🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#سعید_آبیار
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
#فرازے_از_وصیت_نامہ
●آگاه باشيد كه بازگشت همه به سوى خداست پس باز گرديد به سوى خودتان و خودتان را دريابيد تا خداى خود را بشناسيد. وظيفه سنگينی داريم، بايد از خون بيش از 70 هزار نفر پاسدارى كرد. بايد اسلام عزيز را زنده نگه داشت.
● ببينيد كه چه گرگهائى براى نابودى اسلام و ملت مسلمان و شهيد پرور ايران دندان تيز كرده اند، شما را به خدا قسم مى دهم كه به رهنمودهاى امام گوش كرده و آنها را در عمل و زندگى سرمشق قرار دهيد
#شهید_براتعلی_داوودی🌷
#انتخابات
#امام_زمان
#شهید_جمهور
┄┄┅┅┅شهدایی┅┅┅┄┄
دقیقاً یادم هست همان جا صورتش را گذاشت روی خاک های نرم و رملی کوشک. منتظر بودم نتیجه بحث را بدانم. لحظه ها همین طور پشت سر هم می گذشت. دلم حسابی شور افتاده بود. او همین طور ساکت بود و چیزی نمی گفت، پرسیدم: پس چه کار کنیم آقای برونسی؟
حتی تکانی به خودش نداد. عصبی گفتم: حاج آقا همه منتظر هستن، بگو می خوای چه کار کنی؟!
بالاخره عبدالحسین به حرف آمدگفت: هر چی که می گم دقیقاً همون کار رو بکن؛ خودت می ری سر ستون، یعنی نفر اول
به سمت راستش اشاره کرد و ادامه داد: سر ستون که رسیدی، اون جا درست بر می گردی سمت راستت، بیست و پنج قدم می شماری
مکث کرد. با تأکید گفت: دقیق بشماری ها....
#شهیدعبدالحسین_برونسی
#خاکهای_نرم_کوشک
#توسل
#انتخابات
#امام_زمان
#شهید_جمهور
┄┄┅┅┅شهدایی❅┅┅┅┄┄
21.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
♦️📽 آخــــرین حــــضور ســــردار
حــــاج قاســـم سلیمانی در مراسم
رحلت امام خمینی، خـرداد ٩٨🥀
#امام_خمینی🏴
#شهید_قاسم_سلیمانی🕊
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
219.mp3
11.35M
◉━━━━━━───────
↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆
یاد امام و شهدا ...
#مداحی_قدیمی🎶-
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╰•❲﷽❳•╮
پدربزرگ شهید:
جهاد دل پاکی داشت و خنده
همیشه بـرلـبش بـود،وجـود او
هـمـه ی غـصه هـای دنـیـا را از
دل مـا بـیـرون می آورد..(:💕
#شـهـیـد_جـهـاد_مـغـنـیـه-
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
💐💐💐💐💐💐💐💐
💐
•| دلگـیرم از خـودم کـہ دلـم گیـر یار نیسـت
اصـلا براے آمدنش بے قـرار نیست😔
•| گیرم رسیـد روز وصـالشـ چـہ فایـده⁉️
وقتے کـہ دلـ❣، به شوق وصـالش دچار نیست[💔]
•| روزے هـزار بار دلـش را شکستہام
اینـ گونـہ زیستن، ادبِ انتظـار نیست👉
•|همسـایہاے گرسنہ و اهل محلـہ خواب👇
یعنـے در این محلـہ کسے سفره دار نیست⁉️
•|آخر چقدر در پی دنیا دویده ایم⁉️
باور کنیم، حرص زدن افتخار نیست✋
•|امـروز اگـر کـہ توبـہ نکـردم، چـہ مے کنم
فردا کـہ زیـر خـاک، مــرا اختیار نیست⁉️
•|بایـد کـہ گردگیرے دل کـرد و گـریـہ کـرد💔👉
گریـہ براے عــاشقـ دلـداده عار نیست🙌
•|اے دل بـہ هوش باش و ببین چرخ روزگار
خالے ز لطف و رحمت پروردگار نیست😔
💐
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅
💐💐💐💐💐💐💐💐
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
💐
از #شھداےگمنام⇩...
