#چالش_انجام_توصیه_نابجا سلام بانو جان ،خیلی وقته توچالشاشرکت نکردم ولی بااین چالش آخری داغ دلم تازه شد😔کدوموبگم😔اولی:چندسال پیش یکی ازدوستان میخواست خونه بخره البته مسکن مهر.ب ماپیشنهاددادک مام ی واحدبخریم.اون زمان مامستاجربودیم باپول پیشمون وفروختن ماشینمون خیلی راحت میتونستیم ی واحددوخوابه بخریم.ولی رفتیم باخانواده ی شوهرمشورت کردیم اونام گفتن مسکن مهرمگه خونس.مام منصرف شدیم.الان توهمون مسکن مهرامستاجریم ماهی ی عالمه اجاره میدیم😔 دوم:پارسال ک اوضاع بورس خوب بودبرادرم گف بیاطلاهاتوبفروش بزاربورس،منم فروختم ولی ازهمون روزی ک پولوواردبورس کردم ب شدت ریزش کرد😭سوم:وقتی دیدم پولم توبورس ضرره.باهمون ضررفروختم،وب توصیه ی یکی ازدوستان واردی شرکت بورسی خارجی کردم ک دوسه روزپیش فهمیدم کلاه برداری بوده😭😭😭 الان غم دنیاتودلمه😔چون ن تونستیم خونه بخریم،ن دیگه طلادارم. 💕@Delbarongi 💕

#پاسخ_اعضا 👇🏻 سلام به فاطمه جون لطفا پیام من رو بزار برای اون خانمی که گفتن بچه میخان ولی همسرشون میگن نه عزیزم بهت توصیه میکنم به هیییییچ عنوان تا وقتی که همسرت راضی نیست اصلا اقدام به بارداری نکنی.... آدم وقتی باردار میشه که هر دو طرف اونقدر ذوق داشته باشن واسه بچه آوردن که هرکاری از دستشون برمیاد انجام بدن.... بعدهم اگه شما باردار بشی همسرت راضی نباشه مطمعن باش خیلی جاها همراه و یاورت نیست..... زمانی که باردار میشی کلا اوضاع فرق میکنه همه ی هورمون ها جابجا میشه اخلاقت عوض میشه اصلا باید شوهری باشه که حالتو خوب کنه بعد اگه راضی نباشه بدتر حالت گرفته میشه زندگی ت خراب میشه. ... وقت خیلی زیاده صبور باش ..... بذار خودش با عشق بیاد بهت بگه.... خودم دوتا بارداری رو گذروندم میدونم چه خبره واقعا.... 💕@Delbarongi 💕

#حس_خوب_شما 🌱 دمی تو شربت وصلم نداده ای جانا همیشه زهر فراقت، همیشه چشم بی تو.... 💕@Delbarongi 💕

#شیک_شو بنده‌ی مُد نباشید، چون در این‌ صورت، مسخره، وسواسی یا سطحی به‌نظر خواهید رسید. لباس شما باید شخصیت‌تان را بالا ببرد، نه اینکه شخصیت جدیدی برای‌تان خلق کند یا تغییرش دهد. این توصیه در جنبه‌های زیادی از زندگی کاربرد دارد؛ جنبه‌هایی که «همرنگ جماعت شدن» ممکن است شما را تحت فشار قرار بدهد. برای شیک بودن کافیست کمی هوشمندانه لباس بپوشید 💕@Delbarongi 💕

#چالش_انجام_توصیه_نابجا سلام فاطمه جون، وای این چالشت داغ دل منوتازه کرد،ما خونه داشتیم باغ داشتیم شوهرم سه سال پیش اومد گفت این باغو بفروشم باغ پدرمو بخر ۱۷ هکتار کشاورزیه با یکی شریک بشم توش کاسبی کنم کاش زبونم لال میشد قبول نمیکردم گفتم اگه با خونه کاری نداشته باشی بخر،خرید بعدش گفت شریکم نمیخواد باید خونه رو بفروشم پول اونو بدم خونرو فروخت حالا مستاجریم باشه تا بچه ببین چه بی عقلی کردم حالا هرروز خودمو سرزنش میکنم چراگذاشتم خونرو بفروشه ،البته این زمینم بنام خودمه ولی تنهایی سخته کشاورزی ماهم که اصلا کشاورزی بلد نیستیم😒 💕@Delbarongi 💕

#نظر_اعضا درمورد داستان #دختر_نه_ساله سلاام عزیزم کانالت عالیه 😍🌹منتظر پارت بعدی دختر نه ساله ام خیلی هیجان انگیزه و انگار دارم باهاش زندگی میکنم مخصوصا که الان که بچه اش داره به دنیا میاد... ولی خیلی حس بدی دارم از اینکه مراد گوشیش رو جواب نداد.... به گمونم قراره زندگیش دچار یه تغییر بشه..... ولی هربار که خودم رو جاش میزارم توی موقعیت زایمانش قلبم. وایمیسه من تجربه ی زایمان سزارین رو داشتم ولی طبیعی نه اما همین که میدونی نزدیک زایمانته خودش پر از استرسه... وقتی خودم رو جاش میذارم میبینم نه شوهر نه مادر کسی بالا سرش نیست لرزی میوفته به جونم خدا خودش پشت و پناهش باشه هرجایی که هست..... 💕@delbarongi 💕

