#یتیم_ نوازی
رسم دیرینه ی #علی_بن_ابیطالب
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
درِ خانه گشوده میشود وعلی بن ابیطالب از خانه برون می آید، او که به آرامش و متانتش در گام برداشتن شهره ی آفاق است، حال چه بی صبرانه راه میرود و چه شتابان مسیر میپیماید
کیسه ای سنگین بر دوش دارد و ذکری آرام بر لب
قنبر در پیِ مولا شتابان می آید و اجازه میخواهد بار از دوش علی بردارد،
مولا سری تکان میدهد،
شرط آمدنت همان است که اول گفتم
نه بار از دستم میگیری و نه کلامی دم میزنی
همراهی علی آن قدر شیرین و باحلاوت است که اگر جان را به شرط گذارند، باز قنبر میپذیرد، پس همراه میشود علی مرتضی را
به خانه ی محقّری میرسند ، صدای گریه ی کودک ، کمان ابروی علی در هم میکشد و آه از سینه حیدر برون میکشد
سراسیمه اجازه ی ورود میگیرد او که اجازت زمین و زمان به گردش چشمانش ، بسته ست
بارِ طعام بر زمین گذارده، به سوی طفلک یتیم می آید
چهره ی دلربای علی از همیشه مهربان تر شده است، خنده ی نمکینی لبان مولا را مهمان شده و برق محبتی به چشمان زیبای علی نشسته است
پسرک زانوی غم بغل کرده هق هق میکند و نمیداند که صدای گریه اش، زانوان علی سست میکند
او فاتح خیبر است و جنگنده ی بدر و حُنین . ضرب دستش، میکائیل و جبرئیل ، تعدیل میکنند و جنگاوریش را خدا و رسول ، تحسین..
لیک تاب نمی آورد اشک یتیم را و طاقت ندارد غصه ی کودکان بی سرپرست را.
آغوش میگشاید و کودک در دامن مینشاند، به گوشه ی آستین اشک از صورت پسرک پاک میکند و دست یداللهی اش ، بر سر یتیم میکشد
صدای گریه ی پسر که تازه بغض خفته اش ، شکسته است، بلند تر میشود
مولا دست به زیر چانه ی کودک برده ، صورتش بالاتر می آورند
_چه چیز دوست عزیز مرا خوشحال میکند؟
_شاید بازی خوشحالم کند
_ پس من همبازیت میشوم
_ نه بازی هم خوشحالم نمیکند، اگر مرکبی داشتم که سوارش میشدم ، خوشحال میشدم
_ پس من مرکبت میشوم
قنبر که نَمی از دریای فضائل علی را چشیده است، خیره خیره نگاه میکند
پسر ابوطالب ، دو دست و دو زانو بر زمین گذارده طفل یتیم را بفرما میزند
- سوار شو که مرکبی راهوار تر از علی نمی یابی
قنبر که شرط را پذیرفته و نباید دم بزند، دست شرم بر دیدگان میگیرد
علی بر زمین راه میرود و کودک پای تکان میدهد
پسر که دیگر گریه اش بند آمده ، خم شده، صورت به صورت مولا نزدیک کرده میگوید: مرکب صدایی دارد و تو هنوز خاموشی
علی لبخندی پیشکش میکند و استجابت میکند خواست دل کودک یتیم را
و حال صدای قهقهه ی شادی کودک است که در خانه پیچیده و اشک شادی مولاست که بر رخساره اش باریدن گرفته.....
آری این است رسم یتیم نوازی...
اشک یتیم را به گوشه ی انگشتی مهمان میکنند
ناز یتیم را به نوازشی ،میخرند
دل نازک یتیم را به محبتی ،دست می آورند و صورت یتیم را به دست سبکی، مینوازند.....
🅿️اختصاصی کانال دلدادگی
✍گل نرگس
@deldadegi
دلدادگی💙