با یاد شانههای تو سر آفریده است
ایزد چقدر شانهبهسر آفریده است
پای مرا برای دویدن به سوی تو
پای تو را برای سفر آفریده است
لبخند را به روی لبانت چه پایدار
اخم تو را چه زودگذر آفریده است
هر چیز را که یک سر سوزن شبیه توست
خوب آفریده است اگر آفریده است
#غلامرضا_طریقی
@dobeit | دو بیت شعر
چه آتشی ؟ که بر آنم بدون بیم گناه
تــــورا بغل کنـــم و ... لا اله الا الله... !
به حق مجسمه ای از قیامت است تنت
بهشـت بهتــر من ای جهنم دلخواه
چه جای معجزه ؟ کافی ست ادعا بکنی
کــه شهر پـر شود از بانگ یا رسول الله
اگـر چــه روز, هــمه زاهـدنـد امـا شب
چه اشکها که به یاد تو می رود در چاه
میان این همه شیطان تو چیستی !؟که شبی
هزار دین به فنا داده ای به نیم نگاه
اگرچه حافظ و سعدی مبلغش شده اند
هنوز برد تو قطعی ست در مقابل ماه
#غلامرضا_طريقی
@dobeit | دو بیت شعر
ای بازی زیبای لبت بسته زبان را
زیبایی تو کرده فنا فنّ بیان را
ای آمدنت مبدا تاریخ تغزُل
تاخیر تو بر هم زده تنظیم زمان را
عشق تو چه دردیست که در منظر عاشق
از تاب و تب انداخته حتی سرطان را
کافی است به مسجد بروی تا که مشایخ
با شوق تو از نیمه بگویند اذان را
روحم به تو صد نامه نوشت و نفرستاد
ترسید که دیوانه کنی نامه رسان را 🌙
#غلامرضا_طريقی
@dobeit | دو بیت شعر
دو بیت شعر | dobeit
من آن یخم که از آتش گذشت و آب نشد... #پرواز_همای @dobeit | دو بیت شعر
15.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من آن یخم که از آتش گذشت و آب نشد
دعای یک لب مستم که مستجاب نشد
من آن گلم که در آتش دمید و پرپر شد
به شکل اشک در آمد ولی گلاب نشد
نه گل که خوشهی انگور گور خود شدهای
کهروی شاخه دلش خون شد و شرابنشد
پیمبری که به شوق رسالتی ابدی
درون غار فنا گشت و انتخاب نشد
نهمن کهبال هزاران چو من بهخون غلتید
ولی بنای قفس در جهان خراب نشد
هزار پرتو نور از هزار سو نیزه
به شب زدند و جهان غرق آفتاب نشد
به خواب رفت جهان آنچنان که تا به ابد
صدای هیچ خروسی حریف خواب نشد
#غلامرضا_طریقی
@dobeit | دو بیت شعر
بیا و مسئله ها را ز راه دل حل کن
که در تمام جهان این سخن مثل بشود
اساس علم ریاضی به باد خواهد رفت
اگر که مسئله ها عاشقانه حل بشود
#غلامرضا_طریقی
@dobeit | دو بیت شعر
مرا بخوان که حروفم پر از عسل بشود
مرا بخواه که هر قطعهام غزل بشود
سیاه چشم! فنا کن سپید را، مگذار
که محتوایِ غزل نیز مبتذل بشود
هزار وعده به من داده ای بگو چه کنم؟
که دستِ کم یکی از وعده ها عمل بشود؟
قسم به عشق! به فتوای دل گناهی نیست
اگر به دست تو نامحرمی بغل بشود
بیا و مسئله ها را ز راه دل حل کن
که در تمام جهان این سخن مثل بشود:
«اساس علم ریاضی به باد خواهد رفت
اگر که مسئله ها عاشقانه حل بشود»
#غلامرضا_طریقی
@dobeit | دو بیت شعر
آنقدر پُرم از تو، که کم مانده ببارم
در متن نگاهت، غزلی تازه بکارم
من بیتو دلم را چه کنم، بیتو دلم را
اما نه؛ در این سینه دلی بیتو ندارم
باشد برو آسوده خدا با تو عزیزم
باید که به این خاطرهها دل بسپارم
حالا همه شب حال و هوای شب مرگ است
حالا که غمت مانده به جای تو کنارم
ای کاش بیایی و ببینی به چه حالی
افتاده از آن کوچهی بیماه گذارم
شاید به تمنای تو یک شب بروم تا
آنجا که نباشد کسی از ایل و تبارم
مییابمت آری به دلم فال تو افتاد
هرچند کمی زود ، کمی دیر، بهارم
#غلامرضا_طریقی
@dobeit | دو بیت شعر
با يادِ شانههای تو سر آفريده است
ايزد چهقدر شانه به سر آفريده است
معجونِ سرنوشت مرا با سرشت تو
بیشک به شكلِ شير و شكر آفريده است
پای مرا برای دويدن به سوی تو
پای تو را برای سفر آفريده است
لبخند را به روی لبانت چه پايدار
اخمِ تو را چه زودگذر آفريده است
هر چيز را كه يک سرِ سوزن شبيه توست
خوب آفريده است ـ اگر آفريده است ـ
تا چشمِ شور بر تو نيفتد هر آينه
آيينه را بدون نظر آفريده است
میخواست کوره در دل انسان بنا کند
مقدور چون نبود، جگر آفریده است
غير از تحملِ سرِ پرشورِ دوست نيست
باری كه روی شانه هر آفريده است
#غلامرضا_طریقی
@dobeit | دو بیت شعر
نیامدی و دوباره به خویش رو کردم
شبانه با لب لیوان بگومگو کردم
تمام شب به کفایت شراب خوردم و بعد
اذان صبح که شد با همان وضو کردم
نخواستی به زبانم بیایی اما من
حروف نام تو را خارِ در گلو کردم
نیامدی که بدوزم به چشمهای تو چشم
نشستم و جگر خویش را رفو کردم
نواخت عقل به گوشم کشیدهای که: ببین!
دو چشمه اشک شدم حفظ آبرو کردم
چه جای خرده بر او اشتباه از من بود
که عقل ناقص را با تو روبهرو کردم
تو آرزوی بزرگی نمیتوانم گفت
که با نیامدنت ترک آرزو کردم
#غلامرضا_طریقی
@dobeit | دو بیت شعر