فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مداحی_طوری
#حاجمهدیرسولی 🎤
الحمدلله که نوکرتم...
الحمدلله که مادرمی ❤️
🌸 eitaa.com/delneveshtehaa
#ببینمیتوانیبمانیبمان 😭💔
بزرگ بانوی این شهر! باورت میشد؟؟؟
ز خاک کوچه حسن گوشواره بردارد...
🌸 eitaa.com/delneveshtehaa
#زبانحالامیرالمؤمینع
من یک سپر برای جهازش فروختم...
او عزم جزم کرده بمیرد برای من💔
🌸 eitaa.com/delneveshtehaa
#ببینمیتوانیبمانیبمان
بشین خونه رو آب و جارو نکن
بذار درد پهلوت بهتر بشه💔
خودم از پس غربتم بر میام...
نمیخوام چشات واسه من تر بشه😭
🌸 eitaa.com/delneveshtehaa
سه ماهه که جون علی...
پی صدای خندتم💔
بابت اون روز پشت در..
به خدا من شرمندتم😭😓
🌸 eitaa.com/delneveshtehaa
#زبانحالامامحسنع
#مدح_نوشت
قصه اینه...
تا در افتاد..
من افتادم!
مادر افتاد...
من افتادم!
با سر افتاد..
من افتادم!
افتاد و افتادم
😭😭💔
🌸 eitaa.com/delneveshtehaa
دلنوشتهها
#زبانحالامامحسنع #مدح_نوشت قصه اینه... تا در افتاد.. من افتادم! مادر افتاد... من افتادم! با سر
این کودکت چه دیده که هی زار میزند؟؟؟
دلنوشتهها
این کودکت چه دیده که هی زار میزند؟؟؟
دیشب دوباره آن زن همسایه طعنه زد:
این اشک ها برای تو مادر نمی شود💔
🌸 eitaa.com/delneveshtehaa
#ایوایازاینغم
مجلس ختم گرفتیم برایت زهرا..
روضه ات را حسنت خواند😭
حسینت غش کرد!💔
🌸 eitaa.com/delneveshtehaa
#ببینمیتوانیبمانیبمان
مردی که کنده بود در قلعه را ز جا...
وا می کند پس از تو در خانه را به زور😭💔
🌸 eitaa.com/delneveshtehaa
دلنوشتهها
#ببینمیتوانیبمانیبمان مردی که کنده بود در قلعه را ز جا... وا می کند پس از تو در خانه را به زور
میروی #یافاطمه اما بدان که بعد تو
فاتح خیبر ز در وا کردن عاجز میشود...😓
🌸 eitaa.com/delneveshtehaa
#مدح_نوشت
باشه تا زنده ام عزیز💚
هوای زینبو دارم...
هر شب بالاسر حسین
یه کاسه ی آب میذارم😭💔
🌸 eitaa.com/delneveshtehaa
#ایوایازاینغم
حضرت مشکل گشا..
امشب به مشکل خورده است!💔
دفن زهرا شد برای حیدر کرار سخت😓
🌸 eitaa.com/delneveshtehaa
#فاطمیه
خواست خاموش کُنَد دور و بَرَش را که نشد
پشتِ در جمع کُنَد بال و پَرَش را که نشد
در آتش زده شد ضربدرِ ضربهی پا
خواست تا دفع کند ضربِ دَرَش را که نشد
تاکه در خورد به او داد علی در آمد
هرچه او کرد نفهمد اثرش را که نشد
آتش ، جمعیت ، داد ، در ، دود ، علی
خواست از اینهمه گیرد خبرش را که نشد
خم شده تا نرسد بر پسرش زخمی تیز
تا به گهواره ببیند پسرش را که نشد
***
تاکه فهمید کشیدند علی را بردند
رفت با دست بگیرد کمرش را که نشد
تا به مسجد برسد آنقدری راه نبود
رفت... بستند مسیرِ گذرش را که نشد
قنفذ آمد نگذارد برسد تا مسجد
تا مغیره شکند بال و پَرَش را - که نشد
گرچه او رد شد و تا خانه علی را آورد...
خواست پنهان بکند زخمّ سرش را که نشد
(حسن لطفی ۹۸/۱۱/۰۷)
🏴🕯🌸 eitaa.com/delneveshtehaa