هدایت شده از مسطورا
✅ در طرح «زندگی با آیهها» هر روز یک آیه از جزء همان روز انتخاب و مطالب مرتبطی با آن آیه تولید شده است که فهرست راهنمای آن در ادامه تقدیم میگردد.
🔰این مطالب را روزانه در کانال بارگزاری میکنیم تا شما عزیزان ضمن استفاده از آن بتوانید با نشر آن در یک حرکت عظیم قرآنی سهیم باشید.
1⃣ #پوستر مفهومی+ #ترجمه_مختصر+ #ترجمه_تدبری
2⃣ #پادکست_محفل_ادبی_مسطورا
3⃣ متن #محفل_ادبی_مسطورا
4⃣ ویدئو #پویانمایی با چاشنی #طنز
5⃣ ویدئو #مدرسه_حفظ جهت حفظ آیه هر روز
6⃣ #تمثیل متناسب با آیه هر روز
7⃣ ویدئو #استوری آیه هر روز به همراه ترجمه
8⃣ ویدئو #تفسیر_کوتاه استاد قرائتی
‼️کپی و انتشار مطالب فوق مجاز میباشد، حتی بدون ذکر منبع.
✍️#محفل_ادبی_مسطورا
🕋معبود بینظیر❗️
🔰جلسه هفتم: توحید در جهانبینی اسلام
معبود بینظیر من!
ماورای همه لمسشدنیها و حسشدنیها، بالاتر از همه حقیقتها
برتر، والاتر، عزیزتر و شریفتر از هر بود و نبودی؛ تویی!
تو نام بالاتر جهانی
دست قدرتمندِ بالای دستهایی
دستی که همه موجودات را میگرداند به سر انگشتی
زنده میکند و میمیراند، به چشم برهمزدنی!
آن کس که حیات را در دل کوچکترین ذرهها جاری کرده،
به بزرگترین جهانهای ناشناخته، کهکشانها و آنسوی کهکشانها، وسعت داده.
هر چه بود و هست و خواهد بود را، ساخته و پرداخته و پاینده داشته!
به رازها و سنتها و قانونهایش. به مصلحتها و دلیلها و حکمتهایش.
از بالا تا پایین،
از ناچیزترین تا چشمگیرترین،
از بیجانها تا جاندارها
تمام بنده و برده و آفریدهها، همه متصل به تو هستند.
از تو اند و به تو باز میگردند.
چه بیپناه است کسی که تو را نداشته باشد.
چه خسته و آشفته و سرگردان است، کسی که تو را باور نداشته باشد.
باور به قدرت تو، باور به حضور و وجود تو،
باور به اینکه تو میبینی و تویی که محاسبه میکنی،
ناجی دردها و افسردگیها و دلمردگیهای انسان است؛
ناجی خیالهای آشفته و تردیدهای کشنده و تشویشهای قلب است.
پس: لااله الا الله!
لا اله الا الله، که نیست معبود و محبوب و معشوقی جز تو!
که نیست قدرتی بالاتر از قدرت تو!
تو همان منتهایی هستی که کشتیبان در هنگام طوفان صدایت خواهد زد
همان امیدی که هر محتاجی در آخرین فریادش، به تو خواهد آویخت.
تمام عالم، مطیع و عبد و دستبسته توست.
هر که بخواهد به تو نزدیکتر شود، باید بیشتر تسلیم تو باشد!
هیچ اسمی کنار اسم تو نیست؛ هیچ قدرتی کنار قدرت تو نیست؛
هیچ کس دیگری نیست که اینطور در برابر عظمتش حیرت کنم و به زانو بیفتم!
میخواهم سررشته زندگیام را به تو بسپارم.
به رشته تو چنگ بزنم؛ خوشی و ناخوشیام را به تو گره بزنم.
میخواهم دلم را گرم کنم به نور تو
سینهام را سپر کنم به پشتیبانی تکیهگاه تو
من از هوای نفس میترسم که تو را از من بگیرد و خودش در دلم خدایی کند!
پناه میبرم به دژ محکم تو
به کلمههای لاالهالاالله.
پناه میبرم به تو! معبود بینظیر من!
#مسطورا
#سطر_هفتم
✍️ #محفل_ادبی_مسطورا
🕋برای تو❗️
🔰جلسه هشتم: توحید در ایدئولوژی اسلامی
گفته بودی: آمدهایم تا مردمان را از حصار محدود و تنگ دنیا ببریم در فراخنای دنیا و آخرت!
گفته بودی: آمدهایم که رنگ زندگیات را عوض کنیم.
مزه دهانت را تغییر دهیم. آمدهایم که حال دلت را درست کنیم!
چه خوش آمدی، روشنی چشمم!
من به هر طرف که نگاه انداختم، جز وحشت نبود.
آدمهایی بودند که پا میگذاشتند روی شانههای هم.
زمین میزدند هرکس که دستاندازشان میشد.
کسانی را دیدم که برای تکههای کوچکی از خاک، جانی دریده بودند.
به قلبی پشت کرده بودند؛
مالی را خورده بودند و لیوان آبی را رویش؛
همانهایی که اگر بپرسی خدا را میشناسی؟ میگویند: همان که یکیست در آسمانها!
خدای آنها نه به زمین کاری دارد و نه به آدمها!
گفته بودی: به تو پناه بیاورم از شر این آدمها و فکرها؛
به تو پناه بیاورم از آنکه بخواهم چیزی از این دنیا را بیشتر از تو دوست بدارم و به قدرتی جز تو چنگ بزنم.
ببین که آمدهام
این منم که میگویم: لااله الا الله
منم که فهمیدهام هیچچیز این جهان برای من نیست؛
هیچ تخت و شوکتی، هیچ زمین و مکنتی، هیچ زن و فرزندی…
روز و شبم، نماز و دعایم، رفتن و آمدنم، خواندن و نوشتنم، نشستن و بلند شدنم، همه و همه برای توست
پناه میبرم به تو که اگر لحظهای
در تصمیمی، در قدمی، در انتخابی، از تو چشم بپوشم.
پناه میبرم به تو اگر به طمع مالی، به حرص مقامی، به شوق عشق و تنی، روی از تو برگردانم.
فقط برای تو خم و راست میشوم.
به نیاز تو نفس میکشم.
اصلا زندهام اگر، به عشق توست!
من کشتهمرده توام!
نخواه از آنهایی باشم که کشتهمرده رنگ طلای سکههایند.
از آنهایی که له میکنند آدمها را برای گرفتن صندلی تازهای!
از آنهایی که چشمی را به اشک مینشانند و راه کسی را کور میکنند و زندگی بینوایانی را دشوار.
نخواه از آنها باشم! آنها که دچار فراموشیاند؛ فراموشی تو!
ای یگانه محبوبم!
آمدهام که همه بودنم را خرج تو کنم.
همه گذشته و آینده و سرنوشتم را.
آمدهام که روی برگردانم از همه خدایان دروغین.
خدایان نفس و شهوت.
خدایان حرص و آرزوهای بلند.
آمدهام برای آن روزی که همه کاخها فرو میریزند؛
همه نیرنگها رو میشوند؛
زمین چون پنبه زدهای از هم میپاشد و زمان مفهومش را از دست میدهد.
آن روز همه خواهند دید که قدرت، یکسره به دست توست
و تویی که عاقبت آدمهایی!
آمدهام که همه امورم را بسپارم به دست تو؛ به راه تو!
که بدانی اگر میگویم دوستت دارم، لقلقه زبانم نیست.
من دوستت دارم با چشم و زبان و دست و پاهایم.
من دوستت دارم با تمام وجود و تاروپودم؛ یگانه معشوق من!
#مسطورا
#سطر_هشتم
#دختران_حاج_قاسم
✍#محفل_ادبی_مسطورا
🕋 بی شریک ❗️
🔰جلسه نهم: عبادت و اطاعت انحصاری خدا
لعنت به هر که مرا با تو نمیخواهد!
به هر که وعده مزد میدهد اگر به نافرمانی تو اطاعتشان کنم!
اگر بلهقربانگویاش بشوم و به تو پشت کنم!
لعنت به هر که مرا مطیع غیر تو میخواهد!
دست این دروغگوها را تو برایم رو کردهای!
گفته بودی: این بیچارهها نه میتوانند نفعی به خودشان برسانند و نه ضرری را از خودشان دور کنند!
من خیال میکردم در روز سختی، کسی جز تو میتواند هواخواه من باشد!
گره از مشکلاتم باز کند.
خیال میکردم این غمهای در سینه فشرده شده مرا،
این رنجهای از دنیا زاییده شده مرا، این اندوههای پیدرپی و مستدام مرا،
کسی جز تو میتواند پاک کند.
فراموش کرده بودم که هرچه بود و هست را تو وجود دادهای.
فراموش کرده بودم فقط تویی که صدای من را میشنوی؛
فقط تویی که جنس دردِ سینه مرا میفهمی.
جز تو چه کسی میتواند من را بخواهد، پیش از آنکه نفعی به او رسانده باشم؟
چه کسی میتواند دوستم داشته باشد، جز آنکه خدمتی به او رسانده باشم؟
فقط تویی که به مهر و بزرگیات بر این بنده کوچکت رحم میکنی؛
فقط تویی که نعمتهایت را بیشمار به من ارزانی کردهای؛ فقط برای خودم.
تو چه نیازی داری به این آدمیزاد نیازمند؟!
از محبتت بوده، اگر امرم کردی که فقط تو را بپرستم و به راهنماییهایت گوش بسپارم؛
عبادت و اطاعت من که تو را بزرگ نمیکند! تو بزرگی.
چه کسی را پیدا کنم که شریک بزرگی تو باشد؟!
شریک محبت تو باشد؟!
تو مهربانی! مهربانتر از پدر و مادرم!
مگر نه اینکه مهر مرا تو به سینه مادرم گذاشتی؟!
و قطرهای از دریای حمایتت را در وجود پدرم ریختی!
من به نیروی پرقدرت تو متصل میشوم.
میگریزم از هر شیطان شرانگیز و شرآفرین؛
میگریزم از سرسپرده شدن به این شیطانها؛
میگریزم از این دزدهای قافله، سرابهای تو خالی، قدرتهای پوشالی.
به تو پناه آوردهام!
به تو متصل شدهام، تا دور شوم از هرچه غیر توست!
باید ببُرم از هر ریسمانی که به دستان تو نمیرسد؛
هر اطاعتی که به سوی غیر تو باشد، بیرون افتادن از مسیر توست.
میخواهم بشکنم همه بتهای این دل خسته را!
میخواهم کنار بزنم هرکسی را جز تو!
میدانم انتهای این آتش، گلستان خواهد شد!
#مسطورا
#سطر_نهم
#دختران_حاج_قاسم
✍️#محفل_ادبی_مسطورا
🕋بی قید و شرط❗️
🔰جلسه دهم: روح توحید، نفی عبودیت غیرخدا
زنجیرهایی که به دست و دلم آویخته، قدمهایم را کند کرده.
میخواهم برسم اما نمیتوانم.
بالهایم شکسته است و راه دشوار!
میترسم از آنکه بمیرم و به روح حرف تو نرسیده باشم.
میترسم بمیرم و هنوز یکتاپرست نشده باشم!
داستان عُدَی در یادم تکرار میشود؛
همان وقت که وارد مدینه شد و پیامبر عتابش زد که مسیحیان و یهودیان، احبار و رهبان خود را، عالمان و زاهدان خود را، و مسیحبنمریم را پروردگاران و خدایان خود گرفتند؛ درحالیکه خدای متعال فرمان داده بود به آنان که جز خدای واحد، کسی را عبادت نکنند.
عُدَی آشفته شد. لب به اعتراض باز کرد:
ای پیامبر خدا، این حرف درست نیست، ما کِی احبار و رهبانمان برایمان خدا و ربّ محسوب شدند؟!
کِی آنها را عبادت کردیم؟!
کلام پیامبر جانم را میلرزاند. کلماتش انگار از قرنها دور در سر من تکرار می شوند:
بله، در مقابل آنها سجده نکردید اما… آنچه آنها گفتند، بیقیدوشرط پذیرفتید!
حرامهای خدا را حلال وانمود کردند در نظر شما
و حلالهای خدا را حرام وانمود کردند
شما چه کردید؟!
بیآنکه درصدد باشید واقعِ مطلب را بفهمید، بیآنکه یادتان بیاید حرف خدا چه بود؛
آنچه آنها گفتند، بیقیدوشرط، اطاعتشان کردید.
عبادت این است! پروردگار و ربگرفتن یک موجود این است!
آه و دریغ که این حرفها چقدر برایم آشنایند!
چقدر شبیه حال این روزهای مایند؛ مایی که دیگر خیلی چیزها را بد نمیدانیم؛
از خیلی گناهان به خروش نمیآییم؛
مایی که هر روز زیر تیرهای آمده از غرب و شرق، آخ هم نمیگوییم؛
به فسادهای گسترده جهان، اهمیتی نمیدهیم.
ما که دوری از خدا را پذیرفتهایم!
به شرط زندگی راحتتر؛ به شرط لذتهای آنی و لحظهای؛ به شرط خوشیهای کوچک ناپایدار!
انگار فراموش کردهایم…
پیغامآورها آمده بودند این زنجیرها را باز کنند؛ آمده بودند خورشید را نشانمان دهند؛
چشمهایمان را باز کنند به سوی نشانههای خدا!
ما چه کردیم؟
چشم بستیم و فرو گذاشتیم حرفهایشان را
خودمان را گول زدیم و حتی به خودمان دروغ گفتیم!
خیال کردیم دلمان سرای تنها یک خداست.
ما که بودیم؟
همانها که کفایت خدا برایشان کافی نبود.
همانها که لذت عبادت و اطاعت نچشیده، دلشان به لذتهای گذرا راضی بود.
همانها که بزرگی خدا را کوچک شمردند و خودشان را خوار کردند!
ما همانهاییم خدایا!
ما معترفیم
که حق تو به گردن داشتیم اما ادایش نکردیم!
ما بیچارههای سست را ببخش!
ما را به درگاهت راه بده!
نگذار بمیریم قبل از آنکه یکتاپرست شده باشیم!
#مسطورا
#سطر_دهم
#دختران_حاج_قاسم
╭═━⊰🍃🌺🌺🍃⊱━═╮
@dhgh_ir
╰═━⊰🍃🌺🌺🍃⊱━═╯
✍️#محفل_ادبی_مسطورا
🕋 یک رنگ❗️
🔰جلسه یازدهم: توحید و نفی طبقات اجتماعی
برای تو رنگ و نژاد و شغل و طبقات آدمها، فرقی ندارد!
تو همه انسانها را یکدست و به یک چشم میبینی!
همه برای تو عزیزند.
اگر هم تفاوتی در خلقت ماست
اگر رنگ چهرهها و زبانها و ملیتها متفاوت شده
نه برای این است که کسی بر کسی یا قومی بر قومی برتر باشند!
چه فرقی میکند من در کدام محله به دنیا آمدهام؟
چه فرقی میکند پدرم چه شغل و مقامی داشته باشد؟
چشمهایم چه رنگی باشد، لاغر باشم یا چاق، زشت باشم یا زیبا،
ارزش من که به اینها نیست!
گفته بودی: ما درون را بنگریم و حال را…
نگاه تو به دلهاست!
که در سرم هوای کیست؟
که در دلم هوس چیست؟
دستهایم چه میکنند؟
پاهایم کجا میروند؟
چشمهایم به سوی چه میچرخند؟
گوشهایم چه میشنوند؟
تو مرا به خودم شخصیت میدهی!
تو مرا به روحم ارزش میدهی!
وگرنه زن و مرد، پایین و بالا، زشت و زیبا برای تو یکیست!
من این رسم را از تو آموختهام.
از تو که گفته بودی: با ارزشترینتان نزد منِ باتقواترین شماست!
آموختم که همه را به یک چشم ببینم و همه برایم عزیز باشند! همه را ارزشمند ببینم.
البته که باارزشترین در نگاه من هم کسی است که به تو نزدیکتر باشد.
ای کاش میتوانستم نگاه تو را روی دست بگیریم و همه جا جار بزنم!
که آی مردم ببینید این است خدای من!
خدایی که برای خودش فرزندی انتخاب نکرده!
همه بندگان اویند!
همه عزیز دل اویند!
همه نیازمند اویند
و او به همه کس و همه چیز بینیاز!
آی مردم چنین خدایی پرستیدنی نیست؟!
ای کاش همه ما این نگاه تو را داشتیم!
که یکدست همه را میدیدیم و جان آدمها به یک قیمت بود!
که اگر چنین بود دیگر کسی به کسی ظلم نمیکرد! دیگر کسی بالادست نبود دیگری فروافتاده!
این کلام توست که با مهربانی به گوشم میخورد: همه از توایم و به تو باز میگردیم!
به تو که آغوشت برای همه جا دارد؛ به تو که آسمانت برای همه یکرنگ است!
ای زیبایی که همه عزیزکردهات هستند!
تو بینیازی از هرچه بود و هست! نه فرزندی داری نه وابسته مادر و پدری!
آن چشمی که بندهای از تو را به حقارت نگاه بیندازد، کور کن
آن فکری که به ثروتداران و مقامدارانت ارج میدهد، دود کن
قلبم را پر کن از محبت دوستدارانت و خشم به دشمنانت!
که برای هر عشق و نفرتی، تو میزان و ترازویی!
ای مهربانترین!
#مسطورا
#سطر_یازدهم
#دختران_حاج_قاسم
╭═━⊰🍃🌺🌺🍃⊱━═╮
@dhgh_ir
╰═━⊰🍃🌺🌺🍃⊱━═╯
✍️#محفل_ادبی_مسطورا
🕋 آرام من❗️
🔰جلسه دوازدهم: تأثیرات روانی توحید
در طوفانهای عظیم زندگی،
در برخورد موجها و دردها و اضطرابها،
در تاریکی شبها و نفس کم آوردنهای درهها،
فقط یک نفر تکیه میزند به عرشه کشتی نجات، لبخند میزند و چشمش را به آرامش میبندد؛
همان که در دلش، ایمان به وجود تو، قدرت و حضور تو، وسعت و بزرگی تو، موج میزند!
من اگر تو را نداشتم که بیچاره بودم!
اگر بدون تو قرار بود هزارتوی جهان را سفر کنم،
در هر نشیبی، سر میخوردم.
در هر بلایی، کم میآوردم.
به هر شب تاریک و موج و گردابهای هایل، وحشت میکردم.
دلم را مهربانی تو پر کرده است!
که همیشه همراهی و پشتیبان! مهربانی و دستگیر! رفیقی و جبرانکننده کاستیها!
اگر تو نباشی من از هیچ چیز در امان نیستم!
حتی اگر بگریزم به بلندترین قلهها؛
اگر دلخوش کرده باشم به سکهها و زرها؛
حتی اگر همه دنیا را به پشتبانی بگیرم؛ بدون تو نابودم!
بی تو افسوسهای گذشته و اضطرابهای آینده غرقهام میکند؛
نفس کم میآوردم!
دشمن تو، شیطان، اینطور میخواهدم؛
مشوش و اضطرابزده و بیمناک؛
در جستوجوی دنیا و در آرزوهای بلند؛
که یادم برود کیستم و از کجا آمدهام و برای چه آمدهام!
که غفلت کنم از حضور پرقدرت تو!
بگذار به ایمان تو، به یگانگی تو دلم آرام بگیرد! که اگر اینطور باشد…
هیچ درد و رنجی توان از پا درآوردنم را نخواهد داشت!
هیچ کس و هیچ چیزی نخواهد توانست زمینم بزند!
اینکه یکی پشتوانهام باشد هم کافی است هم بهتر؛ البته به این شرط که آن یکی تو باشی!
به این شرط است که آرامم و خوشبخت!
گفته بودی: کسی که مرا دارد نه از کسی میترسد و نه از چیزی!
ای کاش تو را داشته باشم! کنار خودم! برای خودم!
ای کاش دلم به تو گرم باشد؛ که اگر اینطور باشد…
دستم نمیلرزد به وقت انفاق کردن؛
پایم سست نمیشود به هنگام جنگیدن
صدایم گم نمیشود به وقت دادخواستن!
که اگر اینطور باشد راهم روشن است؛ که رهرو راه تو، مسیر را گم نمیکند!
درست فکر میکند، درست تصمیم میگیرد و درست حرکت میکند!
این از نشانههای رحمت توست! این از لطف توست به آنها که ایمان آوردهاند به کلمههای لا اله الا الله!
آنها که پشت خاکریزها، با لبخند و آرامش، سینهشان را سپر میکنند برای گلولهها
آنها که در دردها و مصیبتها، دلشان را محکم میکنند برای روبهرو شدن با رنجها!
آنها که میدانند تو عزیزی و قادری و حکیمی
که مکر تو بالاترین مکرهاست و بخیل نیستی!
که اگر تو بخواهی، دریاها میشکافد و آتشها گلستان میشود و طوفانها کشتی نجات مییابد!
آنها که به توحید تو ایمان آوردهاند؛ آنها که تو برایش کافی هستی!
#مسطورا
#سطر_دوازدهم
#دختران_حاج_قاسم
╭═━⊰🍃🌺🌺🍃⊱━═╮
@dhgh_ir
╰═━⊰🍃🌺🌺🍃⊱━═╯