eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.1هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
4.3هزار ویدیو
43 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
سال ها پيش، مردى به نام "ابن لُحَىّ"، رهبر شهر مكّه بود. او به بيمارى سختى مبتلا شد. طبيب ماهرى در مكّه بود به او دستور داد تا به شام (سوريه) سفر كند و بدن خود را با آب چشمه اى كه در آنجاست، بشويد. رهبر مكّه به شام رفت. آن چشمه را پيدا كرده و چند ماه را در آنجا ماند و هر روز در آبِ آن چشمه، بدنش را شستشو مى داد. مردم شام، بت هايى را براى خود درست كرده بودند و آنها را مى پرستيدند. او به يكى از اين بتكده ها رفت و با ديدن آن مردم بت پرست فهميد كه رهبران آنها از راه بت پرستىِ اين مردم به چه ثروت زيادى رسيده اند. هر روز ده ها گوسفند قربانى مى شوند و بعد از پايان مراسم، همه آنها كباب شده و سفره اى رنگين پهن مى شود. او فهميد كه تمامى هديه هاى ارزشمندى كه مردم براى بت ها مى آورند، ميان رهبران تقسيم مى شود. اينجا بود كه فكرى به ذهن رهبر مكّه رسيد: ساختن يك بت در مكّه و فريب دادن مردم! وقتى او از سفر بازگشت، فكر بت پرستى را در مكّه رواج داد. در فاصله كوتاهى بت هاى زيادى ساخته شد و مردم به پرستش آنها مشغول شدند. اعتقاد مردم به سه بت بيش از بقيّه بود و آنها را دخترانِ خدا مى دانستند و در برابر آنها سجده مى كردند و از آنان حاجت مى خواستند. نام دخترانِ خدا چنين بود: "لات"، "مَنات" و "عُزّى". 🦋🦋🦋🦋💖🦋🦋🦋🦋 @shohada_vamahdawiat @hedye110 🏴🏴🏴🏴🏴
🔷 برای اینکه معلوم بشه که "انانیت" و تکبّرت کاملاً از بین رفته، باید علاوه بر اینکه به حرف خدا گوش میدی، 👈🏼 به حرف "کسی که خدا ولی تو قرار داده" هم گوش بدی. ✅ اینجوری واقعا حال هوای نفست گرفته میشه و "دیگه ذره ای هوای نفس نخواهی داشت..." 🔶 یکی از آیات عجیب قرآن در مورد " " هست. 🌷 خداوند متعال میفرماید: * ای پیغمبر! به خدای تو قسم، اگر سنگین باشد برای کسی که حرف تو را بپذیرد، او ایمان ندارد ؛ ✨فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً *✨ 💢 آدم اگه حرف خدا رو بخواد بپذیره شاید زیاد سخت نباشه اما اگه قرار شد حرف "یکی از همنوعان خودش" رو بپذیره واقعاً براش سخت میشه....... ✔️✅ مگر اینکه واقعا کرده باشه. 🌹 هر یک از ما یه نگاهی به قلبِ خودمون بکنیم ببینیم که "چقدر حرف ولایت رو میپذیریم...." 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
بزرگى انسان ها به بزرگى آرزوى آنها است. تو در زندگى چه آرزويى دارى؟ نكند دچار روزمرّگى شده اى و ديگر جز جلوى پاى خود را نمى بينى. نه، تو بايد به فردايى زيبا بينديشى و تلاش كنى كه به آن برسى. زيرا ما به آرزوهايمان نمى رسيم، بلكه آن را مى سازيم. به هر حال براى ساختنِ آرزو بايد زحمت كشيد، خون دل خورد و به خدا توكّل كرد. وقتى تو حركت خود را آغاز نمودى بايد از خدا هم يارى بگيرى و از او بخواهى كه تو را با كمك هاى غيبى كمك كند. اينجا است كه اهميّت دعا مشخص مى شود، دعا مى تواند نيروهاى مخفى اين جهان را به سوى تو بكشاند و تو را كمك كند تا به خواسته دل خود برسى. امّا خيلى وقت