زن ،زندگی ،آزادی رو فقط تو این عکس حس کنید :))
#امام_زمان #ایران #حجاب
#ربیع_الاول
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔷🌷🔷💠====>
👌👌مراقبه.....
♦️مرحوم شیخ رجبعلے خیاط میفرمودند:
🌷رفته بودم در یک مجلسے زیارت عاشورا بخونم، قبل از شروع زیارت میزبان براے من یه چنتا ڪلوچه آورده بود یڪے رو خوردم هوس ڪردم دومے رو هم خوردم...
❌ نشستم زیارت عاشورا رو خوندم دیدم هیچ خبرے نیست... به سلام امام حسین رسیدم باز هم هیچ خبرے نشد..
.میگه نالم بلند شد عرض ڪردم آقا من آه غلطے ڪردم ڪه از فیض افتادم؟
☝️منادے ندا داد شیخ اون ڪلوچه اولے رو خوردے سیر شدے خوردن دومے چه لزومے داشت؟؟؟
🔻از روے هوس یک طعام اضافه چشم برزخے شیخ رو ازش گرفت...❗️⁉️
✅حالا ما بخودمون اجازه میدیم تو هر مجلسے و با هر ڪسے حشر و نشر ڪنیم
✅هر حرفے رو ڪه دلمون میخواد بزنیم
✅هر ڪار ڪه دلمون میخواد انجام بدیم
✅صدامونو جلو بزرگترامون بلند ڪنیم و به ڪوچڪترهامون هم احترام نزاریم
⛔️اینطورے نمیشه چشم هامون باز بشه به جمال نورانے امام زمان عج این اتفاقات از مراقبه جدے در همین نظام عالم ڪه شڪل میگیره....
⚜حجت الاسلام مصطفے مبین
#ربیع_الاول
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔷🌷🔷💠====>
مداحی آنلاین - بر همه عالم مبارک - امیر عباسی.mp3
1.6M
#سالروز_ازدواج_پیامبروحضرتخدیجه
بر همه عالم تهنیت بادا
جشن پیوندت یا رسول الله
ذکر جان، کوثر و حمد و تبارک
یا خدیجه یا محمد مبارک
🎤 #امیر_عباسی
سالروز پاکترین، زلالترین، شادترین و مقدس ترین پیوند هستی مبارکباد.
#ربیع_الاول
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🔷🌷🔷====>
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@emame_mehraban
#این_جمعه_هم_گذشت
روی تو را دوباره ندیدم، غروب شد
بغضم گرفت، تا که شنیدم، غروب شد
تا یادم آمد این همه سال است رفته ای
آهی ز عمق سینه کشیدم، غروب شد
باران نداشت شهر، که او شرم هم نداشت
یک قطره اشک هم نچکیدم، غروب شد
آقا به ندبه ات نرسیدم مرا ببخش
شرمنده تا ز خواب پریدم، غروب شد
آقا کلافه ام من از این نفس سرکشم
جمعه به پای نفس پلیدم، غروب شد
خورشید سرخ شد، به گمانم که گریه کرد
بیچاره گفت تا که خمیدم، غروب شد
از عصر جمعه بغض عجیبی است در گلو
این بار هم تو را ندیدم، غروب شد
روزی که بود فرصت دیدارتان گذشت
مثل همیشه تا که رسیدم، غروب شد
@delneveshte_hadis110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@delneveshte_hadis110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يَا أَبَا الْقاسِمِ، يَا رَسُولَ اللّٰهِ، يَا إِمامَ الرَّحْمَةِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@delneveshte_hadis110
#هدیهاجباری👩⚖
#پارتدویستسیام🌷
﷽
زانوهام سست شد و روي زمين زانو زدم. دست عمو زير بـغـ*ـلم نشست و از روي
زمين بلندم كرد. ديگه جوني توي بدنم نمونده بود. تا رسيدن به خونه بارها و بارها از
روي كلمات خوندم و هزاران بار حروف رو با اشك دنبال كردم.
«نه احسان خواهش ميكنم ما رو ترك نكن. خواهش ميكنم!»
گوشي عمو مدام زنگ ميخورد و جواب نميداد.
تا رسيدن به خونه مثل مسخ شده ها به بيرون خيره بودم. نه صدايي ميشنيدم و نه
چيزي حس ميكردم. ذهنم پر از افكار منفي شده بود و يه لحظه هم حرفهاي داخل
نامه از جلوي چشمهام كنار نميرفت.
ماشين ايستاد و تازه متوجه شدم كه داخل پاركينگ خونه ايم. به زور از ماشين پياده
شدم و دست عمو دور شونه هام تكيه گاه شد تا سرم رو روي سـ*ـينهش بذارم و با
تموم وجودم اشك بريزم.
- ميريم خونه ما.
- نه. خواهش ميكنم بذاريد برم خونه خودمون.
- نميتونم بذارم با اين حالت تنها بموني.
- خاله...
ديگه بايد باخبر بشن.
نگاهم رو توي چشمهاي قهوه ايش خيره كردم و گفتم:
- نااميد شدي عمو. تو نااميد شدي. من مطمئنم كه احسان صحيح و سالم برميگرده.
