#بامدادخمار🪴
#قسمتصدشصتهفتم
🌿﷽🌿
وقتي شب به خير گفتم و به ساختمان خودم رفتم، منصور
آن قدر در مطالعه روزنامه غرق بود كه حتي جواب مرا
هم
نداد. در اتاقم آرام توي مبل لم داده بودم. پيراهن كرشه راه
راه آبي و صورتي كه دامني بلند داشت به تن داشتم.
گيسوانم را بر شانه ريخته بودم. گردن بند اشرفي را كه
منصور به من داده بود به گردن داشتم. من اين گردن بند
را
.خيلي دوست داشتم. نه به خاطر آن كه قيمتي بود. بلكه به
اين دليل كه هديه منصور بود
آرام از در وارد شد و در اتاق را پشت سرش بست. خيره
به من نگاه مي كرد. انگار يك مجسمه چيني را تماشا و
تحسين مي كند. محو جمال من شده بود. دستم را دراز
كردم. مطيع و مشتاق نزديكم آمد و بازوانش را از هم
گشود.
:فقط گفت
.ديگر تا وقتي كه من زنده هستم نبايد بي من به سفر بروي
خنديدم. چراغ روشن بود. بر مخده اي كه به جاي كرسي
گذاشته بودم نشسته بود و تار مي زد گفتم
.منصور، ناهيد دختر خوشگلي مي شود - بي خيال پاسخ داد
.آره، شكل مادرش مي شود. اگر آبله نگرفته بود زن
خوشگلي بود. ناهيد به مادرش رفته -
:گفتم
.اوهوم
:و از حسد داغ شدم. گفت
.بيچاره زشت نبوده. آبله او را از بين برده. تا سر شانه
غرق آبله است -
پس بقيه اندامش سالم بود. پس هيكلش شكيل و زيبا بود.
حتما بود. با قد بلند و باريكي كه داشت، با آن پوست
سفيد، وقتي كه راه مي رفت مي خراميد. رفتارش، قدم
برداشتنش، شازده وار بود و هر كس او را از پشت مي ديد
كنجكاو مي شد كه چهره اين هيكل زيبا را ببيند. كه اين
طور! حرفي از تن و بدنش نمي زد. پس زيباست. پس
:قشنگ است. گفتم
.ولي مثل اين كه چاق شده -
:بي اعتنا، بي تفاوت و شايد با بي علاقگي گفت
.آخر دوباره حامله است -
ضربه بر سرم فرود آمد. رشك و غضب در درونم سر
برداشت. آن همه دعا و عبادت، آن آرامش صوفيانه، دود
شد
و به هوا رفت. باز خصلت زنانه در درونم جوشيد.
ميل به
تملك مشتاق اول بودن. بي ميل به آن كه مرد زندگي خود
را با ديگري تقسيم كنم. در انتظار آن كه قلبي كه در سينه
همسرم بود فقط به خاطر من بتپد. انتظار ساده اي كه از
روز اول براي من ممنوع شده بود. ميوه را خورده و از
بهشت رانده شده بودم. چه انتظاري داشتم؟ چرا خودم را
گول
مي زدم؟ چرا نمي خواستم باور كنم كه منصور او را نيز
در كنار دارد؟ مثل زني كه براي نخستين بار مچ همسر
خود
.را در حين ارتكاب خيانت مي گيرد ولي سعي كردم خود
را آرام نگه دارم. ديگر نمي خواستم سر خود كلاه بگذارم
چند ماهش است؟ -
.سه ماهش تمام شده
درست. پس همان هنگام كه من پاشنه مطب پزشكان را از
پاي درمي آوردم. منصور در كنار او به ريش من مي
خنديده. همان شب ها و روزها كه من در مشهد به درگاه
خداوند تضرع مي كردم، نيمتاج ويار داشته و براي
منصور
:ناز مي كرده. مرا بازي مي داده اند. مغزم جوشيد. گفتم
.مبارك است
از فرط ناراحتي و حسد صدايم دو رگه شده بود. منصور
نفهميد يا به روي خودش نياورد. از جا برخاستم تا از اتاق
:بيرون بروم. منصور گفت
.محبوب، بيا بنشين پهلوي من -
.سرم درد مي كند منصور. مي روم بخوابم -
:عاشقانه نگاهم كرد و با سرزنش گفت
آن هم امشب كه من اين جا هستم؟ -
احساس مي كرد كه غضبناك هستم و خوب مي دانست
چرا. خودم بيش از او از اين حسد در شگفت بودم. آيا اين
فقط خوي زنانه من بود، يا كم كم پا بند منصور مي شد؟
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
📻 تجربه نزدیک به مرگ جناب آقای #بهروز_عظیمی - فایل صوتی نسخه کامل
🖋 ایشان در برنامه " #زندگی_پس_از_زندگی " حضور داشتن ولی بخش های شگفت انگیزی از تجربشون اجازه پخش نگرفت که اینجا خودشون تجربه کاملشون رو بیان میکنن
👇👇👇
- ناشناس.mp3
60.89M
📻 تجربه نزدیک به مرگ جناب آقای #بهروز_عظیمی - فایل صوتی نسخه کامل
@delneveshte_hadis110
13.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥مهارتهای کلامی...
