یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می گفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم.
از پله های شهرداری می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم.
یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان.
رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی می خوای؟
گفتم :کار
گفت : فردا بیا سرکار
باورم نمی شد
فردا رفتم مشغول شدم .
بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود.
چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود من جای اون مشغول شدم.
شش ماه بعد رئیس شهرداری استعفاء کرد و رفت جبهه.
بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت :توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت می شد. یعنی از حقوق شهید باکری
این درخواست خود شهید بود.
امثال این بزرگواران باید برن جونشونو بدن تا فضا و جا برای دزدی ها و اختلاس ژن های برتر باشه.
کجایند مردان بی ادعا
#انتخاب اصلح
#راه شهدا
واکنش زینب سلیمانی به صوت جنجالی ظریف؛
ظریف بخوانید اما درشت تکرار کنید ...
راست میگوید که میدان با میز فرق دارد، او اساساً حاصل یک تَکرار بی جاست، نه یکاقدام بجا
آقای دیپلمات
شما یادتان نمی آید،
مرد میدان ما آن روز که در زیر آفتاب سوزان جنوب پوست می انداخت تو در حال درست کردن اتوی کت و شلوارت در نیویورک بودی و در حال نوشتن پیش نویس ۵۹۸ و جام زهر
تو سنگین تر از خودکار را بلند نکرده ای تا داغی قنداقه آفتاب خورده کلاش را زیر آفتاب داغ خوزستان در دستت حس کنی و مجبور نبوده ای آب آفتاب خورده بخوری و روی خاک دراز بکشی و خون رفقایت را که روی صورتت پاشیده پاک کنی و تکه های بدنشان را درون گونی جمع کنی و برای والدینشان ببری.
آن روز که مرد میدان ما اشرار تنیده در کالبد خسته سیستان را ازاله میکرد هم تو در سعد آباد با همین مستر ریش قشنگ در حال مالیدن پاچه اروپایی ها برای امضای ننگین سعد آباد بودید
شما قفل های زیادی زده اید
از تاسیسات هسته ای تا دهان منتقدان...
حق داری قتیل نیمه شب جمعه دی ماه بغداد را مقصر ناکامی هایت بدانی.
او مرد میدان بود و امنیت مذاکرات شما را هم تامین میکرد.
*تو با کَری ور میرفتی و قدم میزدی، که او در ادلب، حلب، نبل و الزهرا و موصل خاکریز به خاکریز دنبال شهادت و فتوحات شیربچه های انقلاب خمینی بود.
مکتب ولنجک نمیفهمد عمق استراتژیک اندیشه روستای قنات ملک رابُر کرمان را.
آقای دیپلمات
این حنایی که امروز بر کاکل ملت میبندید
دیگر رنگی ندارد
کار اندیشه غرب لیس شما تمام است
مذاکرات و ورق پاره برجام شما به جهنم خواهد رفت
و خودتان به جایی آنطرف تر از برجام
اما راکت های غزه به تلاویو رسیده است
موشکهای انصار الله به ریاض
صاروخ های حزب الله به دیمونا
صدای پوتین ما را پشت دیوارهای حیفا بشنوند.
آقای دیپلمات دوست دارید نقش شمارا در " گاندو۳ " چه کسی بازی کند؟
یادت هست کدخدای شمارا خدای ما با شنهای طبس خار کرد؟
یادت باشد خون فرمانده دامن گیر است جناب!
سرخاب و سفیدآب دیپلو_ماتیک سازشگرانه را با کدام آب و صابون میشود پاک کرد.
گرد خاک شلوارتان را بعد از زانو زدن در مقابل امیر کویت چه کسی پاک کند؟
اینجا محاسن مردان خدا با خون خضاب میشود و لباسشان در آتش اشتیاق وصل خاکستری میشود
سهم شما از سازش ۱۰۰ سکه بود و یک مدال حلبی از دست پرزیدنت، سهم او یک موشک بود و یک نشان ذوالفقار از نائب امام عصرش.
#راه شهید رئیسی ها
#سردار سلیمانی ها
همچنان ادامه خواهد داشت ان شاالله