداشته. ناهار رو که همگی کنار هم خوردیم راه افتادیم و دو ساعت بعد رسیدیم. من تا بابای حسام از قبل ویلا رو از طریق یکی از دوستاش رزرو کرده بود و سریع ساکن شدیم چون ویلا خیلی بزرگ بود برای همه به اندازه ی کافی اتاق خالی بود بعد از اینکه وسیله هامون رو پیاده کردیم و مستقر شدیم قرار شد یه استراحت کنیم و بعد بریم کنار دریا ولی از اونجایی که اون زمان دریا رو ندیده بودم نتونستم صبر کنم و دلم میخواست زودتر برم تو ساحل برای همین وقتی بقیه خواب بودن خودم تنها رفتم لب دریا که البته دویست متری بیشتر با ویلا فاصله نداشت. سریع کفشامو درآوردم و موجا آروم به پاهام برخورد کردن و غرق در لذت شدم. نمیتونم حس اون لحظمو تشریح کنم. ولی پر از آرامش بودم رو شن ها نشستم و آرنجمو رو زانوم گذاشتم و به دریا خیره شدم، تو حال و هوای خودم بودم که با نشستن کسی کنارم از جام پریدم + ببخشید ترسوندمتون؟ صاحب صدا پسر جوونی بود که با لبخند داشت از فاصله ی نزدیک نگاهم میکرد کمی ازش فاصله گرفتم و رومو برگردوندم و گفتم نه مشکلی نیست. + مسافرید درسته؟ چطور مگه؟ 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸 💚شکر معنای حقیقیش اظهار نعمت و قدردانی از منعم هست کفر کلمه ای است که نقطه مقابل شکر است. 😵کفر یعنی پوشاندن در زبان عربی به کشاورزان کافر می‌گویند چون دانه ای را در دل خاک پنهان میکنند ✅نقطه مقابل کفر، شکر هست یعنی اظهار کردن یعنی نمایان کردن کسی میتواند شکر کند که جرات پرده برداری از حقیقت و نعمات خداوند، را داشته باشد همه ما درجاتی از تعصب و خود خواهی را داریم . فرزندان، خوبی والدین و نمیبینند والدین خوبیهای بچه ها همسران خوبیهای هم ..... 💚کلید خوشبختی و ارامش در ندیدن ضعف ها و عیب‌های اطرافیانمان و دیدن نقاط مثبت زندگی و دیگران است. 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🌸🌸🌸🍃🍃🍃🍃 ظهر بخیر....
🍃🍃🌸🍃 دختری روستایی به نام بلور جان..... 🍃
💕دلبرونگی💕
🍃🍃🌸🍃 دختری روستایی به نام بلور جان..... 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 خواهر هوشنگ رو هم وقتی داشتم از خونه ی یکی از همسایه ها برمیگشتم دیده بودم. نه اون نزدیک شد و سلام کرد، نه من جلو رفتم، فقط وقتی برگشتیم خونه خاله زیور بهم گفت اون زن بزرگترین خواهر هوشنگه و حرفش تو خونه خیلی برو داره. با اینکه از دور دیده بودمش اما حس کردم از هوشنگ خیلی بزرگتره، اما با حرفی که هوشنگ در مورد طلاق مادرش زده بود حدس میزدم خودش بچه ی بزرگ خانواده باشه... بالاخره روز عید رسید، دو روز قبل عید امیر بچه ها رو آورده بود ده و چند ساعتی اجازه داده بود بچه هارو ببینم، میگفت رضا فهمیده من که من بی خبر ازش بچه ها رو تحویل تو دادم و بحث بدی باهام کرده اما در نهایت وقتی حریف گریه ها و بهانه گیری های دوقلو ها نشده ازم خواسته اونا رو بیارم پیشت تا کمی آروم بشن. منم خداروشکر میکردم که بچه ها بهم وابسته هستن و کسی نیست مراقبشون باشه. با خودم میگفتم رضا تهش خسته میشه و بچه ها رو میده به خودملباس جدیدی که هوشنگ به عنوان عیدی برام خریده بود رو پوشیدم و راهی خونه ی پدرش شدیم، از نگرانی کل ناخن هام رو کنده بودم و سر انگشت هام میسوخت، هوشنگ هم مدام باهام حرف می‌زد و سعی می‌کرد از نگرانیم کم کنهجلوی در خونشون که رسیدیم از شنیدن صدای جیغ و شادی بچه ها با تعجب رو به هوشنگ گفتم+بچه ی کوچیک دارید تو خونه؟ هوشنگ تلخ خندید و گفت+هیچ میدونی یک ماهه زن منی اما در مورد من و خانواده ام هیچی نمیدونی؟ با خجالت سرم رو پایین انداختم، راست می‌گفت، هیچوقت در مورد خودش و کارش و خانواده اش سوالی ازش نکرده بودمهوشنگ ضربه ای به در زد و گفت+حالا میریم تو با همه آشنا میشی. فقط کسی اگر حرفی زد تو اهمیت ندهسری تکون دادم و چشمی گفتم، کمی بعد زن جوونی در رو باز کرد، شباهت کمی به هوشنگ داشت، با دیدن هوشنگ لبخندی زد و محکم هوشنگ رو بغل کرد و گفت+کجا بودید دایی، آقاجون حسابی خُلقش تنگه میگه دیر کردیدهوشنگ لبخندی زد و گفت+سلام پدرسوخته، نمیخوای دعوت کنی بیاییم داخل؟ زن جوون خندید و خواست از جلوی در کنار بره که انگار تازه من رو دید، لبخندی زد و دست‌ش رو به سمتم دراز کرد و گفت+سلام،من النازم... ببخشید متوجه شما نشدم. تبریک میگم، هرچند دایی خان ما رو قابل ندونست تو مراسمتون باشیم لبخند محوی زدم و مختصر جواب سلام و تبریکش رو دادم و همراه هوشنگ وارد خونه شدیم 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🍃🌸🍃 کودک باادب میخواهید؟ 🍃