به ظاهر شاید هیچ چیزش نشده بود، اما در باطن چرا؛ در باطن چلانده شده بود. چلانده میشد. یک حس گنگ و ناپیدا، یک گرهِ قدیمی در روح، پرتوی از آن حس کهنه آزارش میداد.
سلوک
- ۹ -
وَيَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
آنچه پنهان میکنید و آنچه آشکار میکنید
میداند.
و خداوند به راز دلها آگاه است…
به قول خاقانی نهانِ حالِ ما دست تو پیداست🍃
مهم اينه شب كه ميخواي بخوابي خودت نسبت به خودت چه حسي داشته باشي، وگرنه با يكم آرايش يا ته ريش خيليا مي تونن تویِ طول روز تو روُ دوست داشته باشن!
واای چه موهایِ صاف قشنگی داری، واای چقد عطرت خوبه و ..
مهم نيست.
بيا تویِ تاريكی، بيا تویِ شب، حالا چشماتوُ ببند، نگاه كن، نظر خودت راجب خودت چيه؟ چشماتو ببند وُ خودتو ببين ..
-مرآ جان