به خواهران مومن...📞
#خواهرم ، ↯
⇦ #خون از من💔
#حجاب از تو ....☺️
#شفـــــــاعت از مــن ↯
#حیــــــا از تــــــــو
⇦ #خواهرم...
#خــونــــــــمو💔
به دستت #امانتــــــ♥ دادم...😔
💐
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
شهدایی🥹🥹
سلااااام😊 خسته نباشید همگی🌺🌹🍃 خب رفقا بریم ادامه کتاب رو باهم ورق بزنیم😉 👇👇👇👇👇
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
#سلام_بر_ابراهیم ✋🌻✨
#قسمت_دهم_و_یازدهم
🍀کشتي
🌿برادران شهيد:
هنوز مدتي از حضور ابراهيم در ورزش باســتاني نگذشته بود که به توصيه دوستان و شخص حاج حسن، به سراغ کـ💪ـشتي رفت.
او در باشگاه ابومسلم در اطراف ميدان خراسان ثبت نام کرد. او کار خود را با وزن 53 کيلو آغاز کرد☺️
آقايان گودرزي و محمدي مربيان خوب ابراهيم درآن دوران بودند. آقاي محمدي، ابراهيم را به خاطر اخلاق و رفتارش خيلي دوسـ❤️ـت داشــت،آقاي گودرزي خيلي خوب فنون کشتي را به ابراهيم مي آموخت😇
هميشــه ميگفت: اين پســر خيلي آرومه، اما تو کشتي وقتي زير ميگيره،چون قد بلند و دستاي کشيده و قوي داره مثل پلنـ🐅ـگ حمله ميکنه! او تا امتياز نگيره ول کن نيست.😉
براي همين اسم ابراهيم را گذاشته بود پلنگ خفته😅
بارها ميگفت: يه روز، اين پسر رو تو مسابقات جهاني ميبينيد، مطمئن باشيد! 😀
سالهاي اول دهه 50 در مســابقات قهرماني نوجوانان تهران شرکت کرد.
ابراهيم همه حريفان را با اقتدار شکســت داد✌️ او در حالي که 15 ســال بيشتر نداشت براي مسابقات کشوري انتخاب شد.😍
مسابقات در روزهاي اول آبان برگزار ميشد ولي ابراهيم در اين مسابقات شرکت نکرد! 😑
مربيها خيلي از دست او ناراحت شدند.😔
بعدها فهميديم مسابقات در حضور ولیعهد برگزار میشدوجوایز هم توسط او اهداشده😕
#پایان_قسمت_دهم
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
شهدایی🥹🥹
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨ #سلام_بر_ابراهیم ✋🌻✨ #قسمت_دهم_و_یازدهم 🍀کشتي 🌿برادران شهيد: هنوز مدتي از حضور ابر
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سلام_بر_ابراهیم ✋🌻✨
#قسمت_یازدهم
🍃قهرمان
☘حسين الله کرم:
مسابقات قهرماني74 کيلو باشگاهها بود.ابراهيم همه حريفان را يکي پس از ديگري شكـ💪ـست داد و به نيمه نهائي رسيد😀
آن سال ابراهيم خيلي خوب تمرين کرده بود. اکثر حريفها را با اقتدار شکست داد.✌️❤️
اگر اين مســابقه را ميزد حتمًا در فينال قهرمان ميشــد🏅اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت😞 بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد!
آن ســال ابراهيم مقام سـوم را کســب کرد،اما سالها بعد،همان پسـ👱ـري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم،آمده بود به ابراهيم سر بزند.
آن آقــا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکــرد.☺️
#ادامه_دارد👇
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄ 🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
شهدایی🥹🥹
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 #سلام_بر_ابراهیم ✋🌻✨ #قسمت_یازدهم 🍃قهرمان ☘حسين الله کرم: مسابقات قهرماني74 کيلو با
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
همه ما هم گوش ميکرديم. 👂
تا اينکه رســيد به ماجراي آشــنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاهها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم کشـ💪ـتي بگيرم.
اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد! 🙁
آخر هم نگذاشــت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم:
اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد🙏
او هم نگاهي به من کرد😶
نََفس عميقي کشــيد وگفت: آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديدًا آسيب ديد.😔
#ادامه_دارد
🕊
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