سلام
وباز #نفسی_تازه_از_شهدا
بعد از مدتی ووقفه ای دوباره مهمان شهیدی از شام بلا بودیم.
دوباره دل مادری در رثای قامت رشید و رعنای پسری شکست.
دوباره خواهری با سوز دل ناله زد که داداشی دلتنگتم.ای کاش همه اینا خواب باشه...داداشی سرسفره عقدم نبودی...یادته گفتی عروسی جبران میکنم...داداشی پاشو خواهرت اومده...
و اینجادیدنی بود اشکهای همسر شهید بر روی شانه های خواهرشهید.. که میگفت آروم باش حامد خوشبخت شد...حامد به آرزویش رسید...و حالا کارما شروع شده...
و همه اینها با اشک روان وبیصدا بر گونه ها جاری میشد....همه دور مادر را گرفته بودند برایش دعا میکردند..دستش را میبوسیدند و چقدر اذیت میشد و میگفت نکنید این کارو...خدایا بی حامد چه کنم
و چقدر این لحظات و این ثانیه ها را دوست دارم.دل دادن ودل کندن همزمان اتفاق میفتد. مادر تا نیم ساعت پیش نمیدانسته باید با عزیزدلش وداع کند برای عیادت از پسر آمده بود....و اینجا دیگراشکهایش تمامی نداشت.
و....
این مادر مثل کوه استوار و مثل ابر بهاری میبارید لحظه ای که دلبندش را در خاک میگذاشتند ....وقتی از بلندگو می گفتند افهم حامد بن ذبیح ا...
پدر دیگر زانوهایش طاقت ایستادن نداشت...تک فرزند پسر خانواده دل خواهرانش را چنان داغدار کرد که میگویند حامد پس از تو خاک بر این زندگی...
ولی اینها میگذرد و گذشت زمان مقام و منزلت شهید و جایگاه رفیعی که دارد را به این خانواده نشان خواهدداد.الان صبوری کردن بی معناست...زود است پذیرفتن داغ عزیزی که مرهم وسنگ صبور خانواده بوده است.
ولی خودمانیم...
جایگاه وکار بزرگ شهدای مدافع حرم هنوز برایمان جانیفتادهاست.هنوز برکت وبزرگی و جوانمردی ودل بریدن این جوانان رشید برای خیلی های ما آنچنان که باید و شاید مفهوم نشده است.انشاالله بزودی زود این شهدا چنان جایگاهی در دل ملت و فرزندان ماخواهندداشت که منزلشان وعزیزانشان باید فقط خاطره گویی کنند و بگویند اینها چه کسانی بودند و چه شد که راهشان ومرامشان اینگونه آسمانی وماندگاروجاودانه شد....
و قطعه۵۳
باز حال و هوای دیگری داشت..
تشییع کنندگان مادران وهمسران و پدران و فرزندان وهمرزمان و دوستداران شهدا بودند..
که این حضور مصداق این جمله بود:
به دریا رفته میداند مصیبتهای دریا را
#شهید_حامد_سلطانی
اختصاصی کانال دلدادگی💙
✏️بشری
@deldadegi
دلدادگی💙