اَللّهُمَاَرِنیِالطَّلعهالرَّشیدَهَ
دیگهجونمبهلبرسیده:)
⇆ #امام_زمان 🦋
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
@hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم
ای امیـــر دو جهان
یوسف زهرا؛ مهدی
حاجتی غیر ظهورت
به خدا نیست که نیست
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#بامدادخمار🪴
#قسمتصدهفدهم
🌿﷽🌿
:خودم را كشيدم كنار ديوار. انگار كه آفتاب نبود. زير لب
گفتم
.واي مادرم. واي پدرم -
.كسي نبود
اي دايه جان، اي دايه جان، به دادم نمي رسي؟ -
با خود زمزمه مي كردم. صداي فريادهاي گوشخراش
مادرشوهرم زجرم مي داد و من زير لب با خود زمزمه
مي
.كردم. اشكي در كار نبود
:كسي با دلسوزي گفت
.بيا بنشين اين جا -
مثل بره اطاعت كردم. انگار چهار پايه اي، چيزي بود.
چهار پنج نفر زن و مرد دور و برم را گرفته بودند.
چشمان زن
ها اشك آلود. قيافه مردها عبوس و گرفته. البته، چرا
زودتر به فكرم نرسيد؟ مادرشوهرم عامي بيچاره من كه
عقلش
نمي رسد. چون رحيم نبود، چون مردي در خانه نداشتيم،
همين طور دست روي دست گذاشته شيون مي كند. سرم
:را بالا گرفتم. خودم را مي كشيدم، رو به بالا. با التماس،
و با دهان باز نفس مي كشيدم. له له مي زدم. گفتم
.محض رضاي خدا ... شما برويد دكتر بياوريد ... مردما
خانه نيست -
نمي دانستم چرا به يكديگر نگاه مي كنند؟ چرا سر به زير
مي اندازند؟ چرا نمي جنبند؟
.... !برويد دكتر بياوريد ديگر -
:يكي به ملایمت گفت
.ديگر فايده ندارد -
كلمه ديگر در مغزم درخشيد و حواسم يك دفعه سر جا آمد.
ديگر يعني چه؟ ديگر يعني تمام شده؟ يعني الماس
.... مرده؟
وقتي حرف زدم از صداي خودم تعجب كردم. از اين كه
دهانم اين قدر خشك بود. هي آب دهاني را كه نبود فرو مي
دادم تا بتوانم حرف بزنم و نمي شد. لب پايينم ترك خورد.
گوشه لب هايم به هم مي چسبيد. انگار كه توپي در
:گلويم گذاشته اند. صدايم بم و گرفته، كت و كلفت از حلقوم
خارج شد. پرسيدم
چي شده؟ -
.افتاده توي حوض -
يعني چه؟ حتما اشتباهي شده. حوض ما كه گود نيست.
مادربزرگش كه اين جا بود؟
حوض؟ كدام حوض؟ -
.حوض خانه آسيد تقي سقط فروش -
مرده؟ -
.سكوت
:با فرياد پرسيدم
.... مرده؟ -
به همين آساني از دستم رفته بود. مثل يك ماهي ليز خورد
و در رفت. بچه هاي همه سالم هستند. دست همه در
دست مادرانشان است. حالا همه مي روند خانه. خوشحال
از اين كه بلا به سر پسر آن ها نيامده. فقط به سر من آمده.
.مي گويند ببين مادر نگفتم سر حوض نرو؟ و من، تك و
تنها، وسط اين حياط ... ديگر بچه دار هم نمي شوم
:مثل شمع تا شدم. يكي مرا گرفت
.برويد مردش را بياوريد. از حال رفت -
نمي فهميدم چه مي گذرد. عزا و شيون را كه نمي شود
تعريف كرد. رحيم كه آمد مرا به اتاق برده بودند. از پله ها
بالا آمد. چشمانش سرخ بود. از تن پروري خودم نفرت
داشتم. چرا اين قدر به من مي رسيدند؟ چرا نمي گذارند
:توي حياط بروم؟ گفتم
.رحيم، بياورش اين جا. بيرون هوا سرد است -
.دستم را به التماس دراز كرده بودم
.رحيم با چشمان سرخ به جرز ديوار تكيه داد و بي صدا به
من خيره شد
خانه سوت و كور بود. آتش بس بود. مادرشوهرم در يك
طرف حياط و من در طرف ديگر. رحيم تحمل نداشت. از
خانه بيرون مي رفت. دلم مي خواست كنارم بود. سر بر
شانه اش مي گذاشتم و او شانه هاي ضعيف مرا مي ماليد.
دلم
.مي خواست بگويم رحيم، غصه دارد مرا مي كشد به دادم
برس
دلم مي خواست بگويد نكن محبوب جان، با خودت اين
طور نكن. دلم مي خواست شب ها ببينم كه مثل من بيدار
است و به سقف خيره شده. اشك هايش را ببينم كه بي صدا
از گوشه چشم ها بر روي متكا مي ريزد. ولي رحيم نبود.