ها مى شود كه تو دعا مى كنى امّا اثر آن را نمى بينى. رو به آسمان مى كنى و مى گويى: خدايا! چقدر صدايت بزنم و تو جوابم را نمى دهى؟! شايد گاهى هم از دعا كردن خسته شوى و آن وقت ندانى كه چه بايد بكنى. دعا كردن آدابى دارد كه ما بايد آن را مراعات كنيم. چطور وقتى بخواهى نامه و درخواستى از رئيس اداره اى بنمايى از چند نفر در مورد پيش نويس تقاضاى خود سؤال مى كنى، موقعى كه مى خواهى دعا كنى، سعى كن راه و رسم آن را هم مراعات كنى. البتّه سخن در مورد آداب دعا كردن بسيار است ولى اگر به من اجازه بدهى يكى از برنامه هاى امام صادق(ع) را براى شما بازگو كنم. آيا مى دانيد آن حضرت هر وقت مى خواست دعا كند چه برنامه اى را اجرا مى كرد؟ به طور خلاصه برايت بگويم كه طبق گفته امام(ع) براى دعا بايد اين چهار مرحله را طى كنى: الب . بايد صبر كنى تا موقع اذان ظهر فرا برسد. ب . در آن هنگام مقدارى صدقه به فقرا و بيچارگان بدهى. ج . مقدارى عطر به خود بزنى و خود را خوشبو كنى. د . به سوى مسجد بشتابى و در آنجا براى حاجت خود دعا كنى. به راستى چند بار اين آداب را هنگام دعا انجام داده ايم؟! مگر ما شيعه امام صادق(ع) نيستيم؟ پس چرا براى گرفتن حاجت خويش به مسجد پناه نمى بريم. چقدر جوانانى را ديده ام كه براى استجابت دعا، ذكر و وردهايى كه هيچ مدرك معتبرى ندارند را خوانده اند. چقدر به اين طرف و آن طرف دويده اند! امّا از مسجد محلّ خويش، غافل بوده اند. چقدر ماهرانه ما را از آن چه بايد باشيم دور ساخته اند. به اسم، شيعه امام صادق(ع) هستيم ولى اعمال و كردار ما با برنامه هاى آن حضرت فاصله زيادى دارد! مسجد خانه خدا است و تو وقتى در آن جا حضور پيدا مى كنى، مهمان صاحب خانه هستى. در كجاى اين دنيا مى توانى به اين راحتى اين قدر به خدا نزديك شوى؟ پس فرصت را غنيمت بشمار و به مسجد برو، با خداى خويش خلوت كن و از او بخواه تا كمكت كند كه به خواسته خود برسى.🦋🦋🦋🦋 <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🌴 🌴 🌴 مسلم امروز مى خواهد پيام امام حسين(ع) را براى مردم كوفه بازگو كند. بلند شو! خواننده عزيز! بايد سريع به خانه مختار برويم و ببينيم چه خبر است. واى، اين كوچه كه پر از جمعيّت است! مثل اين كه عدّه اى زودتر از من و تو مطّلع شده اند و به اينجا آمده اند. جمعيّت در خانه مختار موج مى زند. آيا صداى مسلم به ما خواهد رسيد؟! من جمعيّت را مى شكافم و به جلو مى روم. ــ آقا چه مى كنى! مگر نمى بينى راه بسته است. ــ امّا من بايد جلو بروم; من مى خواهم سخنان مسلم را براى مردم آينده بازگو كنم. هر طورى كه هست وارد خانه مى شوم. نگاهم به صورت نورانى مسلم مى خورد كه مشغول سخن گفتن است و مردم با تمام وجودشان به سخنان او گوش مى دهند. او در مورد نامه هايى كه مردم كوفه به مولايش نوشته اند، سخن مى گويد. حتماً مى دانى كه مردم كوفه دوازده هزار نامه براى امام حسين(ع)نوشته اند. آيا مى خواهى يكى از نامه هاى مردم كوفه را براى شما بخوانم: اى حسين! بشتاب كه همه ما در انتظار تو هستيم. در شهر ما، يك لشكر صد هزار نفرى خواهى يافت كه براى يارى كردن تو سر از پا نمى شناسند. اكنون، مسلم نامه اى را بيرون مى آورد و