💥دکتر سعید عزیزی
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
💠 هیزم
🔸 امام باقر علیه السلام:
حسد ایمان را میخورد و نابود می کند، همانطور که آتش هیزم را.
📚 کافى/ج2/ص306
✍🏼 یکی را حکایت کنند از ملوک
که بیماری رشته کردش چو دوک
چنانش در انداخت ضعف حسد
که می برد بر زیردستان حسد
که شاه ارچه بر عرصه نام آورست
چو ضعف آمد از بیدقی کمترست
بیدق یعنی سرباز پیاده.
#احادیث_روزانه
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
امام على عليه السلام:
الْمُسْلِمُ مِرْآةُ أَخِيهِ فَإِذَا رَأَيْتُمْ مِنْ أَخِيكُمْ هَفْوَةً فَلَا تَكُونُوا عَلَيْهِ أَلْباً وَ أَرْشِدُوهُ وَ انْصَحُوا لَهُ وَ تَرَفَّقُوا بِهِ
🔷 مسلمان آينه برادر خويش است، هرگاه خطايى از برادر خود ديديد همگى او را مورد حمله قرار ندهيد بلكه او را راهنمايى و نصيحت نماييد و با او مدارا كنيد... .
📚 تحف العقول ص 108
🍃 ذڪر نٻڪ❤️
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
💠 عاقبت شوم
🔸 امام باقر علیه السلام:
سه خصلت است که باعث می شود انسان بد عاقبت شود:
1️⃣ ظلم به دیگران،
2️⃣ بریدن از خویشاوندان
3️⃣ و قسم دروغ که جنگ با خداست.
📚بحار/ج 75/ص 174
✍🏼 برخی خصلتها، باعث میشود که انسان بد ذات شود و شخصیت انسان را تغییر می دهد. این امور، قابلیت هدایت را در او از بین می برد.
📚#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام صادق علیهالسلام فرمودند:
هرگز زمين باقى نمىماند مگر آن كه در آن دانشمندى وجود دارد كه حق را از باطل میشناسد.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
مداحی_آنلاین_چاشنی_اخلاص_برای_اعمال.mp3
1.58M
♨️چاشنی اخلاص برای اعمال
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجتالاسلام #پارسا
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@delneveshte_hadis110
🌹🍃 ࿐ྀུ 🌹🍃 ࿐ྀུ🌹🍃
#یک_دقیقه_مطالعه
گويند از مردي که صاحب گستردهترين فروشگاههاي زنجيرهاي در جهان است پرسيدند:
«راز موفقيت شما چه بوده؟»
او در پاسخ گفت :
"زادگاه من انگلستان است.
در خانوادهي فقيري به دنيا آمدم و چون خود را به معناي واقعي فقير ميديدم، هيچ راهي به جز گدايي کردن نميشناختم...!!
روزي به طرف يک مرد متشخص رفتم و مثل هميشه قيافهاي مظلوم و رقتبار به خود گرفتم و از او درخواست پول کردم.
وي نگاهي به سراپاي من انداخت و گفت: به جاي گدايي کردن بيا با هم معاملهاي کنيم.
پرسيدم : چه معاملهاي ...!؟
گفت: ساده است.
يک بند انگشت تو را به ده پوند ميخرم!
گفتم: عجب حرفي ميزنيد آقا،
يک بند انگشتم را به ده پوند بفروشم ...!؟
- بيست پوند چطور است؟
- شوخي مي کنيد؟!
- بر عکس، کاملا جدي مي گويم.
- جناب من گدا هستم، اما احمق نيستم.
او همچنان قيمت را بالا ميبرد تا به هزار پوند رسيد.
گفتم: اگر ده هزار پوند هم بدهيد، من به اين معاملهي احمقانه راضي نخواهم شد.
گفت: اگر يک بند انگشت تو بيش از ده هزار پوند ميارزد،
پس قيمت قلب تو چقدر است؟
در مورد قيمت چشم، گوش، مغز و پاي خود چه ميگويي؟
لابد همهي وجودت را به چند ميليارد پوند هم نخواهي فروخت!؟
گفتم: بله، درست فهيميدهايد.
گفت: عجيب است که تو يک ثروتمند حسابي هستي،
اما داري گدايي ميکني ...!؟
از خودت خجالت نميکشي .!؟
گفتهي او همچون پتکي بود که بر ذهن خوابآلود من فرود آمد.!!
ناگهان بيدار شدم و گويي از نو به دنيا آمدهام اما اين بار مرد ثروتمندي بودم که ثروت خود را از معجزهي تولد به دست آورده بود.
از همان لحظه،
گدايي کردن را کنار گذاشتم و تصميم گرفتم زندگي تازهاي را آغاز کنم ..."
قصه ها براي #بيدار_کردن ما نوشته شدند،
اما تمام عمر، ما براي #خوابيدن از آنها استفاده کرديم....!!
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خدا
میتوان
بهترین روز را
برای خود رقم زد...
پس با عشق
وایمان قلبی بگویی
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا به امید تو💚
❌نه به امیدخلق تو
@hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم 💚
هرچه کردم بنویسم ز تو مدح وسخنی
یا بگویم ز مقام تو که یابن الحسنی
این قلم یار نبود و فقط این جمله نوشت:
پسر حیـــدر کرار، تو ارباب منی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