eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
4هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به امام سجاد علیه السلام و امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام يا اَبَا الْحَسَنِ، يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يَا زَيْنَ الْعابِدِينَ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🌹 يَا أَبا جَعْفَرٍ، يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْباقِرُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الصَّادِقُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
👩‍⚖ 🌷 ﷽ لبخندي از رضايت روي صورتم نشست و روي صورت اون هم نمايان شد. بيخيال آسانسور شدم و با پلهها پايين رفتم. روي مبلهاي داخل لابي نشستم و سفارش قهوه ترك دادم. گوشيم رو از داخل كتم بيرون آوردم و نگاهي به صفحهش كردم. دستم روي شماره ي مبينا رفت و چند لحظه اي خشك شد و دلم يه جايي بين اون خونه، خنده هاش، حرفزدناش، راه رفتنش، موهاي خرماييش، دستهاي بيجونش، تن نحيف و ضعيفش و دل مهربونش موند. دستم كنار رفت و با خودم گفتم «ميتونست دوست خوبي باشه؛ اما هيچوقت نميتونه عشق زندگي من باشه. نميتونه هيچوقت زن زندگيم باشه. نميتونه جاي عشق رو برام پر كنه.» صداي شاداب هستي نگاهم رو از صفحه گوشي گرفت و روي چشمهاي قهوه اي رنگش خشك كرد. هيچكس نميتونست جاي اون رو توي دلم پر كنه. لبخند روي صورتم نواي دلم رو سر ميداد؛ اما اون هيچوقت متوجه قلب مچاله شده و منتظر من نميشد. - چه زود حاضر شدي. گفتم بيشتر از اين منتظرت نذارم. - بسيار خب. بريم؟ - حالا كجا بريم؟! اينجا رو بلدي؟ - اره قبلاً هم اومده بودم اينجا. لبخندي زد و كيف دستي مشكي رنگش رو توي دستش جابهجا كرد. به فنجون قهوه ي روبه روم اشاره كردم و گفتم: - قهوه نميخوري؟ سرش رو به علامت منفي تكون داد. از روي مبل بلند شدم و كنارش ايستادم. حس خوبي داشتم، انگار يكي از آرزوهام برآورده شده بود. دوشادوش هم از هتل بيرون زديم. دوست داشتم كه كل امروز رو كنار هم توي خيابون پياده راه بريم. بيخيال همه چيز، بي خيال همهي آدمهاي اطرافمون، بيخيال اينكه براي چي اينجا اومديم قدم برميداشتم. ميخواستم كه فكر كنم توي اين دنياي بزرگ دو نفر آدم بيشتر وجود ندارن؛ من و هستي! هواي خوبي بود، آسمون صاف و آفتابي، ابرهاي پراكنده و سفيد، همه و همه انرژي خوبي بهم ميدادن. زندگي روي خوشش رو بهم نشون داده بود. قدم زدن كنار عزيزترين فرد زندگيم بزرگترين آرزوم بود. سرش رو سمت آسمون گرفته بود و به آبي آسمون خيره شده بود. لبخند روي لبش چال گونهي سمت چپش رو پررنگ ميكرد و چقدر با اينهمه زيبايي خواستني بود! - بريم يه چيزي بخوريم؟ - باشه بريم. به انگليسي به گارسون گفتم كه دوتا قهوه ي ترك با كيك شكلاتي برامون بياره. روبهروي هم توي محوطه ي بيرون كافيشاپ پشت ميز با روكش سفيد و گلدون سفيد سفالي روش و گل رز قرمزرنگ داخلش و دستمال سفره هاي قرمزرنگ نشستيم. صورتش شاداب شده بود؛ انگار كه از فضاي اينجا خوشش اومده بود. من هم از خوشحالي اون سر ذوق اومده بودم. كيفش رو به پشتي صندلي آويزون كرد و با چشمهاي قهوه اي روشنش به چشمهام خيره شد. - خوبي؟ آهي كشيد و گفت: - آره خوبم. - يه جوري گفتي خوبم كه از صدتا خوب نيستم بدتر بود. دستهاش رو روي ميز گذاشت و به انگشتهاي باريك و كشيده اش كه توي هم قفل شده بودن خيره شد. چيزي توي وجودش اذيتش ميكرد كه من بيشتر عذاب ميكشيدم. كمي به سمت جلو خيره شدم و به مژه هاي بلندش نگاه كردم. - هستي! سرش رو بالا آورد و نگاهمون درهم گره خورد. «اون هم حتماً من رو دوست داره. حتماً الان پشيمون شده از انتخابش. حتماً حالا اعتراف ميكنه به دوستداشتنم، به اينكه من رو دوست داره!» نگاه پرسشگرم ازش يه جمله ميخواست، اينكه بگه دوستم دارم. - هستي چي شده؟ چي اذيتت ميكنه؟ لبخند تلخي روي لبهاش نشست؛ تلختر از قهوه ي تركي كه حالا توسط گارسون روي ميز گذاشته شده بود. - اين اولين سفريه كه بعد از ازدواج بدون مهيار اومدم. توقع هر چيزي رو داشتم، به غير از اين جمله اش. انگار كه ويرون شده بودم؛ اما باز هم اميد داشتم. با خودم ميگفتم «حتماً از اين ناراحته كه مجبور دوباره برگرده پيش اون!» - اينكه اشكال نداره، اگه تو بخواي... - ميخوام؛ ولي اون هم الان رفته سفر و برگشتنم هيچ فايدهاي نداره! چشمهام به اشك نشست و ضربان قلبم كند شد. سرم رو پايين آوردم تا غرور شكسته ام رو نبينه! فنجون قهوه رو به لبهاي ترك خورده ام نزديك كردم و مزه ي تلخش رو كه حالا برام از زهر هم تلختر بود به دهنم فرستادم. هستي قهوه اش رو با قاشق كنارش هم زد و با آرامش نوشيد. آرامشش منِ پر از تشويش رو عصباني ميكرد. قهوه توي سكوت خورده شد. از روي صندلي بلند شدم، نشستن عصبيم ميكرد. بايد قدم ميزدم تا آروم بشم. هستي نگاهي به من انداخت، كيفش رو برداشت و كنارم ايستاد. - ميخواي قدم بزنيم؟! موافقي؟ سري به نشونه ي مثبت تكون داد و با ته مايه ي ذوقي گفت: - آره قدمزدن تو اين هوا حالم رو خوب ميكنه. - خوبه! - حالا كدوم سمتي بريم؟ - بريم سمت دريا. واي آره بريم. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
💕اگر به من بگویند واژه‌ای که تاکنون گرفتی چیست؟ می‌گویم: است. ▪️ یعنی: 🎗پذیرفتن اینکه من نیستم! 🎗 آدم‌ها با تمام نقص‌هایشان! 🎗پذیرفتن شرایط با تمام ! 🎗پذیرفتن انتظار از دیگران نداشتن! 🎗پذیرفتن اینکه گاهی من هم می‌کنم! 🎗پذیرفتن اینکه مسئول زندگیم هستم! 🎗پذیرفتن اینکه هست و باید به ادامه داد! ✍ داشتن در زندگی یعنی پایان دادن به تمام و اختلافها.. @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
💕قدر های"زندگی"را ؛ زندگی یعنی"لبخند"به وامید به آینده لبخند"امروز"را با غم های تلخ نکن ! @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
💕همه چی به خودت داره چه کم باشه چه زیاد... نتیجه ش هم میشه! پس بنظرت نیست تلاشتو کنی؟ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
💕پشت ساعت فروشی ایستاده بودم ساعتها رو که میکردم ... دیدم هیچ ساعتی به قشنگی که دور هم نیست ✍"قدر با هم بودنها را بدانیم" @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
دلانہ✨ امام که داشته باشی، زمین‌و‌زمان‌در‌اختیارتوست... چون تو در خدمت امامے و خدا همه چیز را در اختیار امام گذاشته است.✨ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
21.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞فتوکلیپ| جدید ترین اثر: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 📌همخوانی عربی فارسی منظوم از سخنان مهم پیامبر اکرم در حجة الوداع 🎉به مناسبت عید سعید غدیرخم ⭕️الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ⭕️ 📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت: 🌐 aparat.com/v/KfWD7
✾ ✾ ✾ ══════💚══   هشدار! که دشمنان امامان همانانند که خداوند درباره ی آنان فرموده: «هر گروهی از آنان داخل جهنم شود نگاهبانان می پرسند: مگر برایتان ترساننده ی نیامد؟! می گویند: چرا ترساننده آمد لیکن تکذیب کردیم و گفتیم: خداوند وحی نفرستاده و شما نیستید مگر در گمراهی بزرگ!» تا آن جا که فرماید: «هان! نابود باد دوزخیان!» @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
بانـو! ڪم خـࢪدان مـعٺقدند اگـࢪ حجـاب زن 🧕🏻بࢪداشٺہ شود آنگـاھ‌ زن آزاد اسٺ! لحظہ ا؎ ٺفڪࢪ!چہ ڪسے بہ نـام آزاد؎ دیـواࢪ خانہ اش ࢪا بࢪمیداࢪد؟؟؟ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>