eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ به نام خداوند لــــوح و قلم حقیقت نگـــار وجود و عـــدم خـــــدایی که داننده رازهاست نخســــــتین سرآغاز آغازهاست باتوکل به اسم اعظمت الهی به امید تو💚 🌻☘💐🇮🇷🇮🇷🇮🇷
تو بیایی خانه‌ام نور گیرد غم دل مستور شود کودکم رشد کند در فضای نفست می‌شود خواهشم را رد نکنی می‌شود دستت را بکشی بر سر من  بر سر کودک من ما همه منتظریم! سروَرِ من ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
👩‍⚖ 🌷 يعني اينكه مبينا بايد باردار بشه! گيج و سردرگم بودم. همه چيز جلوي چشمهام سياه و تار بود. با حس درماندگي گفتم: - اما من كه ازدواج نكردم. - دوماه وقت داري كه اين كار رو بكني! بيشتر از اين نميتونستم جلوي سرازيرشدن بي امان اشكهام رو بگيرم. قلبم به درد اومده بود از اينهمه اتفاق كه به يكباره روي سرم آوار شده بود. دوست داشتم توي اون لحظه به قدري فرياد بزنم كه گوش آسمون كر بشه! فقط خدا رو صدا ميزدم، فقط از خدا كمك مي خواستم؛ پس چرا اتفاقي نميفته؟ چرا كسي من رو از اين خواب بيدار نمي كنه؟! چرا كسي اين كابوس رو ازم نميگيره؟! دست هستي توي دستهاي يخ‌زده‌ام جا گرفت. حالا سرم شونه هاي هستي رو ميخواست كه آروم و بيصدا روي اونها اشك بريزه! تابه حال در اين حد خودم رو درمونده نديده بودم. فقط ميخواستم كه زودتر از اينجا خلاص بشم، سرم رو توي بالشتم فرو كنم و تا خود صبح اشك بريزم. خدايا صدام رو ميشنوي؟ چرا من؟ چرا؟! من چه گناهي به درگاهت كردم كه سزاوار چنين سرنوشتي شدم؟! با درموندگي ناليدم: - خواهش ميكنم خانم دكتر! بهم بگيد كه راه ديگه اي هست! آخه من چطور ميتونم اين كار رو بكنم؟ نميدونم كي اشكم روي گونه‌ام سر خورده بود كه شوريش رو توي دهنم حس كردم. توي صدام عجز و التماس به وضوح ديده مي شد. - تو رو خدا بهم بگيد كه اينطور نيست! - مبيناجان، عزيزم خيلي دوست دارم كه بهت بگم هيچ مشكلي نيست و با دارو برطرف ميشه؛ اما اينطور نيست. من نگران سلامتيتم. ازت ميخوام كه حداكثر تا سه ماه ديگه باردار بشي؛ وگرنه اتفاق بدي كه نبايد بيفته... با كمي مكث ادامه داد: - ميفته! به شخصه احساس پوچي ميكردم. از فكر اينكه قراره تا سه ماه ديگه فقط ازدواج كه نه، يه بچه هم به دنيا بيارم، احساس غريبي توي وجودم شكل ميگرفت. سرم گيج ميرفت و تموم آرزوهام رو بر باد رفته ميديدم. چهره ي خندون بابا و صورت مهربون مامان جلوي چشمهام ظاهر شد. آخرين صدايي كه به گوشم ميرسيد صداي هستي بود كه ازم ميخواست چشمهام رو باز كنم. چشمهام سنگين شد، سرم گيج رفت و روحم آزادانه پر كشيد و ديگه نه چيزي ديدم و نه چيزي شنيدم. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰روز سه شنبه روز زیارتی 🌸امام زین العابدین علیه السلام 🌸امام محمدباقر علیه السلام 🌸امام جعفرصادق علیه السلام دعا 🤲 ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
علی‌بابامه‌به‌خدا_۲۰۲۲_۰۲_۱۴_۲۰_۰۵_۴۵_۶۷۲.mp3
1.14M
•°🌼علی بابامه کربلایی حسین طاهری🎤 میلاد امام علی علیه السلام🍂🍀 ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
پدرم روزت مبارک     @hedye110
مـــردان مــــــرد... روزتان مبارک🌱 ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘     @hedye110
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
جوانان زيادى رفتند و جان خود را فداى حسين(ع) كردند، امّا اكنون نوبت او است. بيش از هفتاد سال سن دارد. ولى دلش هنوز جوان است. آيا او را شناختى؟ او اَنس بن حارث است. همان كه سال ها پيش در ركاب پيامبر شمشير مى زد. او به چشم خود ديده است كه پيامبر چقدر حسينش را مى بوسيد و مى بوييد. نگاه كن! با دستمالى پيشانى خود را مى بندد تا ابروهاى سفيد و بلندش را زير آن مخفى كند. كمر خود را نيز محكم بسته است. او شمشير به دست به سوى امام مى آيد. سلام مى كند و جواب مى شنود و اجازه ميدان مى خواهد. امام به او مى فرمايد: "اى شيخ! خدا از تو قبول كند". او لبخندى مى زند و به سوى ميدان حركت مى كند. كوفيان همه او را مى شناسند و براى او به عنوان يكى از ياران پيامبر احترام خاصى قايل اند، امّا اكنون بايد به جنگ او بروند. انس هيچ پروايى ندارد. گر چه در ظاهر پير و شكسته شده است، ولى جرأت شير را دارد و به قلب سپاه دشمن مى تازد. در مقابل سپاه مى ايستد و به مردم كوفه مى گويد: "آگاه باشيد كه خاندان علىّ بن ابى طالب پيرو خدا هستند و بنى اُميّه پيرو شيطان". آرى! او در اين ميدان از عشق به مولايش حضرت على(ع)، پرده برمى دارد. تنها كسى كه نام حضرت على(ع) را در ميدان كربلا، شعار خود نموده است، اين پيرمرد است. او روزهايى را به ياد مى آورد كه در ركاب حضرت على(ع) در صفيّن و نهروان، شمشير مى زد. اكنون على گويان و با عشقى كه از حسين در سينه دارد، شمشير مى زند و كافران را به قتل مى رساند. اما پس از لحظاتى، پير مردِ عاشورا روى خاك گرم كربلا مى افتد، در حالى كه محاسن سفيدش با خون سرخ، رنگين است. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef