#آشنایی_با_شهداء_کربلا
#نافع_بن_هلال_بن_جمیل
از #اشراف عرب و از شجاعان آنها و از #قاریان قرآن کریم و نویسندگان #حدیث بود.
او از #اصحاب#امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) بود و در جنگهای سهگانه حضرت (علیهالسّلام) شرکت جست.
او قبل از شهادت مسلم بن عقیل از کوفه خارج شد و در میانه راه و در منزلگاه «#عذیب_الهجانات» همراه چند تن دیگر به #کاروان امام حسین (علیهالسّلام) پیوست.
🌑 آوردن آب برای حرم
با شدت گرفتن محاصره ، امام حسین (علیهالسّلام) , حضرت ابوالفضل العباس (علیهالسّلام) را به همراه نافع بن هلال با سی سوار و بیست پیاده، به سوی فرات فرستاد.
نافع در جلو آنها در حرکت بود. عمرو بن حجاج ، که مامور حراست از فرات بود، فریاد زد: «کیستی؟» نافع گفت: «از پسر عموهای تو؛ آمدهایم از این #آب که ما را از آن منع کردهاید، بنوشیم» عمرو گفت: «گوارایت باد بنوش! ولی برای حسین (علیهالسّلام) از این آب مبر» نافع گفت: «نه به خدا سوگند، قطرهای از آن آب نمینوشم، در حالی که حسین (علیهالسّلام) و خاندان و یاران همراهش، همه تشنهاند»
سپس دیگر یاران و اصحاب امام (علیهالسّلام) سر رسیدند. نافع #فریاد زد: « مشکهایتان را پر کنید.»
سرانجام یاران امام (علیهالسّلام) موفق شدند ضمن کشته و زخمی کردن چندین تن از دشمنان، آب به خیمههای امام (علیهالسّلام) برسانند.
🌑 در نیمه شب عاشورا
ابا عبدالله(علیهالسّلام) از خیمه خارج شد تا به بررسی #تپهها و #گردنههای اطراف بپردازد. در این هنگام نافع امام (علیهالسّلام) را دید و امام (علیه السلام) از او پرسیدند: «چرا از خیمه بیرون آمدی؟» نافع گفت: « خروج شما از خیمهگاه به طرف این سپاه طغیانگر، مرا به وحشت انداخته است.» پس از انجام بازرسی، حضرت (علیهالسّلام) به سوی خیمه برگشتند و وارد خیمه خواهرش #زینب (سلاماللهعلیها) شدند. نافع بن هلال نیز در کنار #خیمه به انتظار امام (علیهالسّلام) نشست و شنید که حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) به امام (علیهالسّلام) عرض کرد: «آیا شما یارانتان را آزمودهاید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند»؛ امام (علیهالسّلام) فرمودند: « به خدا سوگند، اینها را امتحان کردهام پس آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کردهاند، به گونهای که مرگ را به گوشه چشمانشان مینگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.
نافع با شنیدن این سخن #گریان شده نزد حبیب بن مظاهر رفت و داستان را برای او بازگفت. حبیب گفت: «به خدا سوگند، اگر منتظر امر امام (علیهالسّلام) نبودم، همین حالا با شمشیرم به سپاه دشمن حملهور میشدم» حبیب و یارانش، از پیاش به راه افتادند.
حبیب نزدیک حرم اهل بیت (علیهالسّلام) فریاد زد: «ای حریم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند.
🌑 رشادت نافع در روز عاشورا
در روز عاشورا و پس از شهادت عمرو بن قرظه انصاری، برادر عمرو، -علی- که از سربازان سپاه دشمن به شمار میآمد، گفت: «ای حسین (علیهالسّلام) ! برادرم را فریفتی و او را به کشتن دادی! » امام (علیهالسّلام) فرمود: «من برادرت را فریب ندادم، بلکه خدای تعالی او را هدایت فرمود و تو به گمراهی کشیده شدی.»
سپس به سوی امام (علیهالسّلام) حملهور شد؛ اما نافع بن هلال بر او حمله کرد و او را مجروح ساخت. یاران علی برای نجات او حمله کردند و نافع بن هلال با آنها درگیر شد.
🌑 تیرهای نافع
نافع بن هلال، تیرانداز ماهری بود. او نامش را روی تیرهای پیکان خود نهاده بود و تیرهای نشاندار را به سوی دشمن پرتاب میکرد.
او با پرتاب تیرهایش، دوازده نفر از سپاهیان عمر بن سعد را کشت و بسیاری را مجروح ساخت. هنگامی که تیرهایش تمام شد، شمشیر خود را برکشید...
🌑 شهادت نافع
لشکر دشمن چارهی کار را در حملهی دسته جمعی به او دید، پس او را محاصره کرده با تیرها و سنگهای خود بازوان او را شکسته و او را به اسارت گرفتند.
عمر بن سعد به او گفت: «ای نافع! وای بر تو! چرا با خود چنین کردی؟» نافع گفت: «پروردگار من از قصد من آگاه است.»
در حالی که خون بر محاسن نافع جاری بود به او گفتند: «مگر نمیبینی که با خود چه کردهای؟»
نافع گفت: «دوازده نفر از شما را کشتهام و خودم را ملامت نمیکنم، اگر بازوان من سالم بود نمیتوانستید مرا اسیر کنید.»
شمر به عمر بن سعد گفت: «او را بکش!»
عمر بن سعد گفت: «تو او را آوردی، خودت او را بکش!»
نافع به او گفت: «به خدا قسم ای شمر! اگر تو از مسلمین باشی بر تو سخت خواهد بود که خدا را ملاقات کنی، در حالی که خونهای ما را برگردن داشته باشی. خدا را سپاس میگویم که مرگ ما را به دست بدترین خلقش، قرار داد!» پس شمر او را به شهادت رساند.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🕊️🕊️🥀🥀
@deldadegan_yar_ghayeb