#شما_فرستادین
#ایده_مناسبت
سلام فاطمه بانو❤️😍نیم سالگی عقدمون همزمان بود با اتمام امتحانات دانشگاه همسرم ،برا همین خواستم با یک جشن مختصر همسرم رو سورپرایز کنم تا خستگی امتحانات از تنش رفع بشه😋😍
این تصمیم رو یهویی گرفتم برا همین بعد از سرکار اومدن فقط سه ساعت تا اومدن همسرم زمان داشتم و بازار هم نمیتونستم برم . برا همین سعی کردم با چیزایی که تو خونه هس تصمیمم رو عملی کنم ☺️ کیک و ژله شکلاتی درست کردم و با وسایلی که تو خونه بود تزئینات رو انجام دادم . حتی شمع تزئینی نداشتم و با ذوب پارافین ساده تو درب شربت ،دوتا شمع درست کردم😁 تمیزکاری خونه رو انجام دادم و لباس خوشگلی پوشیدم و منتظر همسرم موندم . صدای ماشین که اومد چراغارو خاموش کردم و ی موزیک ملایم پلی کردم و خودمم قایم شدم 😅 همسرم با کیف و کتاب و جزوه وقتی در رو باز کرد خشکش زده بود و کلی غافلگیر شده بود 😍😍 تا چند روز بعدشم همش ازم تشکر می کرد😋😘😍
و اینگونه شد که یک شب به یاد ماندنی تو ذهنمون ثبت شد . 😍
💕 @Delbarongi 💕
#ایده_مناسبت
هفته پیش سه شنبه ماهگرد ازدواج ما بود
من چون دیراز سرکار میومدم.نیم ساعته همه کارامو کردم.
ولی شوهرم خیلی غافلگیر شد وذوق کرد.
براش یه تیشرت وست لباس زیر گرفتم.کیکم حاضری گرفتم ویه شاخه گل رز.
شامم سالاد ماکارونی که دوس داره درست کردم.
خریدا بردم خونه قایم کردم.
چون همسرمم با من میرسید خونه،وقتی رسید فرستادمش حموم.
بعد از دم در حموم تا میزی که چیده وتزیین کرده بودم گلبارون کردم
.خودمم پشت مبل قایم شدم.
وقتی بیرون اومد قیافش دیدنی بود.دنبالم میگشت.ساده بود ولی قشنگ بود❤️
💕 @Delbarongi 💕
#ایده_مناسبت ویژه عقد کرده ها
دوستانی ک تو عقدن و فک میکنن نمیشه ایده اجرا کنن،اتفاقا یکسری ایده هایی هست ک فقط دوران عقد قابل انجامه
مثلا:😉
من برای تولد همسرم خونه مامانم کیک پختم، آژانس گرفتم رفتم خونه مادرشوهرم سرراه هم ی دسته گل خریدم. با پدرشوهرم هم هماهنگ کردم ک همسرم رو نزاره بیاد پیش من.😁 همسرم هم یکم از پدرش تعجب کرده بود ک چرا روز تولدم نمیزارن برم با خانومم باشم😂 خلاصه منم همه چی رو چیدم وسط اتاق ک وقتی میاد تو اتاقش لباس عوض کنه غافلگیرشه خودم هم پشت در قایم شدم🙊
(البته بماند ک هرچی صب کردم نیومد تو اتاقش و من رفتم بیرون😅🙈)
من رو ک دید خیلی تعجب کرد و اصلا انتظارش رو نداشت خیلی خوشحال شد☺️
💕 @Delbarongi 💕
#ایده_مناسبت
یکی از سورپرایزای من برای همسرم برگزاری یه جشن توپ به مناسبت تولدش بود.
سومین سالی بود که با هم بودیم و این سومین سورپرایز من برای تولدش بود...
چند روزی بود حال و حوصله نداشتیم تو غربت گاهی پیش میاد،یک روز قبل تولد همسرم با همکاراش هماهنگ کردم و قرار شد تولد خونه دوستش گرفته شه به این ترتیب من از صبح رفتم خونه همکارش و به کمک خانم ایشون خونه رو تزیین کردیم.کیک و هدیه هم که از قبل گرفته بودم رو اونجا گذاشتم و قبل از ظهر برگشتم و نقش یک بیمار رو برای همسرم بازی کردم.رو حساب هماهنگی هایی که شده بود سرشب دوستش زنگ زدو و گفت برا شب نشینی بیاید اینجا ولی همسرم به خاطر بیماری من دعوتشو رد کرد.وچند دقیقه بعد برای بار دوم تماس گرفتو و خواهش کرد که ما دلمون گرفته پاشید بیاید منم به همسری گفتم زشته بریم....
این شد که ما رفتیم و لحظه ورود با چراغای خاموش و شمع های روشن و آهنگ تولد روبرو شدیم و کلی آدم که پریدن جلو همسری....خیلی خیلی ذوق زده شده بود و فقط میخندید و کلی تشکر کرد....
💕 @Delbarongi 💕