eitaa logo
دیمزن
2.7هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
658 ویدیو
19 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها عکس با کیفیتی که از فرودگاه سلام و جمع مشتاقان مستقبلین حاجی ها دارم 😀 یه جوری احساس ذوق و حصورشون پرشور بود ادم فکر میکرد هشت سال تو جنگ اسیر بوده و الان داره به خاک وطن برمیگرده 😄
قشنگی اش این بود که هر کی میرفت بیرون ،مستقبلین حاجی های دیگه هم بهش زیارت قبول میگفتند😍 چشمای ادم قلبی میشد. به اعتبار این که مهمان خدا بودیم همه دوستمان داشتند. یعنی هر وقت اسممان به اومیچسبد، معتبر میشویم دوشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۲ https://eitaa.com/dimzan
از واکنش بچه هام در لحظه دیدار عکس و فیلم ندارم طبیعتا چون با دو دست محکم داشتم فشارشون میدادم توی بغلم. راستش انتظار داشتم گریه کنم ولی ناخودآگاه باهاشون شوخی کردم. واکنش طبیعی بدن یک مادر نمونه هنگام بحران🤪 دوشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۲ https://eitaa.com/dimzan
ساعت سه نصف شب رسیدیم فرودگاه و فرودگاه نماز صبح خوندیم تا برسیم خونه هوا روشن شد. حلقه گل پلاستیکی هم که نخریده بودند ببعی هم که نیاورده بودند فرودگاه. 😄🤪 همه رو به این بنر بخشیدم 😀😀 اصولا آیا این که بنر بزنند در خانه که یا اهل العالم این خانه حاجی داشته است کار خوبی است ؟ به نظرم که توجه دادن مردم است به اهمیت حج و سنت عزیز داشتن مهمان خدا چقدر دوست داشتم لای در ساختمان را باز میگذاشتم هرکس از رهگذران دوست داشت یک توک پا می آمد بالا و شیرینی و چایی میخورد و میرفت
مغازه روبروی خانه مان هم همین کار را کرده بود😅 خب فکر کنید یکی داره راهش میره ببینه این ور اون ورش همه حج رفتند ناخودآگاه تلنگری است پس من کی ؟
نه انصافا واحد فرهنگی منزل خوب کار کرده بود 😀
و البته خانه خدا هم مثل منزل خودمان بود! همه جا منزل عشق است که یارم همه جاست کوردل آنکه نیابد به جهان جای تو را
خب دیگه واقعا استوری های حج تموم شد برید ولیمه هاتون رو بگیرید😄
با تشکر از زحمات فراوان خانم عاطفه قربانی که در این مدت ادمین این پیج بودند و زحمت ذخیره و انتقال استوری ها رو به اینجا کشیدند، عارضم که من بعد این کانال توسط خودم اداره خواهد شد.
. از رختخواب بیرون می آیم. همه خوابند. چراغ ها خاموش است. پناه می برم به تراس. باز هم نتوانستم بخوابم. مثل شب قبل و شب قبل ترش و شب اولی که از مکه برگشتیم. بدنم تنظیم شده روی شب نخوابیدن. چهل شب مدینه و مکه را نخوابیده ام و حالا مثل کسانی که از آمریکا و حومه اش آمده اند شب و روزم به هم خورده. سر همین نخوابیدن هم مریض شدم. بدنم را انگار کوفته اند. عصری رفتیم دکتر گفت چیزی نیست. خستگی سفر است. کلی آمپول توی سرم زد و برگشتم. سجاده ام را باز می کنم سمت قبله. قبله...قبله...قبله... یعنی چند هزار کیلومتر با قبله فاصله دارم؟ هفته پیش این موقع فاصله ام با قبله چند متر بود. چند رکعتی نماز می خوانم. یاد آن خانم آذربایجانی می افتم که می پرسید وقت نماز مهرم را نگاه کنم یا کعبه را؟ گفتم: کعبه را نگاه کن! حالا من کجا را نگاه کنم؟ چشم هایم را می بندم. تصویر کعبه هنوز پشت پلک های من است. با اشک شستشویش می دهم که شفاف تر شود. شب جمعه است. کمیل را باز می کنم. همان صوت سی و هشت دقیقه ای مهدی رسولی را که هفته پیش توی گوشم گذاشته و گوش کرده بودم. حین طواف. دعای کمیل خیلی شبیه کعبه است. هم سراسر خداست و هم بوی علی می دهد. مهدی رسولی می خواند و من دوباره احساس می کنم دارم دورش می گردم. يَا مَنْ عَلَيْهِ مُعَوَّلِي يَا مَنْ إِلَيْهِ شَكَوْتُ أَحْوَالِي تکیه گاهم! ای آنکه شکایت احوالم را به او برم! شکایت دارم از دلتنگی...از دوری...از خستگیِ دوری.. بدنم دوباره درد گرفته. اثر مسکن های توی سرم دارد می رود. یادم رفت به دکتر بگویم من خسته سفر نیستم. خسته برگشتنم. خسته ام از اینکه باید دوباره مثل همیشه شب ها بگیرم بخوابم و بدانم که یک عده آنجا تا صبح دورش می چرخند و ذکر می گویند...خسته ام از اینکه باید به زندگی عادی برگردم و همه خوردن و آشامیدن و پوشیدنم در خدمت عبادتم نباشد... بدنم را انگار با خرمن کوب کوبیده اند. تک تک سلولهایم ناله می کنند. قَوِّ عَلَي خِدْمَتِكَ جَوَارِحِي ... پ.ن.: کانال مهتاب را باز کردم. هنوز مکه است. این عکس را گذاشته بود. احساس کردم عکس های گوشی ام کهنه شده اند. دعای کمیل را رو به این تصویر تازه خواندم. https://eitaa.com/dimzan
اونایی که کتاب با امضا می خواستن😊