eitaa logo
دلنوشته امام زمانی
476 دنبال‌کننده
30 عکس
10 ویدیو
36 فایل
اینجا پر از دلنوشته های مهدوی هست که خیلی دنبالش بودی. کپی حلالت با ذکر صلوات صلوات برای فرج آقا یادت نره https://eitaa.com/joinchat/1488584823C657991448a @delneveshteehh
مشاهده در ایتا
دانلود
نیازۍ‌نیست‌حتـے گفـتن‌اوضاع‌دلتنگـی،، بخوان‌از‌چشـم‌هایـم آرزوۍِ‌یڪ‌زیارٺ‌را..🥲🌿 |
میگفت: دلتنگی آخر شب و كه همه بلدن! دلتنگیِ سر ظهرهِ كه ارزش داره..
راست‌گفتہ‌اند عالم‌ازچهارعنصر‌تشکیل‌شده: آب،آتش،خاك‌،هوا آبۍکہ‌ازتودریغ‌ڪردند آتشی‌کہ‌درخیمہ‌گاهت‌افتاد خاکۍکہ‌شدسجده‌گاه‌وطبیب‌دردها وهوایی‌کہ‌عمریست‌افتاده‌دردل‌ها ترکیب‌این‌چهارعنصرمی‌شود: کربلا(:♥️ ❤️
میگن‌یہ‌جایی‌هست، اگہ‌داغون‌ِ‌داغونم‌باشی‌و اونجا‌باشی‌آروم‌میشی من‌کہ‌نرفتم‌.. ولی‌میگن‌کربلاهمچین‌جاییہ
سیری ز دیدن تو ندارد نگاه ما!❤️
دکتر شما تو نسخم بنویس یک بین الحرمین ....! به خدا خوب میشم🥹❤️
-میگه‌که.. مگر‌ما‌دل‌نداریم؛ای‌خدا !؟ یا‌مگر‌جا‌تنگ‌بود‌از‌بهر‌ِ‌من‌دَر‌کربلا((:
دلم برای خیابون‌های اطراف حرم تنگ شده برای ورودی‌های حرم... برای باب‌الکرامه... برای سلام دادن از باب‌القبله... آخر شب‌ها، خلوتی حرم... میدونی؛ اصلا برای صف کفشداری‌هات! برای منتظر دیدنت بودن... راست می‌گه؛ «آدم دلش برای چیزهای عجیبی تنگ می‌شود»
اربعین جامانده ام هم از نجف هم زائرت را یاد کن بین مواکب یاحسین...
آرامــش‌ اون‌ زائـری رو میـخوام‌ که‌ تکيه داده به‌ کـنجِ‌ حـرم‌ و‌ با‌ صدای هق‌هق های گریه‌ش سکـوت‌ حـرم رو شکستـه...))) ...
آقای امام حسین سلام! گفته بودید وقتی به منزل رسیدیم‌ خبر رسیدنمان را به شما بدهیم‌ تا خیالتان‌ راحت بشود. خواستم بگویم خیالتان راحت! ما زائرها روی بال فرشته‌ها قدم گذاشتیم و به خانه‌هایمان برگشتیم. شکرخدا همه‌ی کودکان در سلامت به سر می‌برند و مجبور نشدیم حتی یکی از آنها را در خرابه‌ی کشور غریب، بگذاریم و برگردیم. روسری و چادر همه‌ی خانم‌ها پر از خاک شد اما از سرشان‌تکان نخورد. اصلا عموهای کاروان آنقدر غیرتی بودند که حتی اجازه ندادند کسی نگاه چپ به آنها بکند، چه برسد به اینکه بخواهند به چشم کنیز نگاهشان کنند! مردم خیلی ما را دوست داشتند. برایمان لقمه می‌آوردند و اصرار می‌کردند بخوریم. خداروشکر لقمه‌ها صدقه نبود. نگران حالمان بودید، خواستم بگویم هیچ خاری در پایمان فرو نرفته، روی دست‌هایمان جای طناب نیست و موهایمان آتش نگرفته. فقط کمی آفتاب سوخته شدیم، همین! سراغ شش ماهه‌ی کاروان را گرفتید، خواستم بگویم الان توی بغل مادرش خواب است و احتمالا دارد رویای شیرین سفر را می‌بیند. شما خیلی تاکید کرده بودید تشنه نماند. خواستم بگویم همه خیلی دوستش داشتند، بغلش می‌کردند و برایش آب می‌آوردند. دخترها هم کلی بازی کردند و از این طرف به آن طرف‌‌ دویدند. ولی خداروشکر در بین انبوه جمعیت نه گوشواره‌ای گم شد و نه دامنی آتش گرفت. همسفرهایمان همه عالی بودند، همه مودب و متین صحبت می‌کردند و هیچ کس به شما و خانواده تان بد نمی‌گفت..... آقای مهربانم! خواستم بگویم همه چیز خوب است. همه به خانه‌هایمان برگشتیم و هیچ چیز و هیچ کس را در صحرای کرب و بلا جا نگذاشتیم به جز "دلمان" .... چقدر عجیب است که شما اصلا اجازه نمیدهید ما حتی یک جرعه از مصیبت شما را بچشیم...!!
آقا‌امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام: دو چيز از جدا نمى‌شود؛ به شدت عذرخواهى نمودن، و بسیار وعده دادن!✨