🔸فحش نده...
سید محمد علی جهانآرا با یکی از رزمندهها رفته بود شناسایی. همین طور که داشت با دوربین منطقه رو بررسی میکرد ، یهو اون برادرِ رزمنده گفت: عراقیهای پدر سوخته... آقا سید چشم از دوربین برداشت ، نگاهش کرد و گفت: فحش نده! رزمندهی اسلام نباید توهین کنه ، امام علی(ع) می فرماید : اصلاً به دشمنتون هم فحش ندهید...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید سید محمد علی جهانآرا
📚منبع: یادگاران ۲۰ « کتاب جهانآرا » ، صفحه ۹۳
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
🔹️ مادر شهیدان طبری از لشکر ویژه ۲۵ از پسران شهیدش میگه:
🔹️شهید اول خانواده سعید سال ۱۳۶۱ دشت عباس بشهادت رسید.هفت ماه بعد سعادت در زبیدات عراق. پنج سال بعد برادر سوم سیامک در خرمال بشهادت رسید.
🔹️حاج خانم میگفت : بعد از فوت حاجی ( پدر شهیدان) یک شب موقع خواب ترسیدم، گفتم کجا رفتین من و تنها گذاشتین، من میترسم...
🔹️خوابیدم، خواب دیدم پسرهام همونجایی که من خوابیدهام رختخوابشون پهنه، بهم میگن مامان نترسیا، تنها نیستی ما هر شب کنار تو میخوابیم...
#شهید_سعید_طبری
#شهید_سعادت_طبری
#شهید_سیامک_طبری
🟡
#شهداسنگ_نشانندکه_ره_گم_نشود.
#فرازیازوصیتنامهشهید....
🤲خدایا!
امید دارم سرخی خونم
سیاهی گناهم را غسل دهد و
پاک شدن از گناه موجب آن شود که
در جمع شهدای اسلام سرافکنده نباشم.
🍃#شهیدعلیشاهسنایی
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
شهدایی🥹🥹
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_دوم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا وارد خونه شدم بابا و مامان ک اروپا بودن ترنم
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_سوم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
ساعت ۱۲ظهر بود ک از خواب بیدار شدم
شماره پانیذ گرفتم
-سلام خوبی ؟
پانیذ:مرسی تو خوبی؟
کبدت سالمه ؟
-مرگ
پانیذ میای بریم دبی؟
پانیذ:خاک توسرت
دبی دیگه خز شده
من بگم پرواز دعوت نامه بفرسته بریم ونیز شعر عشق و موسیقی
-باشه پس تا دعوت نامه بیاد بریم ی وری
پانیذ:یه اکیپ از بچه های آرش
سه شنبه میان ترکیه عشق و حال دوهفته ای
بیا ماهم بریم
-ایول پایه ام اساسی
امروز چندشنبه است ؟
پانیذ:یکشنبه
بیا بریم پارتی آرش
خیلی حال میده پارتی هاش
اون شبم مثل همیشه تا یک دو نصف شب پارتی بعد تا ۳-۴صبحم تو خیابونا پی مسخره بازی
کسی هم نبود بهم گیر بده
همه خانواده من خلاصه میشد تو جشن و شادی
غافل از اینکه بازی روزگار بامن مست و غرق گناه چه ها نخواهد کرد
وارد خونه شدم دیدم تیام دوست دخترشو آورده خونه
-سلام خوش اومدید خانم
تیام با اشاره به من خواهر کوچیکم
ترلان
بعد گفتم من تنهاتون میذارم تا راحت باشید
یادم رفت بگم پدرم از تاجرای بنام کشور ومنطقه است .
مادرم مثلا خانه داره
اما از ۸صبح تا ۱شب بیرونه و با دوستاش خوش میگذرونه
واقعا مست بودیم
-سوووووگل
سوگل
سوگل :جانم خانم
-اون چمدون کوچیکه رو بگو شوهرت بیاره
سوگل: چشم
#ادامه_دارد..
نام نویسنده: بانو.....ش
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
شهدایی🥹🥹
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_سوم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا ساعت ۱۲ظهر بود ک از خواب بیدار شدم شماره پانیذ
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_چهارم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
راهی ترکیه شدیم
ب اصرار من بجای دو هفته یک هفته موندیم ترکیه
ونیز هم که نرفتم
چون وسط مدارس بود
عاشق درس و تحصیل بودم
قرار بود دیپلم ک گرفتم برای ادامه تحصیل برم خارج از کشور
بعداز یک هفته خوشگذرونی رفتم مدرسه
زنگ آخر خانم مافی مدیر دبیرستانم احضارم کرد دفتر
خانم مافی: خانم معروفی شما به دلیل بی حجابی و پرونده درخشان این دوره یک هفته اخراج موقت میشد از مدرسه
اون رگ سرتقیم باز اوج کرد با پرروبازی تمام گفتم : برام مهم نیست
من کلا دانش آموز شری بودم
یادمه یه بار سال اول دبیرستان بودم برای عید مارو تعطیل نمیکردن
منو یه اکیپ از بچه ها شیشه های مدرسه آوردیم پایین
بخاطر بی حجابیم از مدرسه اخراج شدم
منم ک غد و لجباز
لج کردم مدرسه نرفتم دیگه
#ادامه_دارد..
