از دور دیدمش که سوار ماشینش میشد
دویدم و قبل از اینکه در ماشین رو ببنده صداش کردم: آقا... آقا
نفسم بیش از این کفاف نداد
چندبار عمیق و پشت هم نفس کشیدم بلکه بتونم حرف بزنم. سر برگردوند و با دیدن وضعیت عجیبم از ماشین پیاده شد: چیزی شده خانوم؟
_بله... یه ماشین دنبالمه
سه تا کوچه رو یه نفس... دویدم...
هیچ کس نبود... شما... فقط شما رو دیدم
اینجا خیلی خلوته
میشه خواهش کنم منو تا یه مسیر شلوغ برسونید؟!
https://eitaa.com/joinchat/1611202753C21e1e81e4a
#معمایی #پلیسی_جنایی #عاشقانه_مذهبی
هدایت شده از ضُحی
از دور دیدمش که سوار ماشینش میشد
دویدم و قبل از اینکه در ماشین رو ببنده صداش کردم: آقا... آقا
نفسم بیش از این کفاف نداد
چندبار عمیق و پشت هم نفس کشیدم بلکه بتونم حرف بزنم. سر برگردوند و با دیدن وضعیت عجیبم از ماشین پیاده شد: چیزی شده خانوم؟
_بله... یه ماشین دنبالمه
سه تا کوچه رو یه نفس... دویدم...
هیچ کس نبود... شما... فقط شما رو دیدم
اینجا خیلی خلوته
میشه خواهش کنم منو تا یه مسیر شلوغ برسونید؟!
https://eitaa.com/joinchat/1611202753C21e1e81e4a
#معمایی #پلیسی_جنایی #عاشقانه_مذهبی