حال من خوب است، اما با تو بهتر میشوم
آخخخ، تا میبینمت یک جور دیگر میشوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل میکند
یاسم و باران که میبارد معطر میشوم
#مهدی_فرجی
@dobeit | دو بیت شعر
8.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این و آن هیچ مهم نیست چه فکری بکنند
غم نداریم! بزرگ است خدای خودمان...
#مهدی_فرجی
@dobeit | دو بیت شعر
حال من خوب است اما با تو بهتر میشوم
آخ... تا میبینمت یک جور دیگر میشوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند
یاسم و باران که میبارد معطر میشوم
در لباس آبی از من بیشتر دل میبری
آسمان وقتی که میپوشی کبوتر میشوم
#مهدی_فرجی
@dobeit | دو بیت شعر
نمیگیرد کسی مثل نفس در سینه جایت را
چه باشی چه نباشی دم به دم دارم هوایت را
بجای شعر، موسیقیست کار هر شب و روزم
در آوردم از آنوقتی که نُتهای صدایت را
که چون آوای حزنآلود یک ساز است، انگاری
خدا روزِ ازل با نی عوض کردهست نایت را
شرابِ سیب بر لب میگذارم پِیک پیک انگار
به هنگامی که میبوسم پیاپی گونههایت را
تمامِ شهر پا در کفش من کردند از وقتی
که میبینند دائم در کنارم جای پایت را
نمیگویم پس از این از تو چیزی، چون رقیبم شد
برای هرکسی تعریف کردم ماجرایت را..
#مهدی_فرجی
@dobeit | دو بیت شعر
دنبال من می گردی و حاصل ندارد
این موجِ عاشق کار با ساحل ندارد
باید ببندم کوله بار رفتنم را
مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد
من خام بودم، داغِ دوری پختهام کرد
عمری که پایت سوختم قابل ندارد
من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی:
"از برف اگر آدم بسازی دل ندارد ..."
باشد، ولم کن با خودم تنها بمانم
دیوانه با دیوانهها مشکل ندارد
شاید به سرگردانیام دنیا بخندد
موجی که عاشق میشود ساحل ندارد
#مهدی_فرجی
@dobeit | دو بیت شعر
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟
مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چاردیواری در آ !
در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟
خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن! پس شانهی مردانه میخواهی چه کار؟
#مهدی_فرجی
@dobeit | دو بیت شعر
غمش رهایی و خوشحالیاش گرفتاری
هزار خوشدلی آکنده با خودآزاری
درست میشنوی عاشقانه میگویم
بدان که شعر دروغ است و عشق، بیماری
سراغی از تو نگیرم بگو چهکار کنم؟
که جان به لب شدم از قهر و آشتی، آری
به دوست داشتنت افتخار خواهم کرد
ولی کلافهام از این جنون ادواری
اگر دوباره سراغی گرفتم از تو، نباش
مرا رها کن و خود را بزن به بیزاری
دو روز بیخبرم از تو و نمیمیرم
چنین نبود گمانم به خویشتنداری
دلم به زندگی سخت و مرگ راحت بود
مگر تو باز بگویی که دوستم داری
#مهدی_فرجی
@dobeit | دو بیت شعر
8.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این و آن هیچ مهم نیست چه فکری بکنند
غم نداریم! بزرگ است خدای خودمان...
#مهدی_فرجی
@dobeit | دو بیت شعر
گم کن مرا و فکر کن اصلا نبوده ام
غرقم کن و خيال کن اين من نبوده ام
اصلا بگو نديده و نشنيده ای مرا
اصلا بگو مجاز به بودن نبوده ام
دور سر تو گشته ام و پرت...هيچوقت
دلگير از مرام فلاخن نبوده ام
نشکن مرا زياد مزاحم نميشوم
تا بوده ام وبال به گردن نبوده ام
انکار کن مرا و من اقرار ميکنم
يک لحظه در تصور اين زن نبوده ام
#مهدی_فرجی
@dobeit | دو بیت شعر
من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست
یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست
دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست
ای كاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید “خبری نیست”
هر جا نکنی باز، سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست
ای كاش که مى گفت نگاه تو، بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست
دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست؟
من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آنگونه که انگار دری نیست
#مهدی_فرجی
@dobeit | دو بیت شعر
حرف را ميشود ازحنجره بلعيد و نگفت
واى اگر چشم بخواند غم ناپيدا را
#مهدى_فرجى
@dobeit | دوبیت شعر
ای آنکه بودی در خوشیها یار من روزی
دیدم که افتادی پی آزار من روزی
این سینه زندان بود، اما رفت با شادی
هرکس که خط انداخت بر دیوار من روزی
شاید قسم خوردی فراموشم کنی، اما
سر میکشی در دفتر اشعار من روزی
رفتی طنین شعرهایم در سرت... گفتم
دیوانه برمیگردی از تکرار من روزی
با هر غزل جان دادم و بر گردنت افتاد
یکباره خون آبیِ خودکار من روزی
هر زن به چشمم خیره شد، گم کردهای را یافت
پس «هر کسی از ظنّ خود شد یار من» روزی
بگذار بیپروا بگویم: دوستت دارم
هرچند میخندی به این اقرار من روزی
#مهدی_فرجی
@dobeit | دو بیت شعر