فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 مخرج مشترک پیدا نکنید با دشمن...
🔻رهبر انقلاب: مراقبت کنید دشمن نتواند از مطالبهی بحقّ شما سوء استفاده کند؛ هم در صورتبندی مسئله، هم در راه حلّی که ارائه میدهید، سعی کنید با دشمن وجه مشترک و مانند اینها پیدا نکنید. ۱۴۰۱/۰۲/۰۶
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
🔔 عبادت بیفایده!
❇️آیت الله سعادت پرور:
🍃اگر فردی، خود را مُلزم به انجام دستوراتی کند، ذکرهایی بگوید و چلهای هم بگیرد اما خود را از گناه دور نکند، به خواسته خود نخواهد رسید.
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
یک پند زیبا به صورت شعر👇👇👇
همه ی شهر مهیاست مبادا که تو را…
آتش معرکه بالاست مبادا که تو را…
این جماعت همه گرگ اند مبادا که تو را…
پی یک شا م بزرگ اند مبادا که تو را…
دانه و دام زیادست مبادا که تو را…
مرد بدنام زیادست مبادا که تو را…
پشت دیوار نشستند مبادا که تو را…
نانجیبان همه هستند مبادا که تو را…
تا مبادا که تو را باز مبادا که تو را……..
پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را…
دل به دریا زده ای ؛این پهنه سراب است نرو…
برف و کولاک زده راه خراب است نرو …
بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم …
با غم انگیز ترین حالت تهران چه کنم…
بی تو پتیاره پاییز مرا می شکند…
این شب وسوسه انگیز مرا می شکند…
بی تو بی کار و کسم, وسعت پشتم خالی است…
گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالی است…
بی تو تقویم پر از جمله ی بی حوصله هاست…
وجهان مادر آبستن خط فاصله هاست….
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
باید راهی یافت، برایِ زندگی را زندگی کردن،
نه فقط زندگی را گُذَراندَن ..
باید راهی یافت،
برایِ صبح ها با اُمید چشم گُشودَن،
برایِ شب ها با آرامشِ خیال خوابیدن..
اینطور که نمیشود،
نمیشود که زندگی را فقط گذراند،
نمیشود که تمام شدنِ فصلی و رسیدنِ فصلی جدید را فقط خُنَکایِ ناگهانیِ هوا یادَت بیاورد،
نمیشود تا نوکِ دماغَت یخ نکرده حواسَت به رسیدنِ پاییز نباشد..
اینطور پیش بِرَوی یک آن چَشم باز میکنی
خودَت را میانِ خزانِ زردِ زندگی ات میابی،
و یادت هم نمی آید چطور گذَرانده ای مسیرِ بهاری و سبزِ زندگی ات را..
اصلا خدا را هم خوش نمی آید،
راهَت داده به دنیایَش که نقشَت را ایفا کنی،
یک روز خوبُ حتی یک روز بد،
یک روز شیرینُ حتی یک روز تلخ،
یک روز آرامُ حتی یک روز پُرهیاهو،
وظیفه ی تو زندگی را با تمام و کمالَش زندگی کردن است،
با تمامِ سِکانس هایِ تلخ و شیرینَش..
نمیشود که همه اش خسته باشی
و سَرِ سکانس هایِ تلخ بهانه بیاوری و گوشه ای به قهر کِز کنی و بازی نکنی ..
حق داری که خستگی ات را در کنی،
اما حق نداری که دیگر مسیر را ادامه ندهی ..
اینطور که نمیشود،
تا دیر نشده باید راهی پیدا کرد،
باید زندگی را زندگی کرد ..
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبتون بخیر التماس دعای فرج
@hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خدا
میتوان
بهترین روز را
برای خود رقم زد...
پس با عشق
وایمان قلبی بگویی
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا به امید تو💚
❌نه به امیدخلق تو
💖🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
می نشینم چو گدا بر سر راهت ای دوست
شاید افتد به من خسته نگاهت ای دوست
به امیدی که ببینم رخ زیبای تو را
می نشینم همه شب بر سر راهت ای دوست
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
#هدیهاجباری👩⚖
#پارتهشتادهشتم🌷
﷽
خانم محمدي با ديدنم از روي صندلي بلند شد و صبح بهخير كشداري گفت. با
دست اشاره كردم كه بشينه.
- كسي تماس نگرفت؟
- آقاي محبي تماس گرفتن و درمورد پروندهي ساختماني آوا خواستن كه باهاتون
قرار يه جلسه رو هماهنگ كنم.
- بسيار خب. براي فردا ساعت سه بگيد تشريف بيارن.
- چشم. راستي! آقايي تماس گرفتن گفتن رحيمي هستن.
- خب؟
- گفتن هرچي با گوشيتون تماس ميگيرن خاموشه. گفتن تلگرامتون رو چك كنين.
ممنون.
به سرعت وارد اتاق شدم. كيفم رو روي ميز انداختم گوشيم رو از جيب كتم بيرون
آوردم. اه! اين چرا خاموشه؟! گوشيم رو روشن كردم و سريع تلگرام رو چك كردم.
