🏴 اعجاز اشک بر مصیبت دختر دردانه سیدالشهداء(ع)،حضرت #رقیه علیها سلام
▪️مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده فرزند #حاجشیخعباسقمی كه از وعاظ و خطبای مشهور تهران بود میگفت:
زمانی من به بيماری و ناراحتی حنجره و گرفتگی صدا مبتلا شده بودم، تاجايي كه منبر رفتن وسخنراني كردن برايم ممكن نبود. مسلما هرمريضي درچنين موقعيتی به فكر معالجه ميافتد. من نيز با درنظر گرفتن طبيبي متخصص و باتجربه، باو مراجعه كردم و پس از معاينه معلوم شد كه بيماري آنقدر شديد است كه بعضی از تارهاي صوتی از كار افتاده و فلج شده است و اگر لاعلاج نباشد لااقل صعب العلاج است.
➖ طبيب معالج در ضمن نوشتن نسخه، دستور استراحت دادند كه تاچند ماه ازمنبررفتن خودداري كنم و حتی با كسی حرف نزم و اگر چيزی بخواهم و يا مطلبی را از زن و بچهام انتظار داشته باشم، آنها را بنويسم. تا درنتيجهٔ استراحت مداوم و استعمال دارو، شايد سلامتی از دست رفته مجددا به من برگردد.
➖ البته صبر درمقابل چنين بيماري وحرف نزدن با مردم حتي با زن و بچه، خيلی سخت و طاقت فرساست، زيرا انسان از همه بيشتر احتياج بگفت وشنود دارد، چطور میشود تاچندماه هيچ نگويم و حرفي نزنم و پيوسته در استراحت باشم؟ درحالي كه معلوم نيست نتيجه آن چه باشد!
بر همه روشن است كه با پيش آمد چنين بيماری خطرناکی چه حال اضطراری به بيمار دست میدهد.
اين اضطرار و ناراحتي شديد، آدمی را به ياد يك قدرت فوق العاده مياندازد. اين حالت پريشانی باعث ميشود كه اميد انسان، از تمام چارههای بشری قطع شود و به ياد مقربان درگاه الهي افتد تا به وسيلهٔ آنها بدرگاه خداوند متعال، عرض حاجت كند و از دريای بیپايان لطف خداوند بهرهای بگيرد.
➖من هم باچنين پيشامدی، جز توسل بذيل عنايت حضرت ابيعبدالله الحسين عليهالسلام چارهاي نداشتم.
روزی بعد از نماز ظهر و عصر حال توسل بدست آمد و خيلی اشك ريختم و حضرت سيد الشهداء(ع) را مخاطب قرار دادم و گفتم: يابن رسول الله، صبر درمقابل چنين بيماری براي من طاقت فرسا است! علاوه برآن، من اهل منبر هستم و مردم از من انتظار دارند من از اول عمر تا بحال علي الدوام منبر ميرفتم و از نوكران شما اهلبيت هستم، ولی حالا چه شده است كه يكباره بايد ازاين امر حساس، براثر بيماي بركنار باشم؟
به علاوه ماه مبارك رمضان نيز نزديك است دعوتها را چه كنم؟ آقا عنايتی بفرما، تا خدا شفايم دهد!
➖بهدنبال اين توسل، طبق معمول هر روز، خوابيدم. درعالم خواب خودم را دراطاق بزرگي كه نيمي از اطاق منور و روشن بود وقسمت ديگر اطاق، كمی تاريك بود؛ ديدم.
←درآن قسمتی كه روشن بود، اباعبدالله الحسين عليهالسلام را ديدم كه نشستهاند.
خيلی خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلی را كه درحال بيداري داشتم، درحال رؤيا نيز پيدا كردم و به ايشان عرض حاجت نمودم!
مخصوصا اصرار داشتم كه ماه مبارك نزديك است و در مساجد متعددی دعوت شدهام ولی با اين حنجرهٔ از کار افتاده چطور میتوانم منبر روم و سخنرانی نمايم؟
و حال آنكه دكتر مرا منع كرده است كه حتی با بچههای خودم نيز حرفی نزنم!
چون خيلي الحاح و تضرع و زاری داشتم، حضرت عليه السلام اشاره به من كردند و فرمودند:
به آن آقا سيد كه دم در نشسته، بگو چندجمله ازمصيبت #دخترم بخواند و شما #كمیاشك بريزيد، انشاءالله تعالي خوب ميشوي!
➖من به در اطاق نگاه كردم، ديدم شوهر خواهرم «آقا مصطفی طباطبائي قمی» كه از علماء وخطباء و از ائمه جماعت تهران است، نشسته است.
فرمان امام حسين عليهالسلام را به او رساندم، ولی ايشان میخواست از ذكر مصيبت خودداری كند،(بواسطه عمق مصیبت)، حضرت سيدالشهداء عليه السلام فرمودند:
▪️«بخوان روضهٔ #دخترم را».
ايشان مشغول ذكر مصيبت حضرت #رقيه عليهاالسلام شد و من هم گريه میكردم و اشك میريختم.
در این بین متأسفانه خانواده مرا از خواب بيدار كردند و من با ناراحتي از خواب بيدار شدم و متأسف و متأثر بودم كه چرا از آن مجلس پرفيض محروم ماندم، چون دوباره ديدن آن منظره عالی امكان نداشت!
➖همان روز يا روز بعد، به همان پزشك متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معالجه، معلوم شد كه #اصلا اثری از ناراحتی و بيماری قبلي نيست! پزشك كه در تعجب بود از من پرسيد: شما چه خورديد كه به اين زودی و سرعت نتيجه گرفتيد؟
من چگونگی توسل و خواب خودم را بيان كردم. دكتر قلم در دست داشت و سرپا ايستاده بود، بعد از شنيدن داستان توسلم، بياختيار قلم از دستش بر زمين افتاد و با يك حالت معنوی كه بر اثر شنيدن نام مولی الكونين امام حسين عليهالسلام به او دست داده بود؛ پشت ميز طبابت نشست و قطره قطرهٔ اشك بر رخسارش ريخت. او گريه كرد و سپس گفت:
آقا، اين بیماری شما، #جز توسل و عنايات و امداد غيبی، چاره و علاج ديگری نداشت!
📚 کرامات الحسينيه ج۲، ص ۸۸
ستاره درخشان شام ص ۲۶۱
السیدة الرقية ص ۱۸۳
https://eitaa.com/dinpajouhi