eitaa logo
💕دلبرونگی💕
111هزار دنبال‌کننده
31.4هزار عکس
646 ویدیو
9 فایل
کانال دلبرونگی همسرداری، سیاست زنانه، تجربیات زنانه...💕🌸 ارسال تجربیات 👇🏻 @FATEMEBANOOO لینک کانال جهت ارسال https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 تبلیغات ما👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3365863583C9d1f0a5b90
مشاهده در ایتا
دانلود
💕دلبرونگی💕
اونقدر سنم کم بود که نفهمیدم اون بله ای که گفتم بله به عاقد بود 🍃🍃🍃🍃🍃🌹صنوبر
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 اون وقت شب اونجا چیکار میکرد؟ رفتم جلو. برام فرشو دو دست لحاف تشک و یه چراغ نفتی واسه گرم کردن اتاق و په دراور کوچیک که دوتا کشو داشت آورده بود. من گفتم آقا بیوک نیاز ندارم خودم میخرم.گفت صنوبر اینا توی انباری افتاده بود. محبوبه گفت بیارم تو استفاده کنی.هما خانم گفت صنوبر خانم فامیل برای این روزاست دیگه. درو باز کرد و آقا بیوک وسایلو آورد تو. من قاليچه هما خانمو دادم و فرشو پهن کردیم.وسایلو گذاشتیم توی اتاقو آقا بیوک رفت.هما خانم سریع رفت یه مقدار نفت اوردو چراغو روشن کرد. وقتی رفت نشستم روی زمینو خداروشکر کردم. خوشحال بودم.از اینکه تنها نبودم خوشحال بودم. فردا صبح که بیدار شدم بچه ها هنوز خواب بودن. چیزی برای صبحانه نداشتیم. نگاه به پولیکه زهراخانم بهم داده بود کردم. چیز زیادی ازش نمونده بود. گفتم میرم باهاش نون میخرم و اگر چیزی تهش موند یکم پنیرم میخرم. چادرمو سر کردمو داشتم میرفتم بیرون که مرضیه بیدار شد.گفتم مرضیه حواست به اکبر باشه. بیرون نرید تا بیام. درو که باز کردم دیدم هما خانم صدام کردم. برگشتم. سلام دادیم.گفت کجا میری؟گفتم میخوام برم نون بخرم. گفت اتفاقا منم میخوام نون بخرم. بیا باهم بریم. توی راه گفت آقا کریم تا نون تازه نباشه صبحانه نمیخوره.وقتی نون خریدیم پولمو نگاه کردم هنوز یه مقدار مونده بود. پنیرم خریدیم.توی راه گفت صنوبر خانم من يه پرده فروشی میشناسم بعد صبحانه بیا بریم برات پرده بخریم. گفتم هما خانم اول باید برم طلافروشی طلامو بفروشم بعد وسیله بخرم. قرار گذاشتیم که بعد از صبحانه بریم طلافروشی. رفتم تو اتاقو به بچه ها صبحانه دادمو منتظر هما خانم شدم. دوتا از النگوهامو برداشتم که بفروشم. موقع رفتن بهم گفت بچه هارو نبرم.خسته میشن.منم قبول کردم. رفتیم طلاهارو فروختیم. @Delbarongi 💕💕
💕دلبرونگی💕
#نظرتون رو ارسال کنید🍃🍃🍃🍃🌹👇🏻 سلام فاطمه جان ممنون از کار قشنگ و مفیدت منم یه موضوعی خیلی فکرمو
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 سلام فاطمه بانو،ممنون از کانال بینظیرتون دوست عزیزی ک گفتن استاد زبانشون رو دوس دارن اما مشکل اختلاف سنی دارن ببین عزیزم من خودم با همسرم ۱۳ سال اختلاف سنی دارم همسرم مرد با درک و شعوریه،خوب منو میفهمه ادا نمیکنه ک من چیزی متوجه نیستم منم با اینکه ۱۳ سال کوچیکترم عقل و رفتارم بیشتر از سنم هست خوب درک میکنم و بچه بازی بیرون نمیارم شما هم اگر خوب همدیگه رو درک میکنید و میتونید با هم باشید بیخیال فاصله سنی شو شاید بعضیا بگن اون خوشیهای خودش کرده نمیراره تو انجام بدی اما بنظر من اینطور نیست من الان پسرم چهارسالشه اگر بریم بیرون من و پسرم انگاری همسن هستیم،همسرم میگه من دوتا بچه دارم😁😁 اگر سوالی داشته باشید میتونم کمکتون کنه،ایدیم رو از ادمین عزیز بگیرید امیدوارم تصمیم درستی بگیرید و خوشبخت بشید🌹🌹. 💕@Delbarongi 💕