آن را مى بوسد و بر چشم مى گذارد و مى گويد: "اين نامه امام حسين(ع) است كه در جواب نامه هاى شما نوشته است". همه، منتظرند تا نامه امام خوانده شود: از حسين به مردم كوفه: سلام بر شما، من نامه هاى شما را خواندم و دانستم كه مشتاق آمدن من هستيد. اكنون، پسر عمويم، مسلم بن عقيل را به نزد شما مى فرستم تا اوضاع شهر شما را بررسى كند; هرگاه او به من خبر دهد به سوى شما خواهم آمد. نامه امام حسين(ع)، تمام مى شود. اشك چشم مردم را ببين! در اين هنگام يكى از جا بلند مى شود و چنين مى گويد: "من تا زنده ام در راه امام حسين(ع) شمشير مى زنم تا به فيض شهادت برسم". آيا او را مى شناسى؟ او ابن شَبيب است كه از وفادارى خود در اين راه، سخن مى گويد. نگاه كن! حَبيب بن مَظاهر را مى گويم، او هم رو به مسلم مى كند و مى گويد: "اى مسلم! من نيز جان خويش را فداى تو خواهم نمود". افراد ديگرى هم وفادارى خود را به مسلم اعلام كرده و با او بيعت مى كنند. <========●●●●●========> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <==≈=====●●●●●========>
🌳 🌳 حتماً نام عبّاس، عموى پيامبر را شنيده اى ؟ او دو پسر دارد يكى به نام عبد الله و ديگرى به نام عُبيد الله . اين دو برادر امروز در كوفه هستند و هر دو از علاقمندان به امام حسن(ع)مى باشند . اما اگر با من تا آخر كتاب همراه باشى متوجّه مى شوى كه چگونه، راه اين دو برادر از هم جدا شده و يكى از آنها (عبيد الله) بزرگترين ضربه را به حكومت امام حسن(ع) مى زند . نگاه كن ! عبد الله بن عبّاس، از جا بر مى خيزد و در كنار منبر مى ايستد رو به مردم مى كند و مى گويد : "اى مردم ! اين آقا فرزند پيامبر شما و جانشين امام شماست، برخيزيد و با او بيعت كنيد" ! با تمام شدن سخن عبد الله بن عبّاس همه مردم، آمادگى خود را براى بيعت كردن با امام حسن(ع)، اعلام مى كنند و در جواب عبد الله بن عبّاس مى گويند : "ما بسيار امام حسن(ع) را دوست داريم، به راستى كه او شايسته خلافت مى باشد". مردم دسته دسته به سوى امام مى روند و با او بيعت مى كنند . همسفر خوبم ! امام حسن(ع) وقتى هجوم مردم را براى بيعت مى بيند از آنها قول مى گيرد كه همواره به سخنان و دستورات او گوش فرا دهند و مردم نيز با صداى بلند مى گويند : "ما همه گوش به فرمان تو هستيم" . آيا مى دانى چند نفر در كوفه با امام حسن(ع) بيعت مى كنند ؟ بيش از چهل هزار نفر ! اكنون بيعت با امام تمام شده است، و امام حسن(ع) زمام حكومت را به دست مى گيرد، و براى شهرهاى مختلف فرماندارانى را منصوب مى كند، عبد الله بن عباس را به سوى شهر بصره مى فرستد . امام حسن(ع)، دو ماه به بررسى اوضاع مى پردازد و سعى مى كند مسائل داخلى را سر و سامان بدهد . البتّه لازم است بدانى كه محدوده حكومت امام حسن(ع) فقط عراق نيست، بلكه تمام مناطق اسلامى (به غير از شام) زير نظر كوفه اداره مى شوند . آرى كوفه به منزله پايتختى براى حجاز (مكه و مدينه)، يمن، ايران و . . . به شمار مى رود. 