▪️ #خاطرات | نظم #شهید_بهشتی
🔻 با شهید بهشتی کاری داشتم. برایم زمان ملاقاتی در تقویم کوچک جیبی اش نوشت. فردا نُه صبح. صبح هر چه سعی کردم با بیست دقیقه تأخیر رسیدم.
🔻 با لبخند استقبال کرد و گفت: از وقت شما ده دقیقه مانده که آن هم با احوال پرسی و خوردن یک چای تمام خواهد شد. برای نوبت دیگر اقدام کردم. گفت: هفته بعد چهارشنبه بعد از نماز صبح.
🔻 این بار قبل از نماز صبح در خانه شان رسیدم. در آغوشم گرفت و صحبت کردیم.بعد از نماز گفت: آقا جواد! من نظم و انظباط را از نماز آموخته ام.
#بهشتی_را_بشناسیم
📚 کتاب سید محمد بهشتی؛ نگاهی به زندگی و مبارزات شهید دکتر بهشتی،صفحه ۶۲٫
@dghjkb
#خاطرات شهید بهشـتی | وفای به عهـد
🔸 به قول و قرارهایش پایبند بود؛ حتی اگر طرف مقابلش نوجوانی باشد.
روزی در هامبورگ فرزند یکی از اهل مسجد که ۱۲ ساله بود، نزد شهید بهشتی آمد. می خواست در مورد اسلام سوالاتی کند.
شهید بهشتی به ایشان فرمود: ساعت چند از مدرسه می آیی؟
گفت ساعت ۴:۱۵ بعد از ظهر.
گفت: می توانی ساعت ۴:۳۰بیایی؟
گفت: بله.
ایشان فرمود: فردا ساعت ۴:۳۰ منتظر شما هستم.
روز بعد نزدیک موعد ملاقات ایشان بود و ما در خیابان بودیم که ماشین ما خراب شد. ایشان آرامش نداشتند.
آمدند و گفتند: چقدر طول می کشد تا ماشین درست شود؟
گفتم: نمیدانم. بعد از دقایقی دوباره آمدند و زمان درست شدن ماشین را پرسیدند.
گفتم: مگر عجله دارید؟
گفت: قرار دارم.
گفتم: آن دانش آموز ۱۲ ساله را می گویید.
گفت بله.
گفتم نگران نباشید. اگر شما ساعت ۵:۳۰ هم بروید اشکالی ندارد، نهایتا میرود گوشهای بازی میکند تا شما برسید.
گفت: نه! من با این بچه در این ساعت قرار گذاشتم و ۴:۳۰ هم باید مسجد باشم؛ چه آن بچه بیاید و چه نیاید.
بالاخره تاکسی گرفتند تا خودشان را به وعده شان در مسجد برسانند.
#بهشتی_را_بشناسیم
کتاب عبای سوخته، ص ۱۳-۱۲٫
#شهید_بهشتی
@dghjkb