🍃🍃🍃🍃🌹 سلام وقت بخیر برای خانمی که از آزار اجنه ناراحت هستن همانطور که اعضای محترم پیش از این گفتند اجنه ممکنه مسلمان یا نامسلمان باشند در هر صورت اونها نمیتوانند به انسان ها آسیب برسانند چون انسان از جنس ماده و اجنه از جنس انرژی (آتش) هستند. اجنه وجود دارند اما به دلیل این تفاوت نمیتوانند آسیبی به شما برسانند. اجنه یکبار در زمان سلیمان نبی(علیه السلام) به تسخیر این پیامبر بزرگوار درآمدند و همچنین در کتاب قضاوت های حضرت علی (علیه السلام) خواندم که یکبار هم در زمان صدر اسلام و زمان حیات حضرت محمد(صل الله) به تسخیر حضرت علی (علیه السلام) در آمدند. به این خانم این اطمینان را میدهم که اجنه نمیتوانند به ایشان آسیب برسانند فقط میماند ترس ایشان که به ایشان قرائت قرآن و ادعیه و هم چنین توسل و ذکر آقا امیرالمومنین علی بن ابی طالب را توصیه میکنم. به آقا امیرالمومنین توسل کنید و مدام با خود تکرار کنید که من شیعه (یا اگر شیعه هم نیستید متوسل به آقا امیرالمومنین هستم) ای اجنه من از شمانمیترسم، من از شما قویتر هستم. این تجربه ی خودم بوده میدانم هستن ولی به لطف خدا دیگه از اونها نمیترسم. 🌺🥀🌺🥀🌺🥀🌺🥀🌺🥀 💕@Delbarongi 💕
خوبمون 🍃🍃🍃🍃🌹 هشدار نسبت به تکرار ماجرای اندلس 💕@Delbarongi 💕
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 جزییات خاطره انگیز ... همیشه دوس دارم از کارای دلی مامانم فیلم بگیرم، از جزئیاتی که بهشون دقت میکنه، از کیسه‌های گل گلی و رنگ به رنگش گه توی ایوون میشینه و همراه زمزمه کردن یه شعر، با دستای قشنگش میدوزه... از نعنا چیدنش، از عشقی که توی ذره ذره‌ی وجودش هست و به ما منتقل میکنه.. 💕@Delbarongi 💕
🍃🌸 من برای خودم کم نذاشته بودم ... 🍃🍃🍃🍃🌹
💕دلبرونگی💕
🍃🌸 من برای خودم کم نذاشته بودم ... 🍃🍃🍃🍃🌹
🍃🍃🍃🍃🍃🌹 تو باید به خودت افتخار کنی؛ برای تمام تلاش‌هایی که تا امروز داشتی، برای جسارت و شجاعتت و برای تمام زمان‌هایی که خسته می‌شدی و اندوه محاصره‌ات می‌کرد و همچنان ادامه می‌دادی. تو باید به خودت افتخار کنی که به هر قیمتی خوشحال نبودی و به هر شکلی زندگی نکردی و از هر راهی به موفقیت نرسیدی. تو باید به خودت افتخار کنی که حتی وقتی که به سودت بود، همرنگ جماعت نشدی و برای راحت‌تر زیستن، از ارزش‌های وجودی‌ات صرف‌نظر نکردی و در مراوداتت با آدم‌ها محتاط بودی و روشن و زلال ماندی، وقتی که بازار کدورت و تاریکی رونق یافته‌بود. تو باید به خودت افتخار کنی، تو باید همیشه به آدمِ ایستاده در آینه، حتی وقت‌هایی که غمگین و بلاتکلیف بود، افتخار کنی، به او اطمینان بدهی که دوستش داری و برای دوباره ایستادنش و برای دوباره لبخند زدنش، فانوس جسارت و باورت را به دست بگیری و با تاریکی‌ِ جهان آدم‌ها بجنگی. 💕@Delbarongi 💕
🍃🍃🍃🍃🍃🌹 من در تلفنم، نام همسرم را با عنوان “شهیــــد زنــــده” ذخیره کرده بودم؛ یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد! به ایشان گفتم: آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما می‌بینم و عشق شهادت داری که برای من شهید زنده‌ای قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد و گفت: شماره‌اش را بگیرم وقتی این کار را کردم،دیدم شماره مرا با عنوان “شریک جهادم و مسافر بهشت” ذخیره کرده بود گفت: از اول زندگی شریک هم بوده‌ایم و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است اما من با ارزش‌ترین دارایی‌ام را به خدا می‌سپارم و می‌روم. آنقدر مرا با خانواده شهدا انس داده بود که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم شام غریبان امام حسین علیه‌السلام بود که در خیمه محله‌مان شمع روشن کردیم، ایشان به من گفت دعا کنم تا بی‌بی زینب قبولش کند من هم وقتی شمع روشن می‌کردم، دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود، من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را بیت‌الشهدا قرار دهم✨ راوے: همسر شهید جواد جهانی 💕@Delbarongi 💕
