❤️💛💚💙💜❤️💛💚💙💜
#سبک_زندگی_شهدایی
💠جلوی نماز اول وقت او را میگرفتم
🔸اوایل ازدواجمان برای #شهادتش دعا میکرد، میدیدم که بعد نماز از خدا، طلب شهادتــ🕊 میکند. #نمازهایش را همیشه اول وقت میخواند،نماز شبش ترک نمیشد🚫
🔹 دیگر تحمل نکردم؛ یک شب🌙 آمدم و #جانمازش را جمع کردم، به او گفتم: «تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی، #شهید میشی»
🔸 حتی جلوی نماز اول وقت⏰ او را میگرفتم. اما چیزی نمیگفت🙁.
دیگر هم #نمازشب نخواند. پرسیدم:«چرا دیگر نماز شب نمیخوانی⁉️»
🔹خندید😄 و گفت:«کاریو که باعث #ناراحتی تو بشه تو این خونه انجام نمیدم، #رضایت تو برام از عمل مستحبی مهم تره⭕️، اینجوری امام زمان(عج) هم راضیتره.☺️»
🔸بعد از مدتی برای شهادت هم #دعا نمیکرد، پرسیدم:«دیگه دوست نداری شهید بشی؟» گفت:«چرا. ⚡️ولی براش دعا نمیکنم.چون خود #خدابایدعاشقم بشه تا به شهادت🕊 برسم.»
🔹گفتم:«حالا اگه تو #جوونی عاشقت بشه چیکار کنیم؟🙁» لبخندی زد و گفت:«مگه #عشق پیر و جوون میشناسه😄؟»
راوی:همسر شهید
#شهید_مرتضی_حسین_پور
@didebanehoshyar
💞 💞 💞 #عقد_برادری😘
#طنز_جبهه
🔸در روزهای پیش از فتح فاو بودیم در #عید_غدیر. به رسم استحباب، ابراهیم و حمید را صدا زدم و پیمان #برادری بین خود 👥👤جاری کردیم.
🔹دست ها را در هم گره کرده و قرار گذاشتیم تا در #عملیات آینده در هر شرایطی یاور هم باشیم و #حامل جسم مجروح و یا شهید هم.
🔸به شب عملیات رسیدیم و #آتش 💥شدید دشمن امانمان را بریده بود. در ابتدای ورودی شهر با #ترکشی زخم عمیقی برداشتم و زمین گیرم شدم.
🔹خبر به برادران #صیغه_ایم رسید و طبق پیمان برادری که داشتیم، در آنی بالای جسم نیمه جانم آمدند و هن هن کنان و در آن شیارهای پر پیچ و خم، عزم انتقال جسم سنگینم را به عقب کردند.
🔸با حال زاری که داشتم صدای حمید را می شنیدم که #غمگینانه زیر لب زمزمه می کرد و از #ناراحتی می نالید. از آن همه #علاقه ای که در او نسبت به خودم می دیدم از برادری خود با او #لذت😍 می بردم.
🔹برای #تسلای او تمام انرژی خود را جمع کرده و گفتم: "نگران نباش، بخدا خوب خواهم شد و بین شما باز می گردم"
🔸حمید هم با لهجه #شیرین و عامیانه اش گفت:"بابا کی نگران توهه😳 به خاطر تو داشتم به خودم بد می گفتم که این چه صیغه #اشتباهی بود که با تو بستم. حواسم به #هیکل سنگینت نبود."😳😰
🔹و سالهاست جمله اش نقل هر #مجلسمان شده و بهانه ای برای #خندیدنمان.😊😂
راوی : "محمد رضا سقالرزاده"
گردان کربلا
#لبخند_بزن_بسیجی
😂😂😂
#طنز_جبهه
💠 صیغه برادری
🔸در روزهای پیش از فتح فاو بودیم در #عید_غدیر.
به رسم استحباب، ابراهیم و حمید را صدا زدم و پیمان #برادری بین خود 👥👤جاری کردیم.
🔹دست ها را در هم گره کرده و قرار گذاشتیم تا در #عملیات آینده در هر شرایطی یاور هم باشیم و #حامل جسم مجروح و یا شهید هم.
🔸به شب عملیات رسیدیم و #آتش 💥شدید دشمن امانمان را بریده بود.
در ابتدای ورودی شهر با #ترکشی زخم عمیقی برداشتم و زمین گیرم شدم. 😝
🔹خبر به برادران #صیغه_ایم رسید و طبق پیمان برادری که داشتیم، در آنی بالای جسم نیمه جانم آمدند و هن هن کنان و در آن شیارهای پر پیچ و خم، عزم انتقال جسم سنگینم را به عقب کردند.
🔸با حال زاری که داشتم صدای حمید را می شنیدم که #غمگینانه زیر لب زمزمه می کرد و از #ناراحتی می نالید.
از آن همه #علاقه ای که در او نسبت به خودم می دیدم، از برادری خود با او #لذت😍 می بردم.
🔹برای #تسلای او تمام انرژی خود را جمع کرده و گفتم:
"نگران نباش، بخدا خوب خواهم شد و بین شما باز می گردم"
🔸حمید هم با لهجه #شیرین و عامیانه اش گفت:
"بابا کی نگران توئه⁉️
به خاطر تو داشتم به خودم بد می گفتم که این چه صیغه #اشتباهی بود که با تو بستم😡
حواسم به #هیکل سنگینت نبود."😳😰
🔹و سالهاست جمله اش نقل هر #مجلسمان شده و بهانه ای برای #خندیدنمان.😊😂
راوی : "محمد رضا سقالرزاده"
گردان کربلا
#لبخند_بزن_بسیجی😁
@didebanehoshyar
🔴 #ناراحتی_بجا_و_رفتار_نابجا
💠 ناراحت شدن زن و شوهر از دست یکدیگر میتواند #طبیعی باشد. به هر حال ممکن است همسرمان دچار اشتباهی شود که ما را #ناراحت کند.
💠 اما مهم آن است که در قبال کار اشتباه همسرمان #رفتار_نابجا از ما سر نزند.
💠 اولا عکسالعمل ما باید #متناسب با بزرگی یا کوچکی اشتباه همسرمان باشد.
💠 ثانیا طبق آموزههای دینی، #بدی یا اشتباه همسرمان را با رفتار #خوب از بین ببریم. تا مصداق آیه ۲۲ سوره رعد باشیم: (وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ؛ #خردمندان کسانی هستند که #بدی را با نیکی از بین میبرند.)
💠 #قهر کردن، #ناسزا گفتن، بد دهانی کردن، داد و بیداد کردن، #آبروی همسر را بردن و .... از مصادیق رفتار #نابجا با وجود #ناراحتی بجای ماست که عامل زیاد شدن #بدی و اشتباه همسرمان میگردد.
#همسرداری
#سبک_زندگی_اسلامی
💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