eitaa logo
دیوانِ دیوانه!
63 دنبال‌کننده
9 عکس
9 ویدیو
0 فایل
مجموعه اشعار شعرای برجسته و غیر برجسته.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فطرس مدیا
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهدیِ آخر زمان آید، به دوران غم مخور کلبۀ احزان شود روزی، گلستان غم مخور اشعار ناب ملامحسن فیض کاشانی، از عشق و انتظار برای امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف می‌گوید؛ از امید به روزی که آخرین منجی خواهد آمد ❤️ 📜 غزلیات به سبک حافظ اما از عمق ارادت به اهل‌بیت 📖 «شوق مهدی»، کتابی که برای خسته‌دلان غیبت و منتظران صبح روشن نوشته شده است 🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴 📢فطرس‌مدیا :: جایی برای دانستن 🌐@fotrosmediatv
چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور من عاشقم به دیدنت از تپه‌های دور
من تشنه‌ام به رد شدنت از قلمرو ام آهو! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور
رد شو که شهر گل بدهد زیر ردِّ پات اردیبهشت هدیه بده ضمن ِهر عبور
آواره‌ی نجابت چشمان شرجی‌ات توریستهای نقشه به دست بلوند و بور
هرگاه حین گپ زدنت خنده می‌کنی انگار “ذوالفنون” زده از “اصفهان” به “شور”
دردی دوا نمی‌کند از من ترانه‌هام من آرزوی وصل تو را می‌برم به گور
تعریف کردم از تو، تو را چشم می‌زنند هان ای غزل! بسوز که چشم حسود کور
گر چه مسجد را گروهی با تجمل ساختند اهل دل میخانه را هم با توکل ساختند عشق جانکاه است یا جان بخش؟حالا هرچه هست عشق بازان بین مرگ و زندگی پل ساختند سقف آگاهی ستونی جز فراموشی نداشت این بنارا خشت بر خشت از تغافل ساختند بی سبب مهمان نواز مجلس ماتم نبود این گلاب تلخ را از گریه ی گل ساختند روز خلقت در گل ما شوق دیدار تو بود از همان آغاز ما را کم تحمل ساختند "فاضل نظری"
اشک من رشک فراتست و سرابش خونست یا رب این بحر چه بحری‌ست که آبش خونست عرصه کرب و بلا موج زند چون دریا وه چه دریا که همه موج و حبابش خونست ز گلستان نبی دهر گرفته است گلاب چه گلی بود ندانم که گلابش خونست این نه عیش است و عروسی ز برای قاسم گر عروسی است ز بهر چه خضابش خونست شه دین را نرسد جرعه آبی در کام تشنه جان می‌دهد و تا برکاتش خونست شاهد بزم وفا زینب غمدیده چرا نیست بر چهر حجابش که نقابش خونست نه همین خو نشده جاری ز دو چشم (صامت) خامه و دفتر و دیوان و کتابش خونست صامت بروجردی
. شاعران را شب کند شاعر وگرنه روزها کاسب و علامه و معمار و بنا می‌شوند.. .
تنها ترین امام زمین، مقتدای شهر تنها، چه میکنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟ وقتی کسی برای تو تب هم نمی کند دیگر نسوز این همه آقا به پای شهر تو گریه میکنی و صدایت نمی رسد گم می شود صدای تو در خنده های شهر تهمت، ریا و غیبت و رزق حرام و قتل ای وای من چه می کشی از ماجرای شهر دلخوش نکن به “ندبه”ی جمعه، خودت بیا با این همه گناه نگیرد دعای شهر اینجا کسی برای تو کاری نمی کند فهمیده ام که خسته ای از ادعای شهر گاه از نبودنت مثلا گریه می کنند شرمنده ام! از این همه کذب و ادای شهر هر روز دیده می شوی اما کسی تو را نشناخت ای غریبه ترین آشِنای شهر جمعه... غروب... گریه ی بی اختیار من... آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر شاعر: فرزاد نظافتی