رضا خان هم اگر می دید با چادر چه زیبایی
جهان پر می شد از قانون چادرهای اجباری...
#مجید_ترکابادی
#نشر_حداکثری
@dobeit | دو بیت شعر
نه از خندیدنم خندان نه از رنجیدنم غمگین
مرا نادیده میگیرد چه دردی بیشتر از این؟
خدا عمرت دهد، آهسته این را گفت و ترکم کرد
نفهمیدم که با حرفش دعایم کرد یا نفرین ؟
گمان کن روی آتش چند خرمن پنبه بگذارند
نشد بر داغ عشقش حرفهای دیگران تسکین
تو ای دنیا چه مکر تازهای در چنتهات داری؟
فریبت را نخواهم خورد بدسیمای خوش تزئین
نفهمیدم چهها دیدم، نمیدانم چه خواهم دید
تمام زندگی خواب است! خوابی مبهم و سنگین...
#مجید_ترکابادی
@dobeit | دو بیت شعر
غنچهی دلتنگ امشب میزبان شبنم است
حرفْ بسیار است اما فرصت صحبت کم است
آنکه مدتهاست از من چشم میپوشد تویی!
آنکه میگیرد سراغ از خلوتم هر دم غم است
جای حیرت نیست گر در پای عشقت سوختم
عاشقی میراث ما از دودمان آدم است
اشک میریزد مدام از چشمهایم، بعد تو
آنچه میبینم فقط تصویرهایی مبهم است
از دلیل رفتنت چیزی نمیگویم به غیر
درد دل دارم ولی آیینه هم نامحرم است!
#مجید_ترکابادی
@dobeit | دو بیت شعر
غنچهی دلتنگ امشب میزبان شبنم است
حرفْ بسیار است اما فرصتِ صحبت کم است
آنکه مدتهاست از من چشم میپوشد تویی
آنکه میگیرد سراغ از خلوتم هر دم غم است
جای حیرت نیست گر در پای عشقت سوختم
عاشقی میراث ما از دودمان آدم است
اشک میریزد مدام از چشمهایم، بعد تو
آنچه میبینم فقط تصویرهایی مبهم است
از دلیل رفتنت چیزی نمیگویم به غیر
درد دل دارم ولی آیینه هم نامحرم است!
#مجید_ترکابادی
@dobeit | دو بیت شعر
پنهان و آشکار به یادت گریستم
چون ابرِ نوبهار به یادت گریستم
دلسنگ و پرغرور از این عشق رد شدی
دلتنگ و بیقرار به یادت گریستم
تو مثل رود راهی دریاشدن شدی
من مثل آبشار به یادت گریستم
روزی هزار بار تو را یاد کردم و...
روزی هزار بار به یادت گریستم
مانند جادهای که به پایان نمیرسد
عمری در انتظار به یادت گریستم
دیدم که در قفس دو قناری چه دلخوشاند
بیهیچ اختیار به یادت گریستم...
#مجید_ترکابادی
@dobeit | دو بیت شعر
گفتی بمیر! اینکه تقاضای کوچکیست
دنیا برای بودنِ ما جای کوچکیست
از اینطرف به آنطرفِ تُنگ میگریخت
ماهی به گریه گفت: «چه دریای کوچکیست!»
در خوابهای کودکیام قصر داشتم
حالا ببین که «قصر» چه رؤیای کوچکیست
ای عشق! ای بزرگترین آرزویِ من
فردای من بدون تو فردای کوچکیست
اندوهگین نمیشوم از رفتنت، برو
میبینمت دوباره! که دنیای کوچکیست
#مجید_ترکابادی
@dobeit | دو بیت شعر
هم در هوای ابری آبان دلم گرفت
هم در سکوت سرد زمستان دلم گرفت
هرجا که عاشقی به مراد دلش رسید
هرجا گرفت نمنم باران دلم گرفت
با خنده گفتمش: «به سلامت… سفر بخیر…»
وقتی که رفت، از تو چه پنهان، دلم گرفت
بیرون زدم ز خانه که حالم عوض شود
از بس شلوغ بود خیابان دلم گرفت
امروز جمعه نیست، ولی با نبودنش
مانند عصر جمعهی تهران دلم گرفت
#مجید_ترکابادی
@dobeit | دو بیت شعر
تو نیستی که ببینی چقدر پاییز است
چقدر زندگی برگها غم انگیز است
مگر به قهر نگفتی که از تو بیزارم
چرا هنوز نگاهت محبتآمیز است؟
دلت درخشش یک سرزمین بی فاتح
دلم خرابهی بعد از هجوم چنگیز است
مرا چگونه فراموش کردهای ای دوست؟
ببین گذشتهات از خاطرات لبریز است
تمام هستی من آرزوی وصل تو بود
تمام هستی من بی تو سخت ناچیز است
#مجید_ترکابادی
@dobeit | دو بیت شعر
غم بیحساب بود و کسی باورش نشد
حالم خراب بود و کسی باورش نشد
لبخند میزدم که نفهمند عاشقم
شادی نقاب بود و کسی باورش نشد
گفتم نگاه میکُندَم مست میشوم
چشمش شراب بود و کسی باورش نشد
گفتند این و آن که بگو دوست داریاش
عشقش سراب بود و کسی باورش نشد
پرسید با کنایه که « من گفتهام بمان؟»
این خود جواب بود و کسی باورش نشد
#مجید_ترکابادی
@dobeit | دو بیت شعر