به دست آور دل من را
چه کارت با دل مردم!
تو واجب را به جا آور
رها کن مستحبها را
#نجمه_زارع
@dobeit | دو بیت شعر
به یک پلک تو میبخشم تمام روز و شبها را
که تسکین میدهد چشمت غم جانسوز تبها را
بخوان! با لهجهات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یکنفس پُر کن به هم نگذار لبها را
به دست آور دلِ من را چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را
دلیلِ دلخوشیهایم! چه بُغرنج است دنیایم
چرا باید چنین باشد؟... نمیفهمم سببها را
بیا اینبار شعرم را به آدابِ تو میگویم
که دارم یاد میگیرم زبان باادبها را
#نجمه_زارع
@dobeit | دو بیت شعر
من را نگاه كن كه دلم شعلهور شود
بگذار در من این هیجان بیشتر شود
قلبم هنوز زیر غزل لرزههای توست
بگذار تا بلرزد و زیر و زبر شود
من سعدیام اگر تو گلستان من شوی
من مولوی سماع تو برپا اگر شود
من حافظم اگر تو نگاهم كنی اگر
شیراز چشمهای تو پر شور و شر شود
«ترسم كه اشك در غم ما پردهدر شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود»
آنقدر واضح است غم بی تو بودنم
اصلا بعید نیست كه دنیا خبر شود
دیگر سپردهام به تو خود را كه زندگی
هر گونه كه تو خواستی آنگونه سر شود
#نجمه_زارع
@dobeit | دو بیت شعر
میرسم، اما سلام انگار یادم میرود
شاعری آشفتهام، هنجار یادم میرود
با دلم اینگونه عادت کن، بیا، بر دل مگیر!
بعد از این هر چیز یا هر کار یادم میرود
من پر از دردم، پر از دردم، پر از دردم، ولی
تا نگاهت میکنم انگار یادم میرود
راستی چندیست میخواهم بگویم بیشمار
دوستت دارم… ولی هر بار یادم میرود…
مست و سرشاری ز عطر صبح تا میبینمت
وحشت شبهای تلخ و تار یادم میرود!
شب تورا در خواب میبینم همین را یادم است
قصه را تا میشوم بیدار یادم میرود
من پر از شور غزلهای توئم، اما چرا
تا به دستم میدهی خودکار یادم میرود؟
#نجمه_زارع
@dobeit | دو بیت شعر
هر چه این احساس را در انزوا پنهان کند
می تواند از خودش تا کی مرا پنهان کند؟
عشق، قابیل است؛ قابیلی که سرگردان هنوز
کشته خود را نمی داند کجا پنهان کند!
در خودش،من را فروخوردهست، میخواهد چهقدر
ماه را بیهوده پشت ابرها پنهان کند؟!
هرچه فریاد است از چشمان او خواهم شنید!
هر چه را او سعی دارد بی صدا پنهان کند
آه! مردی که دلش از سینه اش بیرون زده ست
حرف هایش را، نگاهش را، چرا پنهان کند؟!
خسته هرگز نیستم، بگذار بعد از سال ها
باز من پیدا شوم، باز او مرا پنهان کند
#نجمه_زارع
@dobeit | دو بیت شعر
پشت دیوار همین کوچه به دارم بزنید
من که رفتم بنشینید و... هوارم بزنید
باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد
بنویسید که: "بد بودم" و جارم بزنید
من از آیین شما سیر شدم... سیر شدم
پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید
دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟!
خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید
آی! آنها! که به بی برگی من می خندید!
مرد باشید و... بیایید... و... کنارم بزنید
#نجمه_زارع
@dobeit | دو بیت شعر
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد
نخواست او به من خسته ـ بیگمان ـ برسد
شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد
چه میکنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد…
رها کنی، برود، از دلت جدا باشد
به آنکه دوستتَرَش داشته، به آن برسد
رها کنی، بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد
گلایهای نکنی، بغض خویش را بخوری
که هقهق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که… نه! نفرین نمیکنم، نکند
به او، که عاشق او بودهام، زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
#نجمه_زارع
@dobeit | دو بیت شعر