eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.1هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
43 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
دلتنگی آدم را کال می‌کند پخته می‌کند ؛ می‌ رقصاند... دلتنگى آدم را خسته می‌کند، می‌ کُشد ...! دلتنگی آدم را عاشق می ‌کند علاج دلتنگی زیارت کربلاست❤️ حرم شش گوشه منو یه عمر حسرت دیدار @delneveshte_hadis110
🛑 يك قطره براى اباعبدالله عليه السلام چون روز قیامت شود و بنده را در موقف حساب و کتاب بیاورند، وقتی نامه عملش را از حسنات تهی می بیند، با یأس راه جهنم را در پیش می‌گیرد. خطاب می رسد ای بنده به کجا می روی!؟ می‌گوید خود را مستحق آتش می دانم. در این هنگام خطاب می رسد که صبر کن، زیرا نزد ما امانتی داری. پس دانه‌ای از درّ می آورند که شعاع نورش همه عرصات را روشن می‌نماید. می پرسد من چنین دانه گرانبهایی نداشتم! ندا می‌رسد: این دانه، قطره اشکی است که در فلان مجلس در مصیبت حسین بن علی (عليه السلام) از دیدگانت جاری شد و ما آن را برای این روز که یوم الحسرة است، ذخیره کردیم تا به کارت آید. حالا این درّ را از تو خریداریم. آن را نزد انبیاء ببر تا قیمت گذاری کنند. نزد آدم صفی الله (عليه السلام) می برد و آن حضرت می فرماید من سررشته قیمت این درّ را ندارم. نزد نوح (عليه السلام) و سایر انبیاء هم می آورد و همه به دیگری حواله می‌نمایند تا نزد خاتم الانبیاء (صلى الله عليه وآله) می آورد. حضرت می‌فرماید نزد علی مرتضی (عليه السلام) ببر. امیرالمؤمنین نیز او را نزد فرزندش حسین ‌(عليه السلام) می فرستد. وقتی درّ را به حضرت اباعبدالله (عليه السلام) می دهد آن حضرت، درّ را نزد خداوند می آورد و عرض می‌کند خدایا قیمت دانه این است که این بنده را به همراه پدر و مادرش به من ببخشی و ایشان را با من محشور کنی. خطاب می رسد که او را با پدر و مادرش به تو بخشیدیم و همسایه‌ات در بهشت خواهند بود. @delneveshte_hadis110 🏴🏴🏴
🔰 هایے ڪه خیلے از بود... ؛ یقیناً خدا به واسطه اشک هاے پاک شما بلاهاے زیادے را از ما بَدان دور ڪرد... اےن چشم ڪاسه ے خون ، و این اشک حلقه زده در چشم چه حرف ها ڪه ندارد... ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
💔 سلام ... من نبودم آن روزها❗️❕❗️ سوختنت را ندیدم... نه میخی دیدم نه زخم بازویی... اما به اندازه ی تمام شنیده هایم زجر کشیدم... کردم... برای غربت غریبانه ات...😭 و اکنون در حرارت آتشی می سوزم که بیادم می اورد شما آنقدر عظیم بود که حتی نمیتوانم ضریحت را بغل بگیرم و در آغوشت برای همه ی مصائبت بریزم... اما مادر نمیگذارم قبر پنهانت پرچمهای عزاداری مرا پایین بکشد... اینجا را به شما قدم به قدم حَرمت میکنیم❗️ عزا علم میکنیم...🏴 همه ی ما را حَرمت میکنیم.... 🌹