متنی عاشقانه و زیبـا 🌹 ارسالی اعضای خوبمون پیرمردی فقیر، همسرش از او خواست شانه‌ای برایش بخرد تا موهایش را سر و سامانی بدهد. پیرمرد با شرمندگی گفت: نمی‌ توانم بخرم، حتی بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست بند جدیدی بخرم. پیرزن لبخندی زد و سکوت کرد. پیرمرد فردای آن روز ساعتش را فروخت و شانه‌ای برای همسرش خرید. وقتی به خانه بازگشت، با تعجب دید که همسرش موهایش را کوتاه کرده و بند ساعت نو برای او گرفته است. اشک ‌ریزان همدیگر را نگاه می ‌کردند. اشک‌ هایشان برای این نبود که کارشان هدر رفته بود، بلکه برای این بود که همدیگر را به یک اندازه دوست داشتند و هر کدام بدنبال خشنودی دیگری بود. به یاد داشته باشیم عشق و محبت به حرف نیست، باید به آن عمل کرد🌹🌹. عمل است که شدت عشق را به تصویر می‌کشد. 💕@Delbarongi 💕

#چالش_انجام_توصیه_نابجا سلام فاطمه بانو در جواب چالشتون باید بگم.... در سن کم ازدواج کردم و اینو فقط به خاطر خانواده که خیلی اصرار میکردن قبول کردم یه خونه داشتیم که به خاطر توصیه نابجای مادرشوهر که میگفت سحر و جادو شده چون دعوای خانوادگی زیاد داشتیم فروختیم و کل پولش به توصیه یکی دیگ از اقوام به فنا رفت و الان خیلی پشیمونیم و خیلی چیزای دیگ بوده که الان خاطرم نیس لطفا به اونایی ک نوشته بودن میخچه دارن بگین یه قطره ای هست داروخانه میتونند تهیه کنند بگن قطره میخچه و زگیل میخام خیلی خوبه چند روز میزنی یکم سوزش داره ولی به کل کنده میشه میوفته فقطط فقططط جاهایی از بدن که پوست خیلی نازکی داره استفاده نکنید مثل صورت یا جاهای دیگر 💕@Delbarongi 💕

وقتی خداحافظی می کنید کمی دم در بایستید، یک ثانیه به همسرتان لبخند بزنید و این جمله را بگویید: " روز خوبی داشته باشی عزیزم"🌹 💕@Delbarongi 💕

#سوال_اعضا 👇🏻 من۱۲سالمه یه خاستگار دارم که خانوادم خیلیییی پسررو دوست دارن حتی بیشتر از من من چادریم پسره هم مذهبیه خانوادمم مذهبین مادر و پدرم اصرار دارن جواب مثبت بدم ولی من حالم از پسره بهم میخوره حتی وقتی قیافشو میبینم یا چند بار که حضوری دیدمش میخواستم بالا بیارم😖 مادرم هی میگه شغلش خوبه کارش خوبه خانوادش خوبن دوست داره منم هی میگم من از این پسره بدم میاد ولی کو گو شنوا؟😔 مامانم بی منطق برخورد میکنه توقع بیشتری ازش نداشتم آخه یه زن بی سواد دهاتی چی میفهمه؟😕 اما بابام تحصیل کردست و آدم منطقییه و قبل از این خاستگار میگفت تو تک دخترمی تورو میخوام نگه دارم😶 دوتا خواهر بزرگتر و یه برادر یکسال از خودم بزرگ تر دارم و فقط منو برادرم توخونه ایم دوتا خواهرام متاهلن🚶‍♀ اما پدرم وقتی این پسره اومد خاستگاری میگه یه سال صبر کنیم بعدش میدیمش میره😞 میگم بابا مگه نمیخواستی منو نگه داری من این پسرو نمیخوام به مامانم میگه خانم این بچست نمیفهمه کلش باد داره🙁 حالا بعد چند وقت قانعشون کردم اما خیلی بهم سخت میگیرن و میدونم بخاطر اون پسرست😔 من قبل از این خیلی دختر شادی بودم خیلی آزاد بودم هرروز با دوستام بیرون میرفتم باهم خوش میگذروندیم میرفتیم سر مزار شهدا باهم میگفتیم میخندیدیم تااینکه این اتفاق افتاد...💔 حالا دیگه بابام به مامانم میگه دیگه حق نداره پاشو از خونه بزاره بیرون هرروز میشینم تو خونه و سرم تو گوشیه مامانمم لج میکنه به هر بهونه ای دعوام میکنه گوشیو ازم میگیره و سرم غر میزنه الان اینطوری میکنن میدونم بخاطر اون پسره که زندگیمو جهنم کرده و افسردم کرده💔 ولی من میدونم آخرش کار خودشونو میکنن و منو میدن به پسره😭💔 حالم خیلی بده دیگه از زندگی سیر شدم دیگه خسته شدم از این وضعیت آرزوهام و ازم گرفتن میخوان تو سن کم شوهرم بدن مامانم هربار میگم نظرم منفیه یا دعوا راه میندازه یا میشینه گریه و زاری را میندازه یا حالش بد میشه بابامم که نمیزاره باهاش حرف بزنم دور همم که میشینیم اگه بشه تا صداش میکنم میگم بابا جون دادو بیداد راه میندازه کلی فوشم میده قبل اینم رابطه جالبی نداشتیم اما الان خیلی بدتر شده همش توخونه راه میره فوشم میده حسرت به دل موندم یبار با محبت صدام کنه مامانمم هر وقت باآبجیام میشینه جلوی خودم هی میگه این هیچی نمیفهمه کلی فوشم میدن ومیگن اخلاق نداره درحالیکه من اصلا باهاشون حرف نمیزنم😔 تازه قبل این میگفت دخترم خیلی مهربونه دخترم از همسناش بیشتر میفهمه الان میگه تو چی میفهمی قبلا میدیدم میگفت ماشاءالله دخترم چه خوشگله چقدر قشنگه اماالان میگه حالم از قیافت بهم میخوره آخه چند بار قیافه پسره رو بهونه کردم میگه تو فکر میکنی خودت خیلی قشنگی کی میاد تورو بگیره بااین قیافه زشتت هرروز غرورمو جلوی پدرمو خواهرامو برادرمو اگر مهمون بیاد حتی جلوی مهمونا له میکنه دیگه شخصیتی برام نزاشته به پسره ام میگم میگه زنم شو بریم زیر یه سقف درست میشه نمیدونم چیکار کنم میترسم زندگیم مثل اون دختر نه ساله پر از بدبختی و درد بشه توروخدا راهنماییم کنید ارخودکشیم میترسم من خدا پیغمبر میشناسم همیشه آرزوم شهادت بوده نمیتونم بخاطر کارای پدر مادرم زندگیمو تباه کنم💔😔 از پدر‌مادرا خواهش میکنم هیچوقت بچتونو به زور وادار به ازدواج نکنید منطقی باشید کاری کنید اگه عاشق شد بیاد بهتون بگه و سعی کنیدداگه آدم مناسبی نیست با دلیل و منطق بگید نه و اگه آدم مناسبیه لجبازی نکنید توروخدا دختراتونو بدون عشق و به اجبار شوهر ندید توروخدا منطقی برخورد کنید 😭😭😭😭😭😭 💕@Delbarongi 💕