احمد سه تا آدرس برام فرستاده بود كه به اسمهاي همون شخص سند خوردن.
ذوق زده گوشي روي ميز رو برداشتم و شمارهش رو گرفتم. به محض پيچيدن
صداش توي گوشم گفتم:
- عزيزي برادر!
- احوالات شريف؟
- باور كن لطف بزرگي در حقم كردي!
- وظيفه ست. دوستي به درد همچين وقتايي ميخوره ديگه!
- خيلي لطف كردي. انشاءاالله جبران كنيم.
- خيله خب. كم تعارف تيكه پاره كن! اونقدرا هم مطمئن نباش. شايد به اين راحتيا
نتوني پيداش كني.
- ذوقم رو كور نكن! پيداشون ميكنم.
موفق باشي.
- سلامت باشي. ببخشيد مزاحم كارت شدم.
- مراحمي داداش.
- كاري چيزي داشتي در خدمتم.
- خدمت از ماست!
- فعلاً خداحافظ.
- ياحق!
به سرعت آدرسها رو چك كردم. به ساعت نگاه كردم، از هشت گذشته بود؛ اما
براي رفتن در خونه كسي خيلي زود بود. به خانم محمدي زنگ زدم و گفتم كه
پرونده هاي مربوط به سازه هاي نيكنام رو برام بياره تا مطالعه كنم.
ساعت حدوداً ده بود. كتم رو از پشتي صندلي برداشتم. كيفم رو دستم گرفتم و به
خانم محمدي گفتم اگه كسي باهام كار داشت بگو كه با شمارهم تماس بگيرن. سوار
ماشين شدم و به سمت اولين آدرس نوشته شده رفتم. آدرس پايين شهر بود. فكر
كنم با اين ترافيك كلي معطلم.
به ساعت مچي نگاه كردم، يازده شده بود. از ماشين پياده شدم و زنگ آيفون رو
زدم. بعد از چند دقيقه صداش توي آيفون پيچيد.
- بله؟
- سلام. عذر ميخوام ميشه چند لحظه تشريف بياريد دم در؟
- شما؟
- بيايد، خدمتتون عرض ميكنم.
- آقا اگه گدايي برو خدا روزيت رو جاي ديگه اي حواله كنه.
- آقا مؤدب باشيد! گدا چيه؟ چندتا سؤال داشتم فقط.
- خيله خب. وايسا اومدم.
پنج دقيقه ي بعد مردي با زيرشلواري خاكستريرنگ و پيراهن سفيد و مشكي
چارخونه كه دكمه هاش رو دوتايكي بسته بود، با سرووضعي آشفته و ريش كمپ شت و
موهاي ژوليده دم در حاضر شد.
تا چشمش به من خورد دستي به موهاي آشفتهش كشيد و مشغول بستن دكمه هاي
پيراهنش شد.
- امرتون؟
- عذر ميخوام مزاحم شدم. ميخواستم ببينم شما آقايي به اسم محسن صحاف
ميشناسيد؟
- كي هست اين كه ميگي؟
- صاحب ملكيه كه شما توش زندگي ميكنيد.
- آقا ما مستاجريم. صاحب خونهمون هم يه آقاي تقريباً چهل ساله ست. فاميلش هم
اين نيست آقاي شمس هستن.
- الان ايشون كجان؟
- من از كجا بدونم. لابد خونهشون.
- آدرسي ازشون ندارين؟
نه.
- شماره تلفن چي؟
- يه شماره دارم. صبر كنم برم برات بيارم.
تشكر كردم و منتظر موندم. به ديوارهاي آجري و قديمي خونه نگاه ميكردم كه با
صداش سرم رو به سمتش چرخوندم.
- آقا بگير.
شماره تلفن رو ازش گرفتم.
- تشكر و عذرخواهي بهخاطر اين كه مصدع اوقاتتون شدم.
- من از اين چيزاي قلمبه سلمبه حاليم نميشه؛ ولي در هر حال باشه.
لبخندي زدم و به سمت ماشين رفتم.
🌻🌻🌻🌻
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
#دلانه
دلتنگ کودکیم.. یادش بخیر..قهر می کردیم تا قیامت..و لحظه ی بعد قیامت می شد…
اما نه..کاش همیشه کودک می ماندیم تا به جای دلهایمان،سر زانوهایمان زخمی می شد..
براستی کاش همچون کودکی تنها غصه یمان شکستن نوک مدادمان بود..
دل بسته به سکه های قلک بودیم…دنبال بهانه های کوچک بودیم…رویای بزرگ تر شدن خوب نبود…ای کاش تمام عمر کودک بودیم..
و کاش در کودکی می ماندیم …آنجا که تنها تلخی زندگیمان،شربت تبمان بود…..
تازه دارم حکمت بازی های کودکی را می فهمم….زووووووووووووووو تمرین این روزهای نفسگیر بود……
و اما امروز …..پشت کدامین مغازه پا بکوبیم که برایمان آرامش بخرند….؟؟؟؟!
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
بی اعتنا به ظاهر امور، جوری وانمود کنید که انگار همه چیز دارد به نحوی جادویی مطابق میل شما پیش می رود!
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>