.او تكيه گاه من نبود. انگار ميان زمين و آسمان معلق بودم
دايه آمد. شنيدم كه با مادرشوهرم حرف مي زند. ده پانزده
روز گذشته بود. ديدم كه اشكريزان از پله ها بالا آمد و
:بي حرف مرا در آغوش گرفت. گفتم
!آخ، دايه، دايه، دايه -
.و اشكم سرازير شد
.غروب دايه رفت. ولي زود برگشت
چرا برگشتي دايه جان؟ -
.پيشت مي مانم. يك چند روزي پيش تو مي مانم -
خانوم جان چه گفت؟ -
.چه گفت؟ ضجه مويه مي كند -
آقا جانم چي؟ -
.توي اتاق تنها نشسته تسبيح مي اندازد و لام و تا كام
حرف نمي زند. رنگش شده رنگ گچ
:شب در كنارم دراز كشيد. رحيم در اتاق مجاور خوابيد.
نجوا مي كردم. اشك مي ريختم و برايش درد دل مي كردم
دايه جان پشت دستش از گرد و خاك تركيده بود و مي
سوخت. دايه جان وقتي بد و بيراه مي گفت مي زدم توي -
دهان كوچكش.... دايه وقتي با رحيم دعوا مي كرديم مي
ترسيد و گريه مي كرد ... دايه جان گندم شاهدانه نداشتم
.بهش بدهم
:دايه گريه مي كرد
بس كن محبوب، داري خودت را مي كشي. خوب بچه را
بايد ادب كرد ديگر. همه بچه هايشان را كتك مي زنند. -
پس هيچ كس از ترس اين كه مبادا بچه اش يك روز توي
حوض بيفتد نبايد بچه اش را ادب كند؟🎗🎗🎗🎗
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
enc_16608288892298219701411.mp3
5M
به وقت مداحی...
مهدی عابد🎤
@delneveshte_hadis110
یک انسان خردمند،
فرصتها و شانس ها را می سازد
نه اینکه در انتظار آنهاست.
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥راهکار آیت الله بهجت برای حواس پرتی در نماز!
💥#استاد_عالی💛
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥استاد شهید مطهری:
بدبختتر از بچههایی که در ناز و نعمت پرورش پیدا میکنند در دنیا کسی نیست!
بسیار عالی 👆
#تربیت_فرزند
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
جنگ شناختی یعنی این:
🦄تبلیغات فراوان برای کاشت ناخن
🦄ایجاد وسوسه و نیاز کاذب در مخاطب
🦄انجام کاشت ناخن با هزینه بالا و احتمال قارچ و عفونت ناخن و نوک انگشت
و مهمتر از آنها ایجاد مانع در رسیدن آب به ناخن و :
😔📌وضوی باطل و غسلهای باطل
😔📌نماز باطل و روزه باطل
😔📌جنابت دائمی و واجب الغسل بودن دائمی
😔📌حرام بودن رفتن به مساجد
😔📌حرام بودن رفتن به حرم امامان معصوم
😔📌ممنوعیت و حرام بودن دست زدن به قرآن و حتی قرائت بسیاری از سوره ها و آیات آن
😔📌 حرام شدن خیلی چیزهای دیگر که بر جنب و حائض حرام است
😔📌وخیلی چیزهای دیگر که بر جنب و حائض مکروه است
😕📌حرام شدن سفر حج وباطل بودن اعمال حج
😕📌 حرام بودن نشان دادن ناخن کاشته شده به نامحرم
😔📌ودر هنگام مردن غسل میت هم باطل است و این زن در حال جنابت و حائض بودن و با غسل میت باطل راهی جهان آخرت و دیدار با پروردگارش می شود!!!؟؟؟.
جنگ شناختی فقط ظاهر را عوض نمی کند بلکه باطن انسان را هم مثل ظاهرش ظاهربین و نمایشی می کند.
💡 هوش سفید| سید علیرضا آلداود
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
19.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپی زیبا از زیارت عاشورا به همراه متن
با صدای علی فانی
#زیارت_عاشورا
#التماس_دعا_برای_ظهور🤲
@hedye110
#احادیث_قدسی
و چنین فرمود مهربان پروردگار
هر که به دوستی کسی اعتماد کند
به او اعتماد می کند
هر که به دوستی کسی مشتاق باشد
در حرکت به سوی او سستی نمیکند
پس چرا؟
پس چگونه کتابم را زیر پا مینهی و دنیا را بر سر خویش میگذاری
چگونه خانه خویش را برافراشتهای اما خانه مرا فرو میریزی؟
چگونه به خانه خود دل میبندی اما از خانه من میگریزی؟
مساجد خانههای من در زمین هستند
آیا میشود کسی به دیدنم بیاید و در خانه ام قدم بگذارد اما از او پذیرایی نکنم و میهمان خود را گرامی ندارم؟
#خدایا_دوستت_دارم
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
#جهاد_و_شهادت
✨حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند:
فرشتگان تعداد کل ثوابها و حسنات آدمیان را میدانند مگر ثواب مجاهدین که از شمار و میزان آنها ناتوان هستند.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○