eitaa logo
ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا
771 دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
11هزار ویدیو
44 فایل
دلتنگ حرمی بیا اینجا #روزانه_۴۰_ثانیه_فیلم_ازحرم 🟢 مجموعه تبلیغات بعثت👇 eitaa.com/joinchat/304153330C2ebf875a87 تبلیغات ارزان و پربازده👆👆
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 📚ماجرای واقعی نماز بدون وضوی امام جماعت 📖۱_ 💢نام نویسنده به لحاظ حساسیت های سیاسی را حذف می نمایم تا اصل ماجرا از دست نرود. ✍دکتر... در یادداشتی نوشت: 🌳حدود ۲۰ سال پیش منزل ما خیابان ۱۷ شهریور بود و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشن های مذهبی به مسجدی که نزدیک منزل مان بود می رفتیم.   🌳پیش نماز مسجد حاج آقایی بود بنام شیخ هادی که امور مسجد را انجام میداد و معتمد محل بود. 🌳 یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه پائین که وضوخانه در آنجا واقع بود رفتم.  🌳منتظر خالی شدن دستشویی بودم که در این حين، در یکی از دستشویی‌ها باز شد و شیخ هادی از آن بیرون آمد با هم سلام و علیک کردیم و شیخ بدون این که وضو بگیرد دستشویی را ترک کرد. 🌳 من که بسیار تعجب کرده بودم به دنبال شیخ راهی شدم که ببینم کجا وضو می‌گیرد و با کمال شگفتی دیدم شیخ هادی بدون گرفتن وضو وارد محراب شد و یک سره بعد از خواندن اذان و اقامه نماز را شروع کرد و مردم هم به شیخ اقتداء کردند. 🌳 من که کاملا گیج شده بودم سریعا به حاج علی که سال های زیادی با هم همسایه بودیم، گفتم حاجی شیخ هادی وضو نداردخودم دیدم از دستشویی اومد بیرون ولی وضو نگرفت. 🌳حاج علی که به من اعتماد کامل داشت با تعجب گفت خیلی خوب فُرادا می خوانم. 🌳این ماجرا بین متدینین پیچید، من و دوستانم برای رضای خدا، همه را از وضو نداشتن شیخ هادی آگاه کردیم. ☀️☀️☀️ادامه دارد... ❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖ 💥💥 یک کلیپ و داستان واقعی در مورد قضاوت عجولانه 💥💥
‍ 📚ماجرای واقعی نماز بدون وضوی امام جماعت 📖۲_ 🍁مامومین کم کم از دور شیخ متفرّق شدند تا جائی که بعد از چند روز خانواده او هم فهمیدند. 🍁 زن شیخ قهر کرد و به خانه پدرش رفت ، بچه های شیخ هم برای این آبروریزی، پدر را ترک کردند. 🍁دیگر همه جا صحبت از مشکوک بودن شیخ هادی بود آیا اصلا مسلمان است ؟  آیا جاسوس است ؟ و آیا........ 🍁شیخ بعد از مدتی محله ما را ترک کرد و دیگر خبری از او نبود؛ 🍁بعد از دوسال از این ماجرا، من به اتفاق همسرم به عمره مشرف شدیم در مکه بخاطر آب و هوای آلوده بیمار شدم. 🍁بعد از بازگشت به پزشک مراجعه کردم و دکتر پس از معاینه مقداری قرص و آمپول برایم تجویز کرد. 🍁روز بعد وقتی می خواستم برای نماز به مسجد بروم تصمیم گرفتم قبل از آن به درمانگاه بروم و آمپول بزنم. 🍁پس از تزریق به مسجد رفتم و چون هنوز وقت اذان نشده بود وارد دستشویی شدم تا جای آمپول را آب بکشم.   🍁درحال خارج شدن از دستشویی، ناگهان به یاد شیخ هادی افتادم چشمانم سیاهی میرفت، همه چیز دور سرم شروع به چرخیدن کرد انگار دنیا را روی سرم خراب کردند.  🍁نکند آن بیچاره هم می خواسته جای آمپول را آب بکشد! نکند؟ نکند؟! 🍁به خانه برگشتم تا صبح خوابم نبرد و به شیخ هادی فکر می کردم که چگونه من نادان و دوستان و متدینین نادان تر از خودم ندانسته و با قصد قربت آبرویش را بردیم. 🍁خانواده اش را نابود کردیم ! از فردا، سراسیمه پرس و جو را شروع کردم تا شیخ هادی را پیدا کنم 🍁به پیش حاج ابراهیم رفتم به او گفتم برای کار مهمی دنبال شیخ هادی می گردم. 🍁او گفت: شیخ دوستی در بازار حضرت عبدالعظیم داشت و گاه گاهی به دیدنش میرفت اسمش هم حاج احمد بود و به عطاری مشغول بود... ☀️☀️☀️ادامه دارد... ❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖ 👑وقتی پادشاه مغول شیعه میشود داستان زیبای علامه حلی(ره) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‍ 📚ماجرای واقعی نماز بدون وضوی امام جماعت 📖۳_ 🍃پس از خداحافظی با حاج احمد یکراست به بازار شاه عبدالعظیم رفتم و سراغ عطاری حاج احمد را گرفتم. 🍃خوشبختانه توانستم از کسبه آدرسش را پیدا کنم بعد چند دقیقه جستجو پیر مردی با صفا را یافتم که پشت پیشخوان نشسته و قرآن میخواند. 🍃سلام کردم جواب سلام را با مهربانی داد و گفتم ببخشید من دنبال شیخ هادی می گردم ظاهرا از دوستان شماست، شما او را میشناسید؟ 🍃پیرمرد سری تکان داد و گفت دو سال پیش شیخ هادی در حالی که بسیار ناراحت و دل گیر بود و خیلی هم شکسته شده بود پیش من آمد، من تا آن زمان شیخ را در این حال ندیده بودم.بسیار تعجب کردم و علتش را پرسیدم. 🍃او در جواب گفت: من برای آب کشیدن جای آمپول به دستشویی رفته بودم که متدینین بدون این که از خودم بپرسند به من تهمت زدند که وضو نگرفته نماز خوانده ام. 🍃خلاصه حاج احمد آبرویم را بردند، خانواده ام را نابود کردند و آبرویی برایم در این شهر نگذاشتند و دیگر نمی توانم در این شهر بمانم، فقط شما شاهد باش که با من چه کردند. 🍃بعد از این جملات گفت قصد دارد این شهر را ترک گفته و به عراق سفر کند که در جوار حرم امیرالمومنین (علیه السلام) مجاور گردد تا بقیه عمرش را سپری کند او رفت و از آن روز به بعد دیگر خبری از او ندارم. 🍃ناگهان بغضم سرباز کرد و اشک هایم جاری شد که خدای من این چه غلطی بود که من مرتکب شدم. 🍃الان از این ماجرا 20 سال میگذرد... و هر کس به نجف مشرف می شود من سراغ شیخ هادی را از او می گیرم. 🍃ولی افسوس که هیچ خبری از شیخ هادی مظلوم نیست. ❓ما هر روز چقدر آبروی دیگران را می بریم ؟!  ❓با یک جمله، چقدر زندگی ها را نابود می کنیم؟ ❌❌مواظب قضاوت هایمان باشیم‌❌❌ پایان☀️☀️☀️ ❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