.
حاجب بروجردی قصیده ای زیبا در مدح
امیرالمومنین(علیهالسلام) سروده بود
که شاه بیتش این است؛
«حاجب اگر محاسبهی حَشر با علی ست
من ضامنم، که هرچه بخواهی گناه کن»
همان شب مولاعلی(علیهالسلام)
به خوابش آمد و فرمود:
اگرچه محاسبه در دست ماست،
اما بگذار من بیت آخر شعرت را اصلاح کنم
و بیت آخر را این گونه بنویس؛
«حاجب اگر محاسبهی حَشر با علیست،
شرم از رُخ علی کن و کمتر گناه کن»
#مولا
#قسیم_النار_و_الجنه
.
تئاتر « رهــــایــــــــی »
به همراه برنامهای با آیتمهای جذاب
بمناسبت مشهورترین عید آسمانی ،
عید بزرگ غدیر
ویژهٔ جوان و نوجوان (بانوان)
با اجرای گروه فرهنگی هنری شائق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سهشنبه،چهارشنبه،پنجشنبه
۱۵,۱۴,۱۳ تیرماه
از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۹:۳۰
قم ، خیابان سمیه ، خیابان شهیدین
سالن آمفیتئاتر بنیاد فرهنگی امامت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چند نکته
1. گوشیهایهمراه درب سالن آمفیتئاتر گرفته میشود .
2. از آوردن آقاپسران بالای چهار سال خودداری فرمایید .
3. درب سالن راس ساعت ۱۷بسته میشود ، لطفاً راس ساعت حضور داشته باشید .
4. به علت محدودیت مکان ، لطفا فقط یکی از روزهای نمایش را تشریف بیاورید .
برای رزرو رایگان و اطلاعات بیشتر به شماره زیر پیامک دهید
09013936552
.
لب ما و قصه زلف تو،
چه توهمی، چه حکایتی!
تو و سر زدن به خیال ما،
چه ترحمی، چه عنایتی!
به نماز صبح و شبت سلام،
و به نور در نَسَبت سلام
و به خال کنج لبت سلام،
که نشسته با چه ملاحتی
به جمال، وارث کوثری،
به خدا محمد دیگری
به روایتی خود حیدری،
چه شباهتی، چه اصالتی!
بلغالعلی به کمال تو،
کشفالدجی به جمال تو
به تو و قشنگی خال تو،
صلوات هر دم و ساعتی
شده پر دو چشم تو از ازل،
یکی از شراب و یکی عسل
نظرت چه کرده در این غزل،
که چنین گرفته قرابتی
زد اگر کسی در ِخانهات،
دل ماست کرده بهانهات
همه جا گرفته نشانهات،
به چه حسرتی، به چه حالتی!
نه مرا نبین، رصدم نکن،
و نظر به خوب و بدم نکن
ز درت بیا و ردم نکن،
تو که آستان سخاوتی
#قاسم_صرافان
.
.
- صبح بهار ما شب دیدار روے توست
در قید و بند عید نبودیم، از نخست
#امام_مهدی(علیہالسلام)
.
.
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامهرسان من توست
گوش کن با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همهجا زمزمه عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه زآتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
#هوشنگ_ابتهاج
.
.
- نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامهرسان من توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
#حسین(علیه السلام)
.
.
گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد
ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد
در تیر رس من گره انداخت به ابرو
آهسته کمان و سپر از دست من افتاد
بیدغدغه، بیهیچ نبردی، دلم آرام
در دام دو تا چشم دو شمشیر زن افتاد
میخواستم از او بگریزم دلم اما
این کهنه رکاب از نفس، از تاختن افتاد
لرزید دلم مثل همان روز که چشمم
در کشور بیگانه به یک هم وطن افتاد
در گیر خیالات خودم بودم و او گفت:
من فکر کنم چاییتان از دهن افتاد!
#آقا_سید_حمید_رضا_برقعی
.
.
هزار هزار پِیمبر، مُریدِ قنبرِ او؛
نفهمِ فهمِ جلال و ابُهتِ عَلیام...
#امیرالمومنین_حیدر
.