eitaa logo
دین سیاسی
4.6هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
17هزار ویدیو
125 فایل
پایگاه تحلیلی دین سیاسی کلیپ تحلیل اخبار در جریان تحلیل های ایران و جهان باشید... ارتباط با ادمین اصلی: @Admine_d_s پیج اینستاگرام:👇 https://instagram.com/dine.siasi
مشاهده در ایتا
دانلود
2.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥رئیس پلیس اورژانس کشور: 56 نفر در حادثه مراسم خاکسپاری سردار در کرمان جان باختند. 📞کولیوند: 213 نفر مصدوم شدند
11.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ سوزناک ◾️ ویژه سپهبد 🎤کربلایی جلال اصغری
🔴 گزارش جدید شورای آتلانتیک آمریکا: ♦️ایران همواره ثابت کرده است که با همه محدودیت‌ها و ضعف‌ها، نه تنها میتواند در مقابل مشکلات مقاومت کند، بلکه توانمندی تبدیل تهدید به فرصت را هم دارد. نتیجه این بقای حکومت و افزایش نفوذ منطقه‌ای آن بوده است. بخوبی جای را پرکرده است. "فواد ایزدی" 👇👇👇 @saghar6
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این دستمالِ اشک پر از نور می‌شود وقتی که خیس می‌شود آقا برای تو... شب جمعه صلواتی نثار کنیم به روح شهدای عزیزمان شهدای انقلاب ، شهدای دفاع مقدس،شهدای امنیت، شهدای سلامت،شهدای مدافع حرم و شهید سپهد قاسم باشد که آنها هم نزد امام حسین مارا یاد کنند
4.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ «من صهیونیست هستم»؛ اما مورد علاقه‌ی غرب‌گرایان ایرانی‌ام! 🎥 با پیروزی ، قند در دلِ بعضی از سیاسیون و غرب‌گرایان داخلی آب شد. اما واقعاً بایدن همین‌قدر که غرب‌گرایان ادعا می‌کنند خوب و «جِنتلمن» است؟ بهتر است از زبان خودش بشنویم و ببینیم که او کیست: 🔸 اگر اسرائیل وجود نمی‌داشت، آمریکا باید یک اسرائیل می‌ساخت. اگر یهودی بودم حتماً صهیونیست می‌شدم. اما پدرم به من آموخت برای صهیونیست بودن لازم نیست حتماً یهودی باشم. و من صهیونیست هستم. 🔸 من در مورد ایران هیچ خیال خامی ندارم و هرگز نداشته‌ام. این رژیم [ایران] مدت‌هاست از تروریسم حمایت مالی و منافع ما را تهدید می‌کند. 🔸 همیشه و مطلقاً باید پناهگاه آخر باشد. به همین دلیل است که این تحریم‌های فلج کننده وضع شدند و واقعیت این است که آن‌ها دارند فلج می‌شوند. 🔸 دولت ترامپ عملیات کرد و یک ژنرال ایرانی به نام را کشت. دستان او به خون نیروهای آمریکایی آلوده بود و هیچ آمریکایی‌ای برای مرگ او متأسف نیست.
✍️ 💠 طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با به مصطفی التماس می‌کردم :«تورو خدا پیداش کنید!» بی‌قراری‌هایم را تمام کرده و تماس‌هایش به جایی نمی‌رسید که به سمت در رفت و من دنبالش دویدم :«کجا میرید؟» 💠 دستش به طرف دستگیره رفت و با لحنی گرفته حال خرابش را نشانم داد :«اینجا موندنم فایده نداره.» مات رفتنش مانده و من دو بار قامت غرق خونش را دیده بودم و دیگر نمی‌خواستم پیکر پَرپَرش را ببینم که قلبم به تپش افتاد. دل مادرش بزرگتر از آن بود که مانع رفتنش شود، اشکش را با چند بار پلک زدن مهار کرد و دل کوچک من بال بال می‌زد :«اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟» 💠 از صدایم تنهایی می‌بارید و خبر رگ غیرتش را بریده بود که از من هم دل برید :«من ، اما یه عمر همسایه سیده زینب بودم، نمی‌تونم اینجا بشینم تا بیفته دست اون کافرا!» در را گشود و دلش پیش اشک‌هایم جا مانده بود که دوباره به سمتم چرخید و نشد حرف دلش را بزند. نگاهش از کنار صورتم تا چشمان صبور مادرش رفت و با همان نگاه نگران سفارش این دختر را کرد :«مامان هر اتفاقی افتاد نذارید کسی بفهمه شیعه‌اس یا !» و می‌ترسید این اشک‌ها پای رفتنش را بلرزاند که دیگر نگاهم نکرد و از خانه خارج شد. 