eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
حق چودیدآن نورمطلق درحضور آفـریـد از نـور او صـد بحـر نـور آفرینش را جز او مقصود نیست پاک دامـن تر ز او موجود نیست eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9 ○●○●○
دوستان عزیز سلام شبتون بخیر .... دوستان عزیز از صلوات های دیشب ۷ هزار تاش مونده (البته تا به دوتا ختم برسد) ان شاءالله حاجت روا بشوییداگر دوستی قصد همراهی داره بسم الله اجرتون با حضرت زهرا سلام الله ⤵️⤵️ @Yare_mahdii313
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
آخر شب سرد ما سحر می‌گردد مهدی به میان شیعه برمی‌گردد 😍🤲 @hedye110
🪴 🌿﷽🌿 پسرم كم كم زبان باز مي كرد و فحش ها و سخنان ركيكي كه مادربزرگش به شوخي و جدي بر زبان مي آورد، اولين كلماتي بود كه فرا مي گرفت. پيره زن برخلاف ميل من او را به دكان سبزي فروشي، بقالي و قصابي مي برد. با كاسب هاي محل سرشاخ مي شد و به آن ها فحش و ناسزا مي داد. پسرم آن كلمات را به سرعت فرا مي گرفت. به علاوه حرف ها و شوخي هاي مادرشوهرم نيز هميشه با فحش و كلمات ركيك همراه بود. كلماتي مثل پدرسوخته، پفيوز، حرامزاده مثل نقل و نبات از دهانش مي ريخت و پسرم نيز اگر چيزي را كه مي خواست به او نمي داديم، در به كار بردن اين كلمات كوتاهي نمي كرد. پدرش هم از شنيدن اين كلمات كه از دهان بچگانه او شيرين مي نمود، :لذت مي برد و مي گفت .بگو الماس. بگو تا بدهم - و بچه نيز باز تكرار مي كرد و خوراكي پاداش مي گرفت. مادر و پسر از خنده ريسه مي رفتند. من خشمگين به او مي‌گفتم .عزيزم، اين حرف ها بد است. ديگر نزني ها! اگر يك دفعه ديگر حرف بد بزني كتكت مي زنم - زبانش را بيرون مي آورد. باسنش را قر مي داد و دهن كجي مي كرد. توي دهانش مي زدم. مادربزرگ به حمايت از او در آغوشش مي كشيد و نبات را در دهان خيس مي كرد و به او مي داد. مي دانستم دهاني كه بايد بر آن بكوبم دهان آن پيره زن است ولي چاره نداشتم. هميشه اشك و آب بيني پسرم مخلوط بود، يك بار، دو بار، ده بار، او را .تميز مي كردم ولي باز پاي برهنه سر حوض، دم در كوچه و توي حياط و مطبخ ولو بود دوباره آش همان مي شد و كاسه همان. دست ها ترك خورده، سر زانوها سياه و هميشه چرك صورتش از اشك او شيار شده بود. چه كنم، در اقليت بودم. زورم نمي رسيد. نه به رحيم و نه به مادرش. مي ديدم كه هيچ يك اصلا .متوجه بدي و خوبي كارهاي پسرم نيستند براي آن ها همه چيز اين بچه، طرز رفتار او، طرز صحبت او، همه و همه عادي و طبيعي بود. سعي مي كردم به او ياد :بدهم كه مرا خانم جان صدا كند ولي مادربزرگش مرتب مي گفت !الماس جان نكن، ننه ات دعوايت مي كندها - :انگار با من لجبازي مي كرد .الماس جان بگذار من برنج را دم كنم، جيزه. مي سوزي ها! .... برو پيش ننه ات - او تلو تلو خوران با پاي برهنه دست ها را به لبه پله هاي مطبخ مي گرفت و كثيف و خاكه زغالي به سراغ من مي آمد. شب ها، وقتي كه توي اتاق دور هم مي نشستيم، هنگامي كه رحيم مشق خط مي كرد و من گلدوزي مي كردم، جلو :مي آمد و مي گفت .ننه بده - :سرش داد مي كشيدم باز گفتي ننه؟ درست حرف بزن تا بدهم؟ :بچه طفل معصوم مي زد زير گريه. مادرشوهرم چشم ها را در كاسه مي چرخاند و با رنجش مي گفت .وا؟ چه اداها؟ تا بچه به طرفش مي رود او را مي چزاند. اشكش را در مي آورد. بيا ننه، بيا بغل خودم - :بچه قهر مي كرد و مي رفت بغل او. رحيم با خونسردي به مادرش مي گفت .