🦋🌹🌷🦋🌹 https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🌿 🪴 اين آيات و روايات حاكى از اينست كه خداوند متعال انسانهائى را كه گناه و معصيت كرده اند و از كار خود پشيمان شده اند و در خانه حق مى آيند و توبه مى كنند خوشحال مى شود زيرا به انسان علاقه دارد و دوست ندارد بندگانش به دوزخ سرازير گردند. اگر لطف تو نبود پرتو انداز كجا فكر و كجا گنجينه راز؟ ز گنج راز در هر گنج سينه نهاده خازن تو صد دفينه ولى لطف تو گر نبود، به صد رنج پشيزى كس نيابد ز آن همه گنج چو در هر گنج ، صد گنجينه دارى نمى خواهم كه نوميدم گذارى به راه اين اميد پيچ در پيچ مرا لطف تو مى بايد دگر هيچ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
🪴 🪴 🌿﷽🌿 نصوح هم چون به پادشاهى رسيد، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملكتش گسترانيد و بعد هم با همان دختر پادشاه كه قبلا گفتيم ازدواج كرد. چون شب زفاف رسيد و در بارگاهش نشسته بود، ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت ، چند سال قبل از اين به كار شبانى و چوپانى مشغول بودم و ميشى از من گم شده بود و اكنون آن را در نزد تو يافته ام ، مالم را به من رد كن . نصوح گفت : همينطور است الا ن امر مى كنم به تو ميش را تسليم كنند. شخص تازه وارد بار ديگر گفت چون ميش مرا نگهدارى كردى هرآنچه از شيرش را خورده اى بتو حلال باد ولى آن مقدار از منافعى كه به تو رسيده نيمى از آنِ تو باشد، بايد نيم ديگرش را به من تسليم دارى . نصوح دستور داد تا آنچه از اموال منقول و غير منقول كه در اختيار دارد نصفش را به وى بدهند و منشيان را دستور داد تا كشور را نيز بالمناصافه بينشان تقسيم كنند سپس از چوپان معذرت خواهى كرد تا بلكه زودتر برود. در آن موقع شبان گفت : اى نصوح فقط يك چيز ديگر مانده كه هنوز قسمت نشده ؟! نصوح پرسيد كدام است ؟! چوپان گفت همين دختريست كه به ازدواج خود در آوردى چون آن هم از منفعت ميش من است . نصوح گفت : چون قسمت كردن او، مساوى با خاتمه دادن به حيات وى است بيا و از اين امر درگذر؟ شبان قبول نكرد باز گفت : نصف دارائى خودم را به تو مى دهم ، تا از اين امر درگذرى ، اين مرتبه هم قبول نكرد. نصوح اظهار داشت تمام دارائى خود را مى دهم تا از اين امر صرف نظر كنى ، باز نپذيرفت . ناچار جلاّد را طلبيد و گفت : دختر را به دو نيم كن . سپس جلاد شمشير را كشيد تا بر فرق دختر زند دختر از وحشت لرزيد و جزع كرد و از هوش رفت . در اين هنگام شبان جلو جلاد را گرفت و خطاب به نصوح كرد و گفت بدان نه من شبان و نه آن ميش است بلكه ما هر دو ملكى هستيم ، كه از براى امتحان تو فرستاده شده ايم ، سپس در آنموقع ، ميش و چوپان هر دو از نظر غائب شدند. نصوح شكر الهى را بجا آورد و پس از عروسى تا مدتى كه زنده بود عبادت و سلطنت مى كرد و بعضى گفته اند آيه شريفه : تُوبُوا اِلَى اللّه تَوْبَةً نَصُوحا . اشاره به توبه چنين شخصى است . 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
