eitaa logo
دین بین
13هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
13 فایل
😁هدف ما گفتن موضوعات سنگین با قالب سبکه 🎞 تولید کلیپهای اینوری برای اونوری‌ها 🥴 ✍️ نویسنده و کارگردان: سید علی سجادی‌فر 🎞️ بازیگر: امید غفاری ادمین کانال و رزرو تبلیغات: @admin_dinbin
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 🌸🍃 خواهر احسان اومده بود و ازم خواست باهات حرف بزنم -ای بابا...اینا چرا دست بردار نیستن...مگه نگفته بودی بهشون؟! - چرا گفتم...ولی ریحان چرا باهاش حرف نمیزنی؟؟ -چون نمیخوامش...اصلا فک کن دلم با یکی دیگست - ااااا...مبارکه...نگفته بودی کلک..کی هست حالا این اقای خوشبخت؟! -گفتم فک کن نگفتم که حتما هست در حال حرف زدن بودیم که اقا سید از دفتر بیرون اومد و سریع از جلوی ما رد شد و رفت و من چند دقیقه فقط به اون زل زدم و خشکم زد.این همه پسر خوشتیپ تو حیاط دانشگاه بود ولی من فقط اونو میدیدم -ریحانه؟!چی شد؟! -ها ؟!؟...هیچی هیچی! . -اما وقتی این پسره رو دیدی... ببینم...نکنه عاشق این ریشوعه شدی؟! -هااا؟!...نه -ریحانه خر نشیا، اینا عشق و عاشقی حالیشون نیس که، فقط زن میخوان که به قول خودشون به گناه نیوفتن! اصلا معلوم نیست تو مشهد چی به خوردت دادن اینطوری دیوونت کردن... -چی میگی اصلا تو... این حرفها نیست... به کسی هم چیزی نگو - خدا شفات بده دختر - تو توی اولویت تری - ریحانه ازدواج شوخی نیستا.. - میناااا...میشه بری و تنهام بزاری؟! - نمیدونم تو فکرت چیه ولی عاقل باش ولگد به بختت نزن - برووووو مینا رفت و من موندم و کلی افکار پیچیده تو سرم...نمیدونستم از کجا باید شروع کنم... رفتم سمت دفتر بسیج خواهران و دیدم بیرون پایگاه زهرا داره یه سری پرونده به آقا سید میده و باهم حرف هم ... 🌸 🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
💕 🌸🍃 میزنن. اصلا وقتی زهرا رو میدیدم سرم سوت میکشید دلم میخواست خفش کنم! وارد دفتر بسیج شدم و دیدم سمانه نشسته: - سلام سمی -اااا...سلام ریحان باغ خودم... چه عجب یاد فقیر فقرا کردی خانوم .-ممنون... راستیتش اومدم عضو بسیج بشم..چیا میخواد؟! - اول خلوص نیت .-مزه نریز دختر... بگو کلی کار دارم - .-واااا...چه عصبانی..خوب پس اولیو نداری - اولی چیه؟! -خلوص نیت دیگه - میزنمت هاا - خوب بابا... باشه... تو فتوکپی شناسنامه و کارت ملی و کارت دانشجوییتو بیار بقیه خلاصه عضو بسیج شدم و یه مدتی تو برنامه ها شرکت کردم، ولی خانوادم خبر نداشتن بسیجی شدم چون ِ همیشه مخالف این چیزها بودن. یه روز سمانه صدام زد و بهم گفت: -ریحانه - بله؟! - دختره بود مسئول انسانی - خوب -اون داره فارغ التحصیل میشه.میگم تو میتونی بیای جاشا وقتی اینو گفت یه امیدی تو دلم روشن شد برای نزدیک شدن به اقا سید و بیشتر دیدنش و گفتم . -کارش سخت نیست؟! -چرا ولی من بیشتر کارها رو انجام میدم و توهم کنارم باش... ولی!! -باید با چادر بیای تو پایگاه و چادری بشی ... 🌸 🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمتهای جدید رو بذارم😊
💕 🌸🍃 وقتی گفت دلم هری ریخت..و گفتم تو که میدونی دوست دارم چادری بشم، ولی خانوادمو چجوری راضی کنم؟! - کار نداره که...بگو انتخابته واونا هم احتمالا برا انتخابت احترام قائل میشن - دلت خوشه ها میگم کاملا مخالفن -دیگه باید از فن های دخترونت استفاده کنی دیگه توی مسیر خونه با سمانه به یه چادر فروشی رفتیم و یه چادر خریدم..و رفتم خونه و دنبال یه موقعیت بودم تا موضوع رو به مامان و بابام بگم... -مامان؟ - جانم - من تو گرفتن تصمیمات زندگیم اختیار دارم یا نه؟! -آره که داری ولی ما هم خیر و صلاحتو میخوایم و باید باهامون مشورت کنی بابا: چی شده دخترم قضیه چیه؟! - هیچی...