خوبه ديگر. تو هم روغن داغش را زياد نكن - :و خطاب به پسرم ادامه مي داد !خوب، اين دلش مي خواهد بگويي خانم جان. تو بگو خانم جان و خلاصمان كن. هي ننه ننه مي كني، تخم سگ - حكايت غريبي بود. خون مي خوردم و دم برنمي آوردم. چه كسي بايد اين بچه را ادب كند؟ چه كسي بايد اين مادر و پسر را ادب كند؟ كوشش هاي من فايده نداشت. همان قدر كه من از رفتار آن ها تعجب مي كردم، آن ها هم از .ايرادهاي من حيرتزده مي شدند. زبان يكديگر را نمي فهميديم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمودند: فرزند شايسته گُلى خوشبو از گُلهاى خوشبوى بهشت است.✨ eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9 ○●○●○
مداحی_آنلاین_برکات_فوق_العاده_ذکر_صلوات_حجت_الاسلام_عالی.mp3
2.5M
♨️برکات فوق العاده ذکر صلوات 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @delneveshte_hadis110
┄┅─✵💝✵─┅┄ سلام به خدا که آغازگر هستی ست سلام برمنجی عالم که آغازگر حکومت الهی‌ست سلام به آفتاب که آغازگر روزست سلام به مهربانی که آغازگر دوستی‌ست سلام به شماکه آفتاب مهربانی هستید الهی به امید تو💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
مولایم مهدی جان در خانــه هاے خویش چہ راحتــــ نشسته ایم اما زدے تو خیمـہ بہ صحـــرا...حلال کن.... @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @delneveshte_hadis110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
🪴 🌿﷽🌿 .با دست به اتاق و حياط اشاره كردم :دست راست را به چهارچوب در گرفت. پيش خودم گفتم الان در چرب مي شود. نعره زد چرا نمي گذاري آدم توي خانه خودش راحت باشد؟ چه از جانم مي خواهي؟ چرا بهانه مي گيري؟ بچه يك ساله ادب مي خواهد؟ معلم مي خواهد؟ من كه نمي فهمم تو چه مي گويي. درست حرف بزن ببينم ته دلت چيست؟ من .همينم كه هستم، مگر از اول نديدي! من كه دنبالت نيامده بودم، آمده بودم؟ آمدي. ديدي. پسنديدي 😏😏 :شبي رحيم به مادرش گفت ننه، دلم هواي كله پاچه كرده. فردا بخوريم؟ - :مادرش ذوق زده گفت .آره ننه. پول بده برايت بگيرم - :گفتم .واي خانم چه كار مشكلي است! تميز كردنش كه خيلي سخت است. ول كنيد - :رحيم با لحني جاهلانه كه نمي فهميدم چرا روز به روز غليظ و شديدتر مي شد گفت .زكي. ننه ام كه خودش نمي پزد. صبح مي رود از بازار مي خرد - روز بعد، روز تعطيل بود. رحيم ساعت نه بيدار شد. مادرشوهرم قبلا صبح زود رفته و كله پاچه را نمي دانم از كجا خريده بود و آن را در مطبخ روي زغال گرم نگه داشته بود. از جا برخاستم و دو قاب چيني از ظروف جهيزيه ام برداشتم. به سوي آشپزخانه مي رفتم كه ديدم مادر رحيم كله پاچه را در سيني مسي دمر كرده و آن را هن هن كنان :از پله ها بالا آورد و روي سفره كنار نان سنگك و ترشي گذاشت. ظرف در دست ماتم برد. گفتم !خانم، من تازه داشتم قاب ها را مي آوردم. چرا توي سيني كشيديد؟ ظرف ها كه هست - رحيم چنان با ولع مي خورد كه اصلا حرف هاي مرا نمي شنيد. مادرش هم دست كمي از او نداشت. خنده كنان پسرم :را كنار خودش نشاند و گفت !الماس جان، بيا كله پاچه بخور جان بگيري. بببين چه خوشمزه است - يك لقمه كوچك درست كرد و به دهان او نهاد. بچه گريه كرد و دست او را پس زد. مادرشوهرم لقمه را به دهان :خود گذاشت و گفت .نخور، بهتر. خودم مي خورم - :آرام نشستم و پسرم را در آغوش گرفتم. دست و صورتش را پاك كردم. شوهرم گفت تو نمي خوري محبوب؟ - .نه ميل ندارم - :خنديد .