کدومتون این شهید و میشناختید و برای معرفیش به جوانان تلاش کردید؟؟؟
این همه کانال از جمله خودم روی قضیه ی پیروز چند روزه داریم بحث میکنیم اما دیروز سالروز شهادت این شهید عزیز رو مانور ندادیم
تو چندتا کانال انقلابی از این شهید و فعالیت هاش نام برده شد؟😔😔
🔴 قهرمانهای حقیقی ما باید لای کتابهای تاریخ خاک بخورن، قهرمانهای پوشالی توی #آمریکا فیلماشون چند میلیارد بفروشه
🔹 یکی میشه «کریس کایل»، یه تکتیرانداز روانی که افتخارش کشتن مردم بیگناه با سلاح پیشرفتس
🔹 یکی هم میشه «عبدالرسول زرین»، برترین تکتیرانداز جهان با رکورد چند برابر «کریس کایل» که فرماندهان ارشد #بعثی رو با یه دراگانوف به درک واصل کرده
🌹💠🌹💠🌹💠🌹💠
🩸 بِسمرَبِّالشُهَداوَالصِدیقینً🩸
🍃چلّه دوازدهم 🍃روز سی و ششم🍃
✨هدیه به شهید حیدر جلیلوند ✨
🗓️ شنبه ١٤٠١/١٢/١٣
🌹دعای ناد علی کبیر و 📿 ١٠٠ مرتبه ذکر شریف لا اله الا الله 🌹
1️⃣برای سلامتى وتعجيل درفرج حضرت وليعصر عج🤲
2️⃣سلامتی رهبرعزیزمان وسربازان گمنام امام زمان🤲
3️⃣خوشبختی وعاقبت بخیری جوانانمان
4️⃣ آمرزش امواتمان🤲
5️⃣وبه نیت حوائج دوستان عزیزمون🤲
6️⃣شفای مریضان ورفع مشکلات جمیع مومنین ومومنات🤲
7️⃣حفظ کشورعزیزمان دربرابردشمنان قسم خورده اسلام ومسلمین🤲
🌷💠🌷💠🌷💠🌷💠
🌱 قُربَةً اِلَی اللّٰه 🌱
🌷لیست اسامی شهدا🌷
🍃 ((چله ی دوازدهم))🍃
١_شهیده خانم فاطمه زهرا (س)🌴
٢_سردار شهید حاج قاسم سلیمانی🌴
٣_شهید غلامحسین عارف🌴
٤_شهید عبدالکريم پرهیزگار 🌴
٥_شهید سعيد سامانلو🌴
٦_شهیدان خالقی پور🌴
٧_شهید محمد حسین محمد خانی🌴
٨_شهید حضرت علی (ع)🌴
٩_شهید علی محمد رضایی🌴
١٠_شهید حمید محمد رضایی 🌴
١١_شهید مجید قربانخانی 🌴
١٢_شهید محمد هادی امینی🌴
١٣_شهید حاج احمد حاتمی 🌴
١٤_شهید سید سردار موسوی🌴
١٥_شهید محمد رضا دهقان امیری🌴
١٦_شهید عماد مغنیه 🌴
١٧_شهید علیرضا شهبازی🌴
١٨_شهید سید محمد کیهانی 🌴
١٩_شهید محمد هادی ذوالفقاری 🌴
٢٠_شهید محمد حسین يوسف اللهی🌴
٢١_شهید حميدرضا باب الخانی 🌴
٢٢_شهید قاسم عزیزی بندرآبادی 🌴
٢٣_شهید سردار سید علی هاشمی 🌴
٢٤_شهید مصطفی محمد میرزایی🌴
٢٥_شهید علی اکبر زوار🌴
٢٦_شهیدان مصطفی و مجتبی بختی🌴
٢٧_شهید احمد کشوری نیا 🌴
٢٨_شهید منصور حیدری سجزی🌴
٢٩_شهید حمید قبادی نیا🌴
٣٠_شهید جواد زارعی🌴
٣١_شهید سید مجتبی علمدار 🌴
٣٢_شهید محسن فخری زاده🌴
٣٣_شهید حسنعلی شمس آبادی🌴
٣٤_شهید محمد کریمی🌴
٣٥_شهید محمد معافی 🌴
٣٦_شهید حیدر جلیلوند🌴
٣٧_شهید محمد رضا عقیقی
٣٨_شهید علی حیدری
٣٩_شهید اکبر آقا بابایی
٤٠_شهید علی صیاد شیرازی
شهید حیدر جلیلوند
(ذکریا)
تاریخ تولد : 1365/09/26
محل تولد : کرج
تاریخ شهادت : 1396/03/21
محل شهادت : حماه - سوریه
وضعیت تاهل : متاهل با 2 فرزند
محل مزار شهید : کرج - گلزار شهدای ملار
از هوا فضا که ماموریت گرفت، کلام شهید حاج احمد آقا کاظمی را می گفت و تکرار می کرد و تکیه کلامش شده بود و مثل حاج احمد می گفت: خدایا در نیروی هوایی ما نتوانستیم به شهادت برسیم، در نیروی زمینی این را رزق و روزی ما کن.
درمعرفی "شهید حیدر جلیلوند" اگر او را بزرگمردی بسیجی بنامیم و یا سپاهی و یا مستشار نظامی در خاک سوریه وعراق در جنگ با تکفیری ها باز ناشناس می ماند. او که بعد از شهادتش نام حیدری اش بیشتر هویدا شد. عاشق و شیدای معبودی ازلی و ابدی که خاکیان را رها کرد و به افلاکیان پیوست. حیدر فرزندی بود پای درددل مادر و بسیار اطمینان بخش برای پدر و تکیه گاه همسر و نامش از زبان دخترکش ثنا نمی افتد ولی حنانه چهار ماهه اش شاید تنها نسیمی از بوی پدر برایش قریب باشد....همسرش در آخرین کلام به او گفت: «مراقب آرزوهایت باش من هوای اینجا را دارم». حالا ثنا کم کم دارد عادت می کند با عکس پدرش حرف بزند.