همسری مرتب باشید 💞 مردها دوست دارند همیشه همسرشان را مرتب ببینند و مطمئن باشند که او بیمار نیست، زیرا آنان دوست دارند خانواده ای قوی داشته باشند. همچنین مردان دوست دارند همسرانی قوی و پر انرژی داشته باشند. توجه به این خواسته موجب می شود هم سلامت بمانید و هم این که به نگرانی های او و خواسته هایش توجه کنید. 💕@Delbarongi 💕

متنی که ارزش خوندن داره... 🌱 قسمت اول پشت ویترین مغازه کفش فروشی ایستاده بود،  قیمتها را میخواند و با پولی که جمع کرده بود مقایسه میکرد تا چشمش به آن کفش نارنجی که یک گل بزرگ نارنجی هم روی آن بود، افتاد....  بعد از آن دیگر کفشها را نگاه نکرد ، قیمتش صد تومان از پولی که او داشت بیشتر بود.  آنشب به پدرش گفت که میخواهد کفش بخرد و صد تومان کم دارد...  بعد از شام پدرش دو تا اسکناس پنجاه تومانی به او داد و گفت: فردا برو بخر ، تا صبح خواب کفش نارنجی را دید که با یک دامن نارنجی پوشیده بود و میرقصید و زیباترین دختر دنیا شده است ، فردا بعد از مدرسه با مادرش به مغازه کفش فروشی رفت ، مادر تا کفش نارنجی را دید ،  اخمهایش را درهم کشید و گفت : دخترم تو دیگه بزرگ شده ای  برای تو زشته و با اجبار برایش یک جفت کفش قهوه ای خرید ،  شش سال بعد وقتی که هجده سالش بود ،  با نامزدش به خرید رفته بودند ،  کفش نارنجی زیبایی با پاشنه بلند پشت ویترین یک مغازه بود ، دلش برای کفشها پر کشید ،  به نامزدش گفت：چه کفش قشنگی اینو بخریم؟ نامزدش خنده ای کرد و گفت： خیلی رنگش جلفه ، برای یه خانم متاهل زشته.  فقط لبهای شیرین خندید.  دو سال بعد پسرش به دنیا آمد...  بیست و هفت سال به سرعت گذشت ، دیگر زمانه عوض شده بود و پوشیدن کفش نارنجی نه جلف بود و نه زشت. یک روز که با شوهرش در حال قدم زدن بودند ، برای هزارمین بار ، کفش نارنجی اسپرت زیبایی پشت ویترین مغازه ، دلش  را برد. به شوهرش گفت:  بریم این کفش نارنجی رو بپوشم ببینم تو پام چه جوریه. شوهرش اخمی کرد و گفت..... 💕@Delbarongi 💕