چه بهتر، خودم مي خورم - از طرز رفتار آن ها دلزده بودم. وقتش رسيده بود حرفي را كه مدت ها سر زبانم بود بيرون بريزم. ديگر گفت و گو :و به گوشه و كنايه كافيست. بايد مسئله حل شود. گفتم رحيم جان بالاخره چه تصميمي گرفته اي؟ - :با تعجب در حالي كه لقمه اي را به دهان مي نهاد پرسيد چه تصميمي؟ راجع به چي؟ - :پرسيدم مگر وضع كارت خوب نيست؟ از دكانت راضي نيستي؟ - چرا، چه طور مگر؟ - خوب، قرار شاگرد بگيري. قرار بود بروي توي نظام. نمي خواهي بروي يك سر و گوشي آب بدهي؟ :در حالي كه لقمه را با ولع مي جويد گفت .اوهوم، مي روم. يك روزي مي روم - :مادرش پوزخند تمسخرآميزي زد. پافشاري كردم آن روز كي است رحيم؟ هر كاري وقتي دارد. تا جوان هستي بايد بروي. مي گويند درس خواندن دارد. خوب، - پس چرا زودتر نمي جنبي؟ :رحيم گفت مي گذاري يك لقمه بخوريم يا مي خواهي زهرمارمان كني محبوبه؟ - مادرش سير از جا برخاست و پشت بساط چاي نشست و با دست چرب چاي ريخت و براي اين كه موضوع را عوض :كند گفت .ول كن محبوبه جان. كله پاچه كه نخوردي. بيا اقلا چاي بخور - :با غيظ گفتم .نمي خواهم - از جا بلند شدم. به اتاق خواب خودمان رفتم و در بين دو اتاق را محكم به هم زدم. صداي مادرشوهرم را شنيدم كه با :لحني مظلوم، ولي با صدايي كه من هم بشنوم گفت وا! اين چشه؟ چرا همچين مي كند؟ - :رحيم گفت .ولش كن ننه. چاي بريز. البد دلش از جاي ديگر پر است :صداي هورت كشيدن چاي را مي شنيدم. مادرشوهرم گفت دلش از جاي ديگر پر است سر من خالي مي كند؟ - .صداي مادرشوهرم حالت پچ پچ به خود گرفت. باز داشت زير گوش رحيم مي خواند و او را پر مي كرد ناگهان در اتاق به شدت باز شد و يك لنگه آن محكم به ديوار خورد. مادرش را ديدم كه كنار پسرم ساكت بغل سماور نشسته و برق پيروزي در چشمانش مي درخشيد. رحيم پيراهن سفيد و شلوار و جليقه به تن داشت. مي خواست پس از صبحانه بيرون برود. كجا؟ نمي دانستم. كت او به ميخي بر ديوار اتاق آويخته بود. ابتدا فكر كردم آمده تا آن كت را بردارد. مثل هميشه دكمه هاي يقه و آستين هايش باز بود 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
غم و شادی ۶_1.m4a
11.78M
وشادی 💫 قسمت (ششم ) اصالت ما به چیست🍂 حاجیه خانم رستمی فر @delneveshte_hadis110
🌻سه توصیه ویژه آیت الله کوهستانی(ره) سه چیز را سرلوحه کارتان قرار دهید: همراه با قرآن باشید و از قرآن جدا نشوید نماز شب را ترک نکنید نماز را اول وقت بخوانید آن مرد الهی در ادامه فرمودند: مواظب شیطان باشید که برای فریب دادن هر انسانی آماده است. eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9 ○●○●○
امام حسن عسکری علیه‌السلام: 🔸 لا تُمارِ فيَذهَبَ بَهاؤكَ، و لا تُمازِحْ فيُجتَرأَ علَيكَ. 🔹 مجادله مكن كه احترامت از بين مى‌رود و شوخى مكن كه بر تو گستاخ مى‌شوند. 📎 تحف‌العقول، ص۴۸۶ eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9 ○●○●○
┄┅─✵💝✵─┅┄ چه زیباست که هر صبح همراه با خورشید به خدا سلام کنیم💚 نام خدا را نجوا کنیم و آرام بگوییم الهی به امید تو💚 @hedye110
دوباره جمعہ شد و دل شده پریشانت دوباره حسرت دیدار برقِ چشمانت بلند مرتبہ شاهِ زمان سلامٌ علیک سلام بر تو و بر ماه روے تابانت…!! فرج مولا صلواتـــــــ @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @delneveshte_hadis110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ 🌹 یا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَیُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