#شهید
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه
#حلب
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
شهدایی🥹🥹
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_چهارم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا راهی ترکیه شدیم ب اصرار من بجای دو هفته یک ه
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_پنجم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
سر لجبازی هام مدرسه نرفتم و ترک تحصیل کردم
یه سالی از درس و مدرسه عقب موندم
بعد از اون یه سال پدرم منو تو مدرسه بزرگسالان ثبت نام کرد
سن های دانش آموزای کلاس ما زیاد باهم فاصله نداشت
تقریبا ۱۷-۲۵بودیم
همه جور تیپ تو بچه ها بود
روز اول ک رفتم مدرسه دیدم تو کلاسمون یه دختر خیلی محجبه هست
پیش خودم گفتم ترلان این دختره جون میده برای اذیت کردن 😁😁😁
دبیر زیست وارد کلاس شد
اسمها ک خوند فهمیدم اسمش فاطمه سادات است فامیلیشم حسینی
اسم منو ک خوند
تا گفت حنانه محکم کوبیدم رو میز گفتم اسم من ترلانه فهمیدید
فاطمه سادات از پشت بازومو کشید گفت زشته حنانه خانم چه خبرته دختر معلم عزت و احترام داره
برگشتم سمتش و گفتم تو چی میگی دختریه امل
فاطمه سادات :😳😳🙄🙄🙄
من :😡😡😡😡
هیچوقت فکرشم نمیکردم این دختر بزرگترین تغییر در زندگیم انجام بده
بعد چندروز از بچه ها شنیدم فاطمه سادات ۲۱سالشه متاهله و یه دختر یک ساله داره
همسرشم طلبه اس
بخاطر دخترش یکی دوسالی ترک تحصیل کرده
سر کلاس بودیم دبیر جبر و احتمالات فاطمه سادات را صدا کرد پای تخته
منم از قصد براش زیر پای انداختم 😁😁
نزدیک بود سرش بشکنه ک سریع خودشو جمع کرد
چقدر اذیتش میکردم
طفلک را
اما اون شدیدا صبور بود
یه بار تو حیاط مدرسه نشسته بودم که اومد پیشم نشست
#ادامه_دارد..
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
شهدایی🥹🥹
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_پنجم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا سر لجبازی هام مدرسه نرفتم و ترک تحصیل کردم ی
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_ششم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
فاطمه سادات: حنانه
-میشه این اسم به من نگی 😡😡😡
فاطمه سادات : باشه اما اگه معنیش بفهمی دیگه ازش بدت نمیاد
-میشه دست از سرمن برداری
فاطمه سادات : ترلان محرمه ماه امام حسین(ع)
-حسین کیه ؟😕😕😕
فاطمه سادات : میشه بیای با ما بریم جنوب ؟
-فاطمه میشه بامن همکلام نشی 😡😡
من از آدمای هم تیپ و هم قیافه تو اصلا خوشم نمیاد
فاطمه:اما من از تو خیلی خوشم میاد
دوست دارم باهم دوست باشیم
-وای دست از سرم بردار
عجب گیری کردما
چندماه از مدرسه رفتنمون میگذشت شاید پنجم اسفند بود
فاطمه سادات وارد کلاس شد بلند گفت:بچه ها پایگاه ما ۷فروردین میبره جنوب هرکسی خواست تشریف بیاره اسم بنویسه
خیلی از بچه ها رفتن اسم نوشتن
منم یه اکیپ ۱۵نفره جمع کردم
رفتم پایگاه که اسم بنویسیم برای جنوب
اما.......
#ادامه_دارد..
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
شماره آخرتلفنتچنده؟☺️
برایاونشهید۵تاصلواتبفرست♥️
1 شهید حاج قاسم سلیمانی
2 شهیدمحسنحججی
3 شهید محمد حسین حدادیان
4 شهیدعباسدانشگر
5 شهیدابراهیمهادی
6 شهیداحمد محمد مشلب
7 شهیدبابک نوری
8شهیدعلی لندی
9شهید مصطفی صدر زاده
10 شهیدمحمدرضا دهقان
#ثواب_یهویی🌿
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#حمید_شاه_حسینی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
💥میدونی چرا بهش میگن
جوان ترین شهید ایرانی
مدافع حرم؟!
چون موقع شهادت فقط
۲۰ سـال و ۳ روز داشــت 🌷
#شهید_سید_مصطفی_موسوی
#سوریه
#برای_ایران
#یلدا
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
💥اگر در خیابان میدیدیش هرگز باورت
نمیشد که روزی شهید میشه. 👀
با خودت میگفتی مگه میشه پسری
که یقه پیراهنش رو باز میذاره و بوی
اُدکلنـش محلـــه رو بـر میــداره، بشــه
جوانترین شهید مدافع حرم؟! 🌷
#سید_مصطفی_موسوی
#سوریه
#برای_ایران
#یلدا
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