💠 او رفت و دل مادرش متلاشی شده بود که پشت سرش به گریه افتاد و من می‌ترسیدم دیگر نه ابوالفضل نه او را ببینم که از همین فاصله دخیل ضریح (علیهاالسلام) شدم. تلوزیون فقط از نبرد حمص و حلب می‌گفت، ولی از و زینبیه حرفی نمی‌زد و از همین سکوت مطلق حس می‌کردم پایتخت سوریه از آتش ارتش آزاد گُر گرفته که از ترس سقوط داریا تب کردم. 💠 اگر پای به داریا می‌رسید، من با این زن سالخورده در این تنهایی چه می‌کردم و انگار قسمت نبود این ترس تمام شود که صدای تیراندازی هم به تنهایی‌مان اضافه شد. باورمان نمی‌شد به این سرعت به رسیده باشند و مادرش می‌دانست این خانه با تمام خانه‌های شهر تفاوت دارد که در و پنجره‌ها را از داخل قفل کرد. 💠 در این خانه دختری شیعه پنهان شده و امانت پسرش بودم که مرتب دور سرم می‌خواند و یک نفس نجوا می‌کرد :«فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين.» و من هنوز نمی‌دانستم از ترس چه تهدیدی ابوالفضل حاضر نشد تنها راهی ایرانم کند که دوباره در این خانه پنهانم کرد. حالا نه ابوالفضل بود و نه مصطفی که از ترس اسارت به دست تروریست‌های جانم به لبم رسیده و با اشکم به دامن همه ائمه (علیهم‌السلام) چنگ می‌زدم تا معجزه‌ای شود که درِ خانه به رویمان گشوده شد. 💠 مصطفی برگشته بود، با صورتی که دیگر آرامشی برایش نمانده و چشمانی که از غصه به خون نشسته بود. خیره به من و مادرش از دری که به روی خودمان قفل کرده بودیم، حس کرد تا چه اندازه کردیم که نگاهش در هم شکست و من نفهمیدم خبری ندارد که با پرسش بی‌پاسخم آتشش زدم :«پیداش کردید؟» همچنان صدای تیراندازی شنیده می‌شد و او جوابی برای اینهمه چشم انتظاری‌ام نداشت که با شرمندگی همین تیرها را بهانه کرد :«خروجی شهر درگیری شده بود، برا همین برگشتم.» 💠 این بی‌خبری دیگر داشت جانم را می‌گرفت و ابوالفضل پای رفتنش را سُست کرده بود که لحنش هم مثل نگاهش به زیر افتاد :«اگه براتون اتفاقی می‌افتاد نمی‌تونستم جواب برادرتون رو بدم!» مادرش با دلواپسی پرسید :«وارد داریا شدن؟» پایش پیش نمی‌رفت جلوتر بیاید و دلش پیش مانده بود که همانجا روی زمین نشست و یک کلمه پاسخ داد :«نه هنوز!» 💠 و حکایت به همینجا ختم نمی‌شد که با ناامیدی به قفل در نگاه کرد و صدایش را به سختی شنیدم :«خونه اطراف دمشق رو آتیش می‌زنن تا مجبور شن فرار کنن!» سپس سرش به سمتم چرخید و دیدم قلب نگاهش برایم به تپش افتاده که خودم دست دلش را گرفتم :«نمی‌ذارم کسی بفهمه من شیعه‌ام!» و او حرف دیگری روی دلش سنگینی می‌کرد و همین حرف حالش را زیر و رو کرده بود که کلماتش به هم پیچید :«شما ژنرال رو می‌شناسید؟» 💠 نام او را چند بار از ابوالفضل شنیده و می‌دانستم برای آموزش نیروهای سوری به دمشق آمده که تنها نگاهش کردم و او خبر تلخش را خلاصه کرد :«میگن تو انفجار دمشق شده!» قلبم طوری به قفسه سینه کوبیده شد که دلم از حال رفت. می‌دانستم از فرماندهان است و می‌ترسیدم شهادتش کار نیروهای ایرانی را یکسره کند که به نفس‌نفس افتادم :«بقیه ایرانی‌ها چی؟» و خبر مصطفی فقط همین بود که با ناامیدی سری تکان داد و ساکت شد... @dine_siasi
4.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️تصویر شهید سردار در بین‌الحرمین در مراسم طویریج عراقی‌ ها ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📡 کانال دین سیاسی 🆔 @dine_siasi
2.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نهاد پا در فرات خواست لبی تر کند.. برای اهل حرم آب میسر کند.. داغ عطش بر لبش هر طرفش دشمنی.. باز در این مهلکه یاد برادر کند.. 🌷۳ روز تا...🌷 🌱اوج به آسمون بی انتها🌱 هدیه محضرتمامی شهدا و امام شهدا وروح بلند سردار دلها حاج قاسم صلوات