eitaa logo
دوباره زندگی
26.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
85 فایل
✳️برای رزرو تبلیغات در مجموعه اَسرا بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2186347655C6187e57a27
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🔴 یتیم نوازی وقتى كه جعفر طيار در جنگ شهيد شد، خبرش به مدينه رسيد. پيامبر خدا (ص) به منزل جعفر تشريف آورد، به همسر وى (اسماء بنت عميس) فرمود: كودكان جعفر را بياور! رسول گرامى كودكان را در آغوش گرفت و آنها را بوييد و گريست. عبدالله فرزند جعفر مى گويد: خوب به خاطر دارم آن روز كه پيغمبر نزد مادرم آمد، مادرم گفت : يا رسول الله ! جعفر به شهادت رسيد؟ فرمود: آرى و خبر شهادت پدرم را به او داد، در آن لحظه كه دست محبت بر سر من و برادرم مى كشيد اشك از ديدگانش مى ريخت و درباره پدرم دعا مى نمود. سپس به مادرم فرمود: اى اسماء! مايلى به تو مژده بدهم. عرض كرد: آرى پدر و مادرم فدايت باد. فرمود: خداى بزرگ در عوض بازوان قلم شده جعفر دو بال به او عنايت فرمود تا در بهشت پرواز كند. 📚 داستان های بحار الانوار جلد 5 🌹 @dobare_zendegi 🌹
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨همنشینی با خدا 🎙حجت الاسلام والمسلمین استاد 🌹 @dobare_zendegi 🌹
3.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فاصله تا خدا چقدر است!!! 🎙حجت الاسلام والمسلمین استاد 🌹 @dobare_zendegi 🌹
4.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهشت همینجاست 🎙حجت الاسلام والمسلمین استاد 🌹 @dobare_zendegi 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢قال الامام علی علیه‌السلام: إِنَّ مَنْ لَمْ يَحْذَرْ مَا هُوَ صَائِرٌ إِلَيْهِ لَمْ يُقَدِّمْ لِنَفْسِهِ مَا يُحْرِزُهَا. 🔥همانا كسى كه از روز قيامت نترسد، زاد و توشۀ‌اى از پيش نخواهد فرستاد. 📜 نهج‌البلاغه، نامه ۵۱ 🌹 @dobare_zendegi 🌹
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 انسان،قیامت،گذشت 🎙حجت الاسلام والمسلمین استاد 🌹 @dobare_zendegi 🌹
🛎🛎اعمال امروز ✳️اعمال هر ماه نو قمری https://eitaa.com/kavasayat/1528 ✳️دعای هر روز ماه صفر https://eitaa.com/kavasayat/1822 ✳️ ختم سوره واقعه برای افزایش رزق و روزی https://eitaa.com/kavasayat/787 🔴 صدقه اول ماه فراموش نشود 🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕
🌺 ✍ روزى سلیمان نبی در سرای خویش نشسته بود که مردی سراسیمه از در درآمد. سلام کرد و بر دامن سلیمان چنگ انداخت که به دادم برس. سلیمان با تعجب به چهره آن مرد نگریست و دید که روی آن مرد از پریشان حالی زرد شده و از شدت ترس می لرزد. سلیمان از او پرسید تو کیستی؟ چه بر سر تو آمده است که چنین ترسان و لرزانی؟ مرد به گریه در آمد و گفت که در راه بودم، عزرائیل را دیدم و او نگاهی از غضب به من انداخت و من از ترس چون باد گریختم و به نزد تو آمدم تا از تو یاری بطلبم. از تو خواهشی دارم که به باد فرمان دهی تا مرا به هندوستان ببرد! سليمان پذيرفت و به باد دستور داد تا او را به هندوستان ببرد. آن روز گذشت و دیگر روز سلیمان نبى عزرائیل را دید و به او گفت: این چه کاری است که با بندگان خدا می کنی، چرا به آنها با خشم و غضب می نگری؟ دیروز مرد بیچاره ای را ترسانده ای و رویش زرد شده بود و می لرزید. به نزد من آمده و کمک می طلبید. عزرائیل گفت: دانستم که کدام مرد را می گویی. آری من دیروز او را در راه دیدم ولی از روی خشم و غضب به او نگاه نکردم، بلکه از روی تعجب او را نگریستم. تعجب من در این بود که از خداوند برای من فرمان رسیده بود تا که جان آن مرد را در هندوستان بگیرم. در حالی که او را اینجا می دیدم... 📚 اقتباس از مثنوى معنوى 🌹 @dobare_zendegi 🌹