سلام به شما فاطمه بانو عزیز و اعضا ی کانال، یه مسئله ای هست که می خوام با اعضای کانال مشورت کنم وهر کسی که تجربه خودش ویا اشناهاشون هست لطفا جواب بده 🍃🍃🍃🌹 ،مسئله اینه دختری دارم۱۶ ساله که خیلی به درس علاقه داره سال گذشته امتحان داده و مدرسه نمونه قبول شده و دلش میخواد پزشکی بخونه ان شاءالله حالا که مهر شروع شده ودختر من خیلی برای خودش برنامه چیده و کلاسهای مختلف،یه خواستگار داره ،یعنی شروع خواستگاری هست تازه به ما گفتن ،دخترم ۱۶ سالشه،قد بلند وچهار شانه است، قشنگه محجبه وچادری،حالا مشکل من اینه که به دخترم بگم که خودش رو برای خواستگاری آماده کنه،چون به هر حال ذهنش در گیر میشه و دیگه اینکه اگه من و پدرش بخوایم هرکسی که خواستگاری اومد رد کنیم به این بهانه کار دستی نیست،ولی از یه طرف دیگه هم به نظرم کم سن و سال هست،زوده بخواد وارد قضایای زن و شوهری ویا نامزدی بشه،و دیگه اینکه خواستگار هم خانواده و فرد منطقی ومعقولی هستند هر چند شغل خوبی ندارد و مغازه دار است تحصیلات عالیه دارد ،چیزی که چند روز ایست فکر مرا مشغول کرده آیا برای ۱۶ سال زود نیست ؟ولی خوب دخترم نسبت به سنش بزرگتر نشان می دهد بعضی جاها که می رویم فکر می کنند ۱۸ ساله است ویا دانشگاهست، حالا من چکار کنم؟ البته دو سال پیش هم دو خواستگار داشت که یکی خودشون منصرف شدن انگار پسره کسی رو زیر سر داشت ویکی هم خودم رد کردم چون ۳۲ سالش بود اصلا نمی تونستم قبول کنم که یه دختر ۱۴ ساله و پسر ۳۲ ساله اختلاف سنی زیاد بود ولی خب واسطه میگفت خیلی آدم خوبیه وموقعیت خوبی داره ،ولی این یکی فاصله سنی کمتر دارن شاید ۱۰ ویا ۱۱ سال ،من خودم تو سن پایین خواستگار داشتم ولی بابا و مامانم بخاطر اینکه بچه اولی بودم و شاید تعصب ودلنگرونی به همه خواستگارا جواب منفی می دادن ،تا اینکه سنم رسید به ۲۵به بالا دیگر خبری از خواستگار نبود سالی یکی اگه اونم هم مورد خوبی بود،تا اینکه در سن ۲۹ سالگی با شوهرم به معرفی به هم(واسطه) آشنا شدیم،دوستام و همسنهای من الان دختراشون یا عقدن ویا ازدواج کردن ولی من ..... ،نتیجه دیر ازدواج کردن اینه وخیلی چی ای دیگه،واینکه میترسم خواستگارای دخترم هم رد کنیم تا وقتی که اون به سن درستی برسه دیگه خواستگاری نباشه،چون آدم قد بلند زودتر شکسته میشه،حالا خواهر وبرادرای عزیزم لطف کنید راهنماییم کنید می ترسم که با زندگی دخترم بخوام بازی کنم،البته اینم بگم که بچه های این دوره زمونه همچی می دانند از روابط زناشویی و دخترمن هم مستثنی نیست،ولی آیا احساس مسولیت هم می کنند ؟آیا در زندگی موفق می شوند؟ودر آخر هم تشکر می کنم از کانال خودتون من خیلی از مسائل زندگی و زناشویی رو از این کانال یاد گرفتم و همچنین رمانهای که می زاریم خیلی دوست دارم ولی یه انتقاد خیلی رمان کم می زارید یعنی چند سطر بیشتر نیست ،پیشاپیش از اینکه به دلنگرونی یه مادر بها میدید وجواب میدید 💕@Delbarongi 💕