به خدا برميگرده.
گريه اجازه ي حرفزدن بهم نداد و دست عمو پشت كمرم بالاوپايين كشيد و گفت:
- آروم باش عزيزم. باشه احسان برميگرده.
عمو زنگ رو فشرد و چند ثانيه بعد خاله با حالتي پريشون در رو باز كرد و با ديدن ما
هين بلندي كشيد و گفت:
- خدا مرگم بده. چي شده؟!
عمو گفت:
- بذار بيايم داخل. توضيح ميدم.
خاله با بهت از جلوي در كنار رفت و من و عمو داخل شديم. روي مبل نشستم و سر
سنگين شدهام رو توي دست گرفتم و اشكهام راه خودشون رو پيدا كردن تا
قطره قطره از چشمم پايين بيان. خاله با ليوان آب قند به سمتم اومد و ليوان رو به لبم
نزديك كرد. ليوان رو از دستش گرفتم و لبخند تلخي به چهرهاش زدم. اي كاش
هيچوقت خاله نفهمه! اي كاش عمو بهش چيزي نگه!
جرعه اي از آب قند رو خوردم و ليوان رو روي عسلي گذاشتم.
خاله بيمعطلي به عمو گفت:
- چي شده؟ چرا تلفنم رو جواب نميدادي؟ من كه مردم از دلنگروني.
عمو سرش رو پايين انداخت. شايد نميخواست كه به چشمهاي بيتاب يه مادر نگاه
كنه! شايد نميخواست اميد و آرزوهاي يه مادر رو نقش برآب كنه.
خاله دوباره پرسيد:
- سعيد! جون به لبم كردي. يه چيزي بگو.
عمو سرش رو بالا آورد؛ اما هنوز هم نميتونست توي چشمهاي خاله نگاه كنه.
- فردا همه چي مشخص ميشه.
- چي؟ چي مشخص ميشه؟
عمو بهم نگاه كرد. شايد ميخواست توي اين راه سخت بهش كمك كنم؛ اما ناتوانتر
از اين بودم كه بخوام خبر به اين وحشتناكي رو به مادري كه چشمانتظار اومدن
پسرشه بدم.
- احسان... احسان تلفنش رو جواب نميده. مبينا يه كم نگران شده. گفتم تا فردا صبر
كنيم شايد خبري بشه.
چشمهاي خاله دودو ميزد و بين من و عمو در گردش بود.
- شماها دارين يه چيزي رو از من پنهون ميكنين. احسان كجاست؟
چشمهاي اشكيم رو پاك كردم و گفتم:
- احسان برميگرده خاله. من مطمئنم.
خاله با گريه از روي مبل بلند شد و سمت تلفن رفت و شروع به شماره گرفتن كرد.
عمو دست خاله رو توي دستش گرفت و گوشي تلفن رو سر جاش گذاشت.
- آروم باش يه كم. هنوز كه چيزي مشخص نيست.
خاله چشمش رو با دست پاك كرد و گفت:
چشمات داره دروغ ميگه سعيد. تو هيچوقت چيزي رو از من پنهون نميكني. پس
الان هم همه چيز رو بگو.
عمو كلافه دستي توي موهاش كشيد و گفت:
- تو رو به خدا فقط تا فردا صبر كن.
خاله سرش رو توي دستش گرفت و با ناله گريه كرد.
اميد همينجور كه چشمهاش رو با پشت دستش ميماليد. از اتاق بيرون اومد و گفت:
- چي شده؟ چرا نميذاريد بخوابم؟
دستش رو گرفتم و قبل از اينكه خاله رو با اين حال ببينه سمت اتاقش كشوندم.
اميد با ديدنم گفت:
- آجي مبينا تو هم اينجايي؟ چرا يه دفعه سر شام رفتي؟
بـ*ـوسـه اي روي سرش كاشتم و پتو رو از روي تختش كنار زدم.
بخواب عزيزم.
- چرا گريه ميكني؟
- دلم براي داداش احسانت تنگ شده.
روي تختش دراز كشيد و گفت:
- خب من هم دلم براش تنگ شده؛ ولي ببين گريه نميكنم.
سري به نشونه ي مثبت تكون دادم و پتو رو روي شونه هاش كشيدم. موهاش رو
نوازش كردم و بـ*ـوسـه اي روي پيشونيش كاشتم.
- شبت بخير اميدجان.
- ميشه برام قصه بخوني؟
حوصله ي چيزي رو نداشتم؛ اما دلش رو نشكوندم و كتابي از بين قفسه ي كتابش
بيرون آوردم و براش قصه خوندم تا چشمهاش آروم آروم بسته شد و به خواب رفت.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
✍امیرالمؤمنین عليه السلام: ميوه خردمندى، رهانيدن جان از زرق و برق دنيا است
📚غررالحكم حدیث ۵۳۹۹
⏳امروز شنبه
۱۶ مهر ماه ۱۴۰۱
۱۱ ربیع الاول ۱۴۴۴
۸ اکتبر ۲۰۲۲
#ربیع_الاول
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔷🌷🔷💠====>