🪴 🌿﷽🌿 :نگاهي به كت و نگاهي به او كردم. كنار پنجره ايستاده بودم. با لحني خشمگين پرسيد تو چته؟ به آرامي چرخيدم. دست ها را به سينه زدم و به او نگاه كردم. دست هاي چرب، يقه گشوده، نامرتب، با موهاي .آشفته و غضبناك. ساكت بودم چرا چيزي نخوردي؟ - .دلم نخواست - دلت نخواست يا عارت آمد؟ اين اداها چيست كه از خودت در مي آوري؟ ما نبايد بفهميم؟ - :گفتم نمي فهمي؟ نمي فهمي كه من خسته شدم؟ كه اين زندگي نيست؟ كه زندگي فقط كله پاچه خوردن و خوابيدن - نيست؟ كه عمرت به باد مي رود و باز تنبلي مي كني؟ نمي خواهي يك كار درست و حسابي بگيري؟ به فكر اين بچه .... نيستي؟ كي بايد او را تربيت كند؟ به همين زندگي حقيرانه راضي هستي؟ :پسرم از وحشت فريادهاي او به گريه افتاده بود. رحيم با دست به سينه لخت خود زد تو زن من شدي، من، رحيم نجار. چه از جانم مي خواهي؟ اول همه چيزم خوب بود. يقه بازم، دست زبرم، موي - :آشفته ام، لباده ام، قبايم، گيوه ام. حالا چه طور شد كه يك دفعه همه چيزم اخ شد؟ من همان نبودم كه « حال دل با تو گفتنم هوس است؟ » :اداي مرا در مي آورد. صداي خنده هرزه مادرش از اتاق ديگر بلند شد. سر كيف مي خنديد. گفتم !رحيم، رحيم، مي فهمي چه مي گويي؟ بس كن - :باز فرياد زد حالا چپ مي روم، راست مي آيم دستور مي دهي. رحيم جان اين را بمال به دستتت چرب بشود. نرم بشود. رحيم - جان دكمه يقه ات را ببند، سينه ات پيداست، خوب نيست. رحيم جان زلفت را شانه كن زير كاله بماند. موهايت را كوتاه كن. توي قاب غذا بخور. پاشنه ارسي هايت را ور بكش. دكمه كتت را ببند. اين كار را بكن. آن كار را نكن. .فقط مانده يك دست هم بزكم كني روزي ده دفعه به گوشه و كنايه مي پرسي نظام نمي روي؟ پس كي مي روي؟ پس چه طور شد؟ مگر روزي كه من تو را ديدم نظامي بودم. كي به تو گفتم توي نظام مي روم؟ :با خشم گفتم نگفتي؟ پشت ديوار باغ نگفتي؟ - خوب، تو پشت ديوار باغ خر مرا گرفته بودي كه مي روي توي نظام يا نه؟ من هم براي دلخوشي تو يك غلطي - .... كردم و بدهكار شدم :با غضب فرياد زدم روزي كه خانم دست بند و گوشواره سر عقد مرا از دست و گوشم در آوردند نگفتي مي روم نظام؟ نگفتي - بهترش را برايت مي خرم؟ :مادرشوهرم از آن اتاق فرياد زد د ، پس بگو خانم دلشان هواي طلا و جواهر كرده. پاي مرا چرا به ميان مي كشيد؟ ديواري از ديوار من كوتاه تر پيدا نكردي؟ چشمت به اين يك جفت گوشواره :رحيم حرف او را قطع كرد حالا سركوفتم مي زني؟ بايد از ديوار مردم بالا براي تو طلا بخرم؟ مگر توي نظام النگو و گوشواره طلا خيرات مي - كنند؟ خسته ام كردي، ذله شدم. من دستم را چرب نمي كنم. پسر عمو جانت بايد دستش را چرب كند. من كه نان زحمت نكشيده نمي خورم كه دستم را چرب كنم! چرب هم بكنم فردا باز همين آش است و همين كاسه. ببين محبوبه، حرف آخرم را بزنم. من نظام برو نيستم. خانه خاله كه نيست؟ درس خواندن دارد. دود چراغ خوردن دارد. .... خرج دارد :گفتم .خرجش را آقا جانم مي دهد - اين قدر پول آقا جانت را به رخ من نكش. من همينم كه هستم. بهتر از اين هم نمي شوم. زن گرفته ام، شوهر كه - .نكرده ام! مي خواهي بخواه، نمي خواهي نخواه 💧💧💧💧💧 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
7_1غم وشادی.mp3
9.71M
وشادی 💫 قسمت (هفتم ) هدف اصلی خلقت🍂 حاجیه خانم رستمی فر @delneveshte_hadis110