دامادی که میگه مادرزنم دوران زایمان همسرم به من توجه نکرده🍃🍃🍃🍃🌹 سلام خانومای خوب و با تجربه. یه سوالی واسم پیش اومده، دوست داشتم با شما مطرح کنم. يكي از مسايلی كه معمولا توی بحث های زن و شوهر به چشم مي خوره، پيش كشيده شدن ماجراهاي قبلی و بازگو كردن اشتباهات و نقصهای طرف مقابله. هر چند بارها و بارها اين مسايل ظاهرا حل مي شن (با عذرخواهي، گذشت و ...) اما گاهی وقتها مثل آتش زير خاكستر جون مي گيرند و خودشون ميشن تشديد كننده ی اختلافات! مورد خودم رو مثال مي زنم كه همسرم احساس كرده مادر من در دوران زایمانم، به اون كمتر توجه كرده و به عنوان يه دلخوری هميشه از اين موضوع گله می كنه. با اينكه مادر من به صورت علنی از اون عذر خواسته و گفته بايد بيشتر به اون توجه می كرده، اما هنوز اين مساله حل نشده و همسرم عذرخواهی مادرم رو نشانه ای بر صدق ادعاي خودش مي دونه. سوال من اينجاست كه واقعا چطور مي تونيم هم رو ببخشيم؟ چطور فراموش كنيم؟ آيا همه چيز گذشته؟ ميشه طبقه بندي كرد؟ در مورد مهارت "گذشت كردن" هم اگه كسي تجربه اي داره، ممنون ميشم بشنوم 💕@Delbarongi 💕
همسرم سرد و بی روحه🍃🍃🍃🍃🌹 سلام ، خانمی هستم ۴۳ ساله با همسری ۵۱ ساله دارای ۳ فرزند که از همون ابتدای زندگی همسرم برخورد خوبی باهام نداشت فردی انتقادگر، مستبد و خود رای و به خواسته های من توجهی نداشت و ندارد، نه از لحاظ مالی و نه از لحاظ عاطفی منو حمایت نمیکنه. چون قبل از ایشون با یک نفر دیگه نامزدیمو بهم زده بودم نمیخواستم دوباره اون اتفاق بیافته و ۲۴ ساله دارم رفتارشو تحمل میکنم. دچار افسردگی شدم . مدام ازم ایراد میگیره دچار استرس شدید شدم. رابطه زناشوییمون خیلی سرده. کلا از چشمم افتاده. خیلی تلاش کردم درست بشه ولی نشد! اوایل خیلی بهش محبت میکردم ولی وقتی بی مهریاشو دیدم منم کم کم سرد شدم. خواهش میکنم بهم کمک کنید چکار کنم؟ دیگه واقعا خسته شدم.... تصمیم دارم ازش جدا بشم... اما خانوادم مخالفن...  پدر مادر پیری دارم که نمیخام ناراحت شون کنم... نگران آینده بچه هام، می‌دونم اشتباهه ولی فقط بخاطر بچه ها دارم تحمل میکنم... دارم با خودم میجنگم ... لطفا منو راهنمایی کنید چطور میتونم با همسر سرد و بی احساسم ادامه بدم... تو این مدت ۲۴ سال یکبار نتونستم راحت حرفامو بهش بزنم چون مرتب انتقاد می‌کنه سرکوفت میزنه... بارها دلمو شکسته اشکمو درآورده اصلا براش مهم نیست من چه حالی دارم برای خوشحال کردن من کاری نمیکنه... لطفا کمکم کنید تا راه درست رو انتخاب کنم 💕@Delbarongi 💕
🍃🍃🍃🍃🌹 چه کمکی از دست شما بر‌می‌آید تا به شوهرتان کمک کنید از این اخلاق خود فاصله بگیرد: ریشه‌یابی کنید با کمک همسرتان بررسی کنید چرا او خجالتی است. آیا در اقوامشان چنین ویژگی وراثتی بوده یا در مواجه با تحقیر‌هایی که از سمت دیگران دیده خجالتی شده است؟ دانستن دلیل این مشکل، خود کمک زیادی به حل آن می‌کند. او را درک کنید به جای غر زدن، انتقاد کردن، گوشه و کنایه زدن و یا تحقیر، او را درک کنید. از ویژگی‌های یک مرد خجالتی آگاه شوید و سعی کنید به او این حق را بدهید به خاطر خلقی که دارد این رفتارها از او سر می‌زند. همراهیش کنید بودن در جمع، فعالیت‌های اجتماعی، سخن گفتن راجع به احساسات و افکار به کم کردن چنین خلقی کمک می‌کند. بنابراین زمینه ایجاد چنین اتفاقاتی را مهیا کنید. در خانه تمرین کنید موضوعی را انتخاب کنید و از همسرتان بخواهید راجع به آن صحبت کند. از او بخواهید چشم در چشم شما سخن بگوید و از نگاه شما نترسد. به شوهرتان کمک کنید افکاری غیر واقعی و بی‌منطق که اصولا همراه با این افراد بوده را شناسایی و آنها را از خود دور کند. 💕@Delbarongi 💕