چیز مهمی نیست مامان: چرا دیگه حتما چیزی هست که پرسیدی..با ما راحت باش عزیزم - نه فقط میخوام تو انتخاب پوششم اختیار داشته باشم بابا: هییی دخترم... ولی اینجا ایرانه و مجبوری به حجاب اجباری... بزار درست تموم بشه میفرستمت اونور هر جور خواستی بگرد.. -نه پدر جان...منظور این نبود مامان:پس چی؟! -نمیدونم چه جوری بگم...راستش...راستش میخوام چادر بزارم .پدر : چی گفتی؟! درست شنیدم؟!چادر؟! مامان: این چه حرفیه دخترم.. تو الان باید فکر درس و تحصیلت باشی نه این چیزها - بابا: معلوم نیست باز تو اون دانشگاه چی به خوردشون دادن که مخشو پوچ کردن. -هیچی به خدا...من خودم تصمیم گرفتم بابا: میخوای با آبروی چند ساله ی من بازی کنی؟!؟همین مونده از فردا بگن تنها ... 🌸 🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
💕 🌸🍃 دختر تهرانی چادری شده مامان: اصلا حرفشم نزن دخترم...دختر خاله هات چی میگن... -مگه من برا اونا زندگی میکنم؟! - میگم حرفشو نزن با خودم گفتم اینجور که معلومه اینا کلا مخالف هستن و دیگه چیزی نگفتم. نمیدونستم چیکار کنم.کاملا گیج شده بودم و ناراحت از یه طرف نمیتونستم تو روی پدر و مادر وایسم از یه طرف نمیخواستم حالا که میتونم به اقا سید نزدیک بشم این فرصتو از دست بدم، ولی اخه خانوادم رو نمیتونم راضی کنم. یهو یه فکری به ذهنم زد. اصلا به بهانه همین میرم با آقا سید حرف میزنم، شاید اجازه بده بدون چادر برم پایگاه، بالاخره فرمانده هست دیگه فردا که رفتم دانشگاه مستقیم رفتم سمت دفتر آقا سید: -تق تق - بله بفرمایید - سلام -سلام...خواهرم شرمنده ولی اینجا دفتر برادرانه... گفته بودم که اگه کاری دارید با زهرا خانم هماهنگ کنید. -نه اخه با خودتون کار دارم -با من؟!؟ چه کاری؟! - راستیتش به من پیشنهاد شده که مسئول انسانی خواهران بشم ولی یه مشکلی دارم -چه خوب.چه مشکلی؟! -اینکه اینکه خانوادم اجازه نمیدن چادری بشم، میشه اجازه بدین بدون چادر بیام پایگاه؟! - راستیتش دست من نیست ولی یه سوال؟!شما فقط به خاطر پایگاه اومدن و این مسئولیت میخواین چادر بذاریم؟! ... 🌸 🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌹خیرمقدم به اعضای جدید🌹 قسمت اول 💖👇👇 https://eitaa.com/sangarsazanbisangar/99 قسمت اول 💖👇 https://eitaa.com/sangarsazanbisangar/574 قسمت اول 💖👇 https://eitaa.com/sangarsazanbisangar/855 قسمت اول 💖 https://eitaa.com/sangarsazanbisangar/4275 قسمت اول 💖👇 https://eitaa.com/sangarsazanbisangar/5439 قسمت اول 💖👇 https://eitaa.com/sangarsazanbisangar/7201 قسمت اول 💖👇 https://eitaa.com/sangarsazanbisangar/10594 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
سلام علیکم روزتون بخیر🌸🍃 خیرمقدم عرض میکنم به اعضای جدید کانالمون🌹 بعضی از دوستان گفتن مطالب کانال براشون کامل نمیاد این عزیزان از کانال لفت بدن دوباره عضو بشن تا مطالب رو براشون بیاره 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 #صفحه56_سوره_بقره 🌸🍃 هرروز یه صفحه قران به نیت #ظهور و #سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف🌸🍃 #اجرتون_با_صاحب_الزمان 😍 #دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸 #کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
🍃🌸 #ترجمه_صفحه56_سوره_بقره 🌸🍃 #اجرتون_با_صاحب_الزمان 😍 (ترجمه:شیخ علی ملکی) #ادامه_دارد... #دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸 #کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