معرفی شهید مدافع حرم حیدر جلیلوند در کلام خانواده اش
*نوید شاهدالبرز : از خانواده و آقاحیدر برایمان بگویید؟
*مادر شهید: من "اعظم بستاک" مادر شهید حیدر جلیلوند و متولد خرمشهر هستم و تا چهارده سالگی در خرمشهر زندگی کردم. جنگ که شروع شد، من بهمراه خانواده به "درود" مهاجرت کردیم و از آنجا به خاطر شغل پدرم که در بنادر کشتیرانی کار می کرد، ما به تهران آمدیم. سال 61 هم من با آقای جلیلوند (پدر شهید) ازدواج کردم. همسرم از فامیل های پدرم بود و تا زمانی که ما خرمشهر بودیم، من ایشان را ندیده بودم.
سال 62 ازدواج کردیم. مدتی الیگودرز بودیم و بعد به تهران برگشتیم و از تهران بمدت یکسال و نیم ما به دزفول رفتیم . همسرم آنموقع سرباز بود و جبهه می رفت. پسر بزرگم در دزفول بدنیا آمد و بدلیل اینکه آتش جنگ زیاد شده بود و آنجا امنیت نداشت ما به تهران آمدیم و در یافت آباد منزل دایی ام ساکن شدیم.
متولد محله جنگ زده ها
* نوید شاهد البرز : چندفرزند دارید؟ و آقا حیدر چه سالی بدنیا آمدند؟
*مادر شهید: ما چهار تا پسربنام های علی، مجید، حیدر،سجاد داریم.بعد از چند وقت به ما خانه سازمانی دادند وما در خانه های سازمانی متعلق به جنگ زده ها مستقر شدیم. همسرم در جبهه بود که حمید(حیدر) درخانه های سازمانی جنگ زده ها در تاریخ بیست وشش آذرماه سال شصت و پنج بدنیا آمد.
حیدر در همان خانه های سازمانی متعلق به جنگ زده ها بزرگ شد وبه مدرسه رفت و بعد از پایان خدمت سربازی، همسرم جذب سپاه شد. حیدر کلاس اول دبستان بود که ما اومدیم شهرک جنت در شهرستان فردیس ساکن شدیم.
حیدر همیشه می گفت: مامان من با شما فرق دارم. می گفتم: چرا ؟ میگفت: همه شما RH گروه خونتون مثبت و من منفی. از گروه خونیم مشخص که من با شما فرق دارم.
از کربلا می آیم...
چگونه وارد سپاه شدند؟ دانشگاه هم رفتند:
مادر شهید: آقا حیدر هوش سرشاری داشت و زمانی که مدرسه می رفت، شاگرد ممتاز بود. حیدر در تمام کلاسهای قرآن و تواشیح و تئاتر و ورزش در بسیج شرکت می کرد. بسیار فعال بود. تا دیپلم در شهرک جنت بودیم و دیپلم انسانی را گرفت و به خدمت رفت و از خدمت که برگشت . دنبال یک شغل دیگری بود و تا مدتی با دوستانش بسیج می رفت ویک روز آمد گفت: می خواهم وارد سپاه شوم و بالاخره هم رفت و در قسمت هوا فضای سپاه مشغول کار شد.
در دانشگاه هم خیلی فعال بود.یک روز اومد و گفت: مامان من اینجا در هوا فضا که هستم اصلا حقوقش بهم نمی چسبد. چون کاری نیست که من می خواهم... تقریبا حدود سال 92 و 93 ... بود.
من گفتم : خوب جا به جا شو، برو یه قسمت دیگه. یه مدت رفته بود آموزش دیده بود. می خواست وارد سپاه قدس شود چون به او گفته بودند از این قسمت امکان ندارد که به عنوان مدافع حرم وارد سوریه شود. می گفت: مامان برای من دعا کن، بتوانم وارد سپاه قدس شوم.من هم می گفتم: پسرم دعا می کنم که انشاءالله عاقبت بخیر شوی.
به پدرش هم گفت که با آشنایانی که دارد تماس بگیرد که حیدر را وارد سپاه قدس کنند. پدرش گفت: اگر قصدت خدمت هست، همینجا خوبه. خیلی با باباش صحبت می کرد. ولی پدرش می گفت نه من نمی روم. خودش رفت، اقدام کرد. خیلی تلاش کرد که جذب سپاه قدس شود.
درباره ورودشان به جمع رزمندگان مدافع حرم هم بفرمایید:
*مادر شهید: یک روز اومد گفت : گفتند کسانی که می خواهند به سوریه بروند، ثبت نام کنند. من می خوام ثبت نام کنم. من گفتم: سوریه برای چی می خواهی بری . گفت: من دوست دارم و بحث دفاع از حرم را پیش کشید و..من گفتم: تو زن داری بچه داری باید نظر زنت رو بپرسی باید پیش بچه هات باشی .
بالاخره رضایت همسرش را هم گرفت و رفت و دفعه اولی که برگشت می گفت: از کربلا می آیم و کسی به من زیارت قبول نمی گوید و تعریف کرد که: من رفتم کربلا ،رفتم نجف .. گفتیم مگه تو سوریه بودی؟
خبر شهادت سر سفره افطار
آخرین اعزام شان به سوریه بفرمایید؟ و اینکه در روزهای حضورشان در منطقه تماس هم می گرفتند؟