eitaa logo
شهدایی🥹🥹
721 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
3 فایل
اینجــا‌یہ‌نفر‌هسٺ‌ڪہ‌نزاره‌🥺 احسآس‌تنہایـے‌کني اینجــاحرف‌‌از‌‌رفاقتــہ❤️ #برادرشهید‌م بابک نوری کپی حلاله به شرط اینکه صلوات برای شهدا بفرستین شروع خادمی.1403/2/17 @MZmmmmz : آیدی مدیر ناشناسمون https://eitaa.com/joinchat/3223323503C7348c57498
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 ممكن بود بچه‌ها واقعاً هم چيزى نخورند و نياشامدند؛ بسيار هم قانع و پرهيزكار باشند اما براى اينكه از خودشان خاطر جمع نبودند و هميشه اين احتمال را مى‌دادند كه آن‌چه مى‌كنند مرضى حق‌تعالى نباشد، مرتب به خودشان و ديگران نهيب مى‌زدند و نسبت‌هاى خلاف واقع مثل پرخورى و حرص! به خود مى‌دادند. 🌷مثلاً وقتى مدت‌ها از چادر و سنگر دور افتاده بودند و چيزى به اصطلاح گيرشان نيامده بود و حالا فرصتى دست داده بود تا تلافى «مافات» كنند، هر كس چيزى مى‌گفت و از آن جمله به جاى آيه «كلوا و اشربوا و لا تسرفوا »، عبارت «كلوا و اشربوا » يش را مى‌گفتند و بعد خودشان اضافه مى‌كردند كه: « والّا خود خفته ». « حتي بلغت الحلقوم ». « ما استطعتم من قوه » و بالاخره: « حتى تنفجروا » و بعد همه با هم: مى‌گفتند و مى‌خوردند و مى‌خنديدند. 📚 كتاب فرهنگ جبهه (شوخى طبعى ها)، صفحه٩٩ ┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄
به همسرش خیلی احترام میگذاشت و رفاه ایشان خیلی برایش مهم بود تا جایی که قبل از سفر آخرش که به شهادت برسد، تمام دارایی های خودش را فروخت و در اختیار همسرش قرار داد تا بعد از او سختی متوجه حالشان نشود. ┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاحالاعاشقشدی؟؟!!😍😔 حسین حسین حسین🥹🥹🥹😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قربونت‌شم...🫀🥲 حسین حسین اربعین کربلامو امضا کن😭😭😭🥹🥹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برکت هر روزمون رو با سلام به امام حسینمون بگیریم😍 اربعین کربلای باباحسین🥹🥹🥹😭😭😭
یکی از نیروها آمده پیش سید احمد، سید وقتی دید پوتینش پاره است. پوتینش را در آورد و به او داد. رزمنده زیر بار نمی‌رفت و احمد اصرار داشت که من فرمانده تو هستم و فردا یک جفت نو می‌توانم برای خودم تهیه کنم. وقتی دشمن پاتک کرد، ما سریع خودمان را به محل درگیری رساندیم. در همان حال چشمم به سیداحمد افتاد. هنوز پا برهنه بود. روی آسفالت داغ و بیابان پر از خار و خاشاک به نیروهایش رسیدگی می‌کرد. بدون پوتین، بدون کلاه ... ┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
می‌گفت : تو هیئت بودیم ... همه گریه ؛گریه ؛ اما دو نفر هی میومدن گریه نمی‌کردن هیچ.. به مجلس عزای حسین میخندیدن:)💔 مجلس تموم شد. اینا رفتن، فردا دوباره اومدن؛ اما نه باخنده‌ .... با اشک های ک نفسشون رو بریده بود😭 می‌گفت رفتم علتشو جویا شدم میگفتن این دوتا میگن: شب ک خوابیدیم ؛ آقا سیدالشهدا و آقا عباس و دیدیم سیدالشهدا می‌گفت و عباس می‌نوشت ... آقا می‌گفت مثلا فلانی گریه کرد؛ فلانی روضه خونده ؛ یهو آقا چشمش بهم افتاد 💔 امام حسین گفت اینم بنویس .. حضرت عباس این که خندید ؟ آقا گفت: این دوتا وقتی داشتن بیرون میومدن یکم قند رو زمین ریخته بود ... اون قند ها رو جمع کردن :)...❤️‍🩹 پ.ن:آقا هر کاری ک ما میکنیم رو میبینه ؛✨ نگران نباش؛ عباس همه رو مینویسه:/