چند روز قبل از شهادتش، سیدمحمد با پدرش اومدن دوکوهه، ازش پرسیدم: «محمد آقا! بابا برا چی اینجاست؟»
گفت: « از جبهه غرب میاییم، رفته بودیم پیکر برادرم رو که شهید شده و تو منطقه جا مونده جستجو کنیم و بیاریم.»
دلم برا پدرش سوخت، نتونستم چیزی نگم! گفتم: « سیدمحمد جان! شما که منطقه رو می شناختی! می دونستی پیکر شهید رو پیدا نمی کنید! چرا بابا را تا اونجا بردی؟! فکر نکردی دلش بیشتر شکسته میشه!؟ »
تبسمی کرد و گفت: « خودم هم می دونستم، ولی خواستم بابا منطقه و رزمندگان رو ببینه، دلش برای شهادت من قرص و آماده بشه!»
🔸 #شهید_سیدمحمد_اینانلو، فرمانده گردان سلمان لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)، شهادت ۶۳/۱۲/۱۱ طلائیه
شادی روح این شهید بزرگوار و برادرش #شهید_سیدمحمود_اینانلو صلوات...
▪️دوستانه ای با شهدا در #دیار_دلیران
https://eitaa.com/diare_daliran