هدایت شده از خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا
#حاج_فِصال_نوشت
از محسن وزوایی قبلا در کتاب همپای صاعقه و ققنوس فاتح خوانده بودم و خوب او را می شناختم. نام کتاب "محسن عزیز" را شنیده بودم. نخوانده، ذوق و شوق زیادی برای یافتن و خواندنش داشتم. محسنی را که از قبل می شناختم از فاتحان لانه جاسوسی، سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام، فرمانده نبرد های بازی دراز و گردان حبیب بن مظاهر بود. چهره ای که همواره برایم در قاب تصویر قرار داشت.
با شروع کتاب، تصویری که از محسن در ذهن داشتم، حالا داشت راه می رفت، می خندید، عاشق می شد، عارف می شد و برای خدا خالص می شد. محسنی را که از قبل می شناختم صامت بود و محسنی را که بعد از خواندن کتاب شناختم محسن صادق بود. کسی بود که حسرت خودش را به کام دنیا گذاشت.
با این کتاب زندگی کردم، حسرت خوردم، اشک ریختم و دست روزگار را بابت جاماندن از قافله آنان شماتت کردم.
"یک محسن عزیز" آینه تمام نمای شهید محسن وزوایی است. نویسنده کتاب با دقت و وسواسی فراوان خاطرات، تصاویر، مصاحبه ها، نامه ها، وصیت نامه و حتی متن جلسات محسن را گردآوری کرده و در کنار هم چیده است به گونه ای که حاصل کار پازلی است زیبا از کسی که حجم و عمق کارهایی که انجام داده از طول عمر 21 ساله اش بسیار بیشتر است.
"یک محسن عزیز" چهارده فصل دارد و مشتمل است بر حدود 560 صفحه و به تعبیر نویسنده "شرح روایتی است مستند از تبدیل یک محسن معمولی به یک محسن عزیز" و ثمره دو سال پژوهش است که نویسنده با پای دل فراز و فرود مسیرش را طی می کند و با زیبایی و مهارت تمام سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام را به تصویر می کشد.
صمیمانه ممنونم از خانم غفار حدادی که حق مطلب را ادا کرد.
#یک_محسن_عزیز
#شهید_محسن_وزوایی
#فائضه_غفار_حدادی
#مستند_داستانی
#قطعه_26
#معرفی_کتاب
🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