🪴 🪴 🌿﷽🌿 در اين هنگام مولاى متقيان على (ع ) گريست ، آنگاه نزديك آمد و فرمود: اى ثعلبه مژده مژده خداوند تو را آمرزيد و اكنون پيغمبر تو را ميخواند. آنگاه آيه شريفه ياد شده را كه راجع به توبه او نازل شده بود،قرائت نمود. ثعلبه برخاست و همراه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) به مدينه آمد و يكسر وارد مسجد پيغمبر (ص ) شدند،پيغمبر (ص ) مشغول نماز عشاء بود، حضرت امير (ع ) و سلمان و ثعلبه به نماز اقتدا كردند بعد از سوره حمد پيغمبر (ص ) شروع به قرائت سوره تكاثر نمود. همينكه آيه اول را تلاوت فرمود (الهيكم التكاثر) شما را بسيارى مال و فرزند و غيره مشغول داشته . ثعلبه نعره اى زد و چون آيه دوم را قرائت فرمود (حتى زُرتم المقابر) تا آنجا كه به گور و ديدار اهل قبور رفتند. فرياد بلندى زد و چون آيه سوم را شنيد (كلا سوف تعلمون ) آن چنين است كه بزودى خواهيد دانست . ناله اى دردناك برآورد و نقش بر زمين شد. بعد از نماز پيغمبر اكرم (ص ) دستور داد آب آوردند و بصورتش ‍ پاشيدند ولى ثعلبه بهوش نيامد و مانند چوب خشك روى زمين افتاده بود، چون درست ملاحظه كردند ديدند ثعلبه جان به جان آفرين تسليم كرده است . حضرت رسول (ص ) و صحابه از اين جريان متاءثر گرديدند و همگى گريان شدند. در اين موقع حمصانه دختر ثعلبه از جريان مطلع شد و به مسجد آمد و در حاليكه بشدت اشك ميريخت ، عرض كرد؛يا رسول اللّه من بواسطه اينكه شما پدرم را از خود دور ساختيد از او روى برتافتم و ملاقات و ديدار او را موكول به رضايت شما نمودم .اكنون كه او را از گناهانى آمرزيده و در حاليكه شما از او راضى هستيد از دنيا رفته مى بينم بسيار خرسندم . حضرت رسول (ص ) دختر پدر مرده را تسليت فرمود: سپس در مراسم تكفين و تشييع او شركت نمود و او را با كمال احترام بخاك سپردند... من به درگاه تو با بار گناه آمده ام شرمسارم زتو با روى سياه آمده ام چشم پر اشك و دل خسته وبار سنگين مستمندم به درخانه شاه آمده ام آتش معصيتم شعله كشد برآفاق زير ابر كرمت من به پناه آمده ام گرقبولم نكنى روى نمايم به كجا نه به دينجا زپى حشمت و جاه آمده ام من بيچاره زفعل بد خود منفعلم شمرسارم زپى عذر گناه آمده ام بار الها درى از رحمت خود باز نما كه به شوق كرمت اين همه راه آمده ام مذنب زار و حقيرم به درخانه دوست پى پوزش به دوصد ناله وآه آمده ام 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
🪴 🪴 ✨﷽✨ از رسول خدا (ص ) روايت شده كه هرگاه يك نفر را از دوزخ بيرون آورند و در تنور آتش دنيا بيفكنند خواب راحتى مى كند. فرياد از آتشى كه تنور آتشين دنيوى نسبت به آن آسايشگاه است . آيات قرآن در بيان شدّت و سختى قهر خداوند بسيار است و خلاصه شخص گنه كار بايد سخت پشيمان و پريشان باشد و نالان و گريان بسوزد و بگدازد و تا پاك شدن خود را يقين نكند آرام و قرار نگيرد و آن يقين هم پيدا نمى شود مگر هنگام مرگ كه ملائكه رحمت او را بشارت دهند. و عجب آنجاست كه همان سوز و گداز و ناله و فريادش خاموش كننده آتشها و پاك كننده چركها و روشن كننده تاريكيهاى گناهانش مى شود به طوريكه حالش مانند پيش از گناهش مى شود چنانچه رسول اللّه (ص ) فرمود: توبه كننده از گناه مثل كسى است كه اصلا گناه نكرده التّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لاذَنْبَ لَهُ بلكه گاهى بهتر از پيش مى شود، يعنى در اثر ادامه آن سوزش دل و سعى در اصلاح حال چنان به پروردگارش نزديك مى شود كه محبوب او مى گردد انّ اللّه يحبّ التّوّابين 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>