💕دلبرونگی💕
عطر چادرنمازم.... 🍃🍃🍃🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸
#چادر نمازم را تازه شسته ام ؛
عطرِ اسطوخودوسِ نرم کننده از درزهایش میپرد تویِ هوا..
کجکی میخندم !
این بویِ #قدیمی را دوستش دارم من را میبرد به قدیمتر ها کنارِ #صابون هایِ حمامِ #خانه یِ #مادربزرگ که آنطرفِ #حیاط بود!
چادر را می اندازم روی سرم #نماز بخوانم که
برایم مینویسی : عزیزم من رسیده ام کنارِ عمودِ ۵٧٠ ؛
تمامِ حواسم از خانه یِ مادربزرگم میدود و می آید پیش تو
مسیرِ #نجف به #کربلا
کنارِ عمودِ ۵٧٠!
وسطِ عطرِ کُندر و اسفندِ #موکب ها،
لا به لایِ سیاهیِ #پرچم ها که رویش نوشته اند : #یا_حسین (ع) ،
زیرِ گرمایِ پنجاه درجه؛
گرمم میشود
دخترکی با لهجه یِ #عراقی و #چادر_عربی ظرفِ کوچکِ آبی تعارفم میکند حتی!
دستم را دراز میکنم که #آب را بگیرم و قطره ایی بریزم تویِ حلقم که پسرکم پایین چادرم را میکشد که میشود #تسبیح #شرف_الشمس را ببرد؟
حواسم برمیگردد پیشِ جانمازم که زودتر از تسبیح به غارت رفته!
تسبیح را با نخِ دیگری سَرِهم بندی کرده ام و دانه هایش را دوباره به هم رسانده ام ؛
همین هفته یِ گذشته مثلِ لات و #لوطی هایِ #قدیم
آنقدر دورِ انگشتِ کوچکش چرخاند که نخِ ابریشم پاره شد و انگار سی و سه دانه شد هزار دانه و هر کدام یک جایی..!
دستم را میبرم بالا
ميروم تکبیرة الاحرام بگويم
كه
عطرِ اسطوخودوسِ #چادر_نماز میپرد ،
و دوباره مینویسی :
تَصَدُّقت بشوم اينجا برق قطع شده و کولرها خاموش ، زیرِ سایه یِ چادرِ موکب نشسته ایم...
پسرکم تسبیح #زرد را میبرد...
#دل و حواسم میرود هزار راه و جا..!
هوووف!
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
اگر گذاشت حواسم جمعِ #خدا بشود....!
💕@Delbarongi 💕