ناگهان دلت می گیرد
از فاصله بین
آنچه می خواستی
و آنچه که هستی
آنچه را که اسمش غرور گذاشته ام برایت به زمین بکوبم…
احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی
هوایت را کرده و کمی تو را میخواهد ، دل است دیگر
یادش رفته است که رفته ای
هوای مردن
بیخ گوش من است
همان جایی که روزی…
رد نفس های تو بود
یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم
یه دل گرفته
یه زندگی پر از خالی
من سرشارم از تنــهایـــــــــی
گاهی هیچکس را نداشته باشی بهتراست
باور کن بعضیا تنهاترت می کنند
خندیدنِ من به مرگ از روی غم است
از حالِ بدم هر چه